رحا مدیا | علیعسگری، پژوهشگر علوم اجتماعی
برخی از اختلافات هستند که با ریشسفیدی بزرگان حل میشوند و برخی نیز تا روز قیامت، نهتنها پایان نمیپذیرند؛ بلکه بر دامنهی اختلافاتشان نیز افزوده میشود. در این میان یک سؤال همیشه ذهن طلبهها و دانشجویان را به خود مشغول میکند، و آن این پرسش است که جنس اختلاف حوزه و دانشگاه از کدام سنخ است؟
شاید بتوان گفت پاسخ به این سؤال میتواند واقعی نامیدن یا خیالی خواندن وحدت میان حوزه و دانشگاه را مشخص کند. وحدتی که بدون توجه به ریشههای تأسیسی این دو نهاد علمی در ایران، در قامت یک شعار زیبا باقی خواهد ماند.
بعد از مشروطه و با روی کار آمدن حکومت استبدادی پهلوی بهعنوان بازوان اعمال قدرت از سوی غرب، لازم بود تا نهادی علمی متکفل قرائت اندیشههای غربی باشد تا ضمن ریلگذاری برای پیشبرد اهداف استعماری، جلوهای مشروع و علمی از رفتارهای جنگطلبانه و استکباری خود ارائه دهد. زین رو این مهم، جز با تأسیس دانشگاه میسر نمیشد.
روشنفکران سکولار برای پیشبرد توسعهی غربی در ایران و وابستهسازی زیست بوم هویتی و فرهنگی آن به نظام فکری جهان سلطه، با دینزدایی و ضد توسعه خواندن تفکر دینی، موجب جدایی علم و حکمت عملی از جهانبینی توحیدی و حکمت نظری شده و همین امر سکولاریزه شدن علم در ایران را رقم زد.
علمزدایی از دین و خرافی خواندن مبانی فقهی، کلامی و فلسفی اسلام برای غربیسازی ایران و بهتعبیری شبه مدرن ساختن زیست بوم فرهنگ ایرانی در دانشگاهها به قدری شدت یافت که علمآموزی به پوزیتویستیترین شکل ممکن خود، ترویج و به آن مباهات میشد.
نگاه تجربی و عملگرا به دانش، آن را در بند اسارت استعمار قرار داد تا چنانچه اگر تفکری به مخالفت با بنیانهای علم غربی برخاست، سرکوب شده و علم دینی جرئت قد عَلَم کردن، نداشتهباشد. در این میان اهمیت کار افرادی چون شهید مطهری و شهید مفتح بهعنوان بلندگوی تبیین اندیشهی توحیدی و علم دینی، بهتر درک میشود.
اندیشمندانی که با کولهباری از حکمت اسلامی به مقابله با غربگرایی محض و نگاه تجربی صرف به دانش پرداخته و عامل مهمی در رشد اندیشهی اسلامی میان دانشجویان شمرده شدند. بر همین اساس میتوان اذعان داشت که فعالیت روشنگرانهی مفتح و مطهری در دانشگاهها از علل مهم ستیز دانشجویان با رژیم استبدادی پهلوی بوده و اگر این اتفاق صورت نمیگرفت، تولد دانشجویان مکتبی و پیرو خط امام را هیچگاه شاهد نبودیم.
حال بعد از پیروزی انقلاب و با رخداد انقلاب فرهنگی، این احتمال میرفت تا اندیشهی دینی از حوزه به دانشگاه رفته تا بار دیگر شاهد پیوند میان حکمت عملی و نظری متناسب با هویت اسلامی و ایرانی باشیم، اما پیریزی فکری روشنفکران سکولار از دههها قبل در دانشگاهها، آنقدر زیاد بود که با تدریس محدودی از دروس دینی، نمیشد ورق را به نفع اندیشهی قرآنی در دانشگاه برگرداند.
بر همین اساس، باید پیشبینی میشد که سیاستمداران و وزیران آیندهی جمهوری اسلامی، در بستر نهادی تحصیل خواهند کرد که هنوز از آبشخور علوم انسانی مسموم و سکولار ارتزاق علمی میکند. این ارتزاق علمی بدون چشمداشت به منبع وحیانی که محصول نظام تحصیلی حوزه بود، با همان دستفرمانِ نظام طاغوت و بدون تغییر ادامه یافت.
دستفرمانی که سبب شد تا پس از چند دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، وزیران و سیاستمدارانی تربیت شوند که بهجای عمل به قانون اساسی، با پشتوانهی اندیشهی سکولار در صدد وفاقی باشند تا علیه قانون اساسی کشور، بیقانونی و هرج و مرج اجتماعی ایجاد کنند و اصلیترین بستر اشتراکی میان اندیشهی حوزوی و دانشگاهی را به انزوا و نابودی بکشانند.
آنارشی سم مطلوب از سوی کارگزاران غربزده در ایران، ثمرهی استمرار تدریس علوم انسانی سکولار است که بدون نقادی از سوی حوزه در دانشگاهها ادامه یافت! از سوی دیگر، عدم جریان حکمت عملی در بستر حکمت نظری اسلام، انفعال علم و عملی حوزه را در مسیر تحقق حکمرانی دینی رقم زد. انفعالی که اکنون به هوای تولید علم اسلامی، روز بهروز از میدان اجرا جدا و غافل میشود، تا جایی که هیچ موضعگیری علیه جریان سکولار حوزوی ندارد!
با توجه به این نکات باید دوباره پرسید: «وقتی اهالی علم در دانشگاه، خود به فراگیری علم سکولار اصرار میورزند و از انفعال حوزه علمیه در میدان تقنین، استقبال به عمل میآورند، چگونه میتوان وحدت و اتحاد میان حوزه و دانشگاه را عملی دانست؟» حوزه انقلابی رحا مدیا