رحا مدیا | سجاد انجمشعاع
«ولایتپذیری» بهمنظور پذیرش و مقبولیت ولایت فقیه مطلقه و دستوراتش است. این مدلول اغلب به جنبههای نظری و اعتقادی و تئوریک اشاره دارد. فرد ولایتپذیر، به مبانی و مضامین ولیفقیه ایمان دارد و رهنمودهای او را با قلبی مطمئن و اعتقادی ژرف پذیرا میشود.
«ولایتمداری» بهمنظور عمل و کنش به دستورات و رهنمودهای ولیفقیه و تلاش برای اجرای آنها در زندگی فردی و اجتماعی است. این مدلول بیشتر به جنبههای عملی و اجرایی اشاره دارد.
علامه محمدتقی مصباحیزدی بهعنوان یکی از برجستهترین متفکران و نظریهپردازان اسلامی معاصر، نقش بیبدیلی در تبیین و تعمیق مفهوم ولایت فقیه و تقویت روحیه ولایتمداری در میان اقشار مختلف جامعه اسلامی ایفا کرده است. این شخصیت فرزانه، با رویکردی ریشهدار و اصولی در حوزههای دینی و فلسفی، توانست از مبانی اسلامی و عقلانی برای دفاع از جایگاه رهبری در جامعه استفاده کرده و آن را به سطوح جدیدی از «معنا و عمل اجتماعی» ارتقا دهد. تحلیل علمی و پژوهشی از اندیشههای ایشان مستلزم بررسی دقیق تعامل بین معرفت دینی، سیاست و رسانهاست که موجب تحول بنیادین در بینش و رفتار مردم نسبت به رهبری و ولایت فقیه شده است.
از دیدگاه فلسفی و دینی، علامه مصباحیزدی بهگونهای عمل کرد که ولایت فقیه تنها یک مفهوم نظری باقی نماند، بلکه به «عنصری فعال و پویا در سیاست و اجتماع» تبدیل شود. در دوران پرچالش معاصر، او ولایت فقیه را به مثابه پایهای استوار برای حفظ وحدت و انسجام امت اسلامی تعریف کرد؛ نهادی که نهتنها مشروعیت دینی، بلکه مشروعیت عقلی و فلسفی جامعه را تضمین میکند. بهعبارت دیگر، علامه مصباح با استناد به آموزههای اسلامی و تفسیرهای نوین از منابع وحیانی و عقلانی، ولایت فقیه را بهعنوان یک «سیستم حکومتی مشروع و مدرن» برای جوامع اسلامی مطرح کرد که به شکل فعال در راستای مدیریت امور دنیوی و اخروی عمل میکند.
در رویکرد علامه مصباح، ولایت فقیه هم ریشه در عقلانیت اسلامی دارد و همبر اساس نیازهای زمانه توجیه میشود. او با تأکید بر جایگاه بیبدیل رهبر در هدایت جامعه بهسوی اهداف الهی، این نهاد را «ضامن تداوم مسیر انقلاب اسلامی» و مقابله با امواج گمراهکننده جهانی معرفی کرد. به باور این اندیشمند اسلامی، رهبری اسلامی تجلی قدرتی الهی است که در عین حال مسئولیتهای عظیم اجتماعی و سیاسی را بههمراه دارد. از این رو، تأکید علامه مصباح بر ولایت فقیه تنها یک امر تئوریک نبود؛ بلکه همواره با تحلیلهای عمیق سیاسی و فرهنگی به دفاع از این نظریه پرداخت و آن را به «ضرورت عملی» تبدیل کرد.