رحا مدیا | محمدرضا بابایی
از ویژگیهای امیرمؤمنان علی(ع) در طول حکومت این بود که جنگ را هدف و یا وسیلهای برای کسب قدرت نمیدانست، بلکه جنگ را آخرین ابزار در جلوگیری از ایجاد فساد دشمنان میدانست؛ یعنی هنگامی که هیچ راه دیگری برای اصلاح دشمنان باقی نمیمانده، اقدام به جنگ مینمود، گرچه غالباً از سوی دشمنان، جنگ آغاز میشد؛ زیرا امام در برخورد با دشمن، ابتدا تلاش میکردند تا با تبیین موضع حق جویانه خویش، آنان را از گمراهی نجات دهند، سپس در صورت عدم پذیرش، اگر به حال جامعه اسلامی زیانی نداشتند، آنها را به حال خود وا گذاشته، حقوق آنها را نیز قطع نمیکردند، اما زمانی که دشمنان بر جنگ اصرار میورزیدند، امام میکوشیدند آغازکننده جنگ نباشند. اینک نمونههایی از این روش را بررسی میکنیم.
الف) در توطئه ناکثین، امام برای مقابله با فتنهها آمادگی لازم را فراهم آورد و وقتی که آگاه شد سران ناکثین از مکه بهسوی بصره حرکت کردهاند، در مدینه به مردم اعلام مینماید و از آنان میخواهد که برای مقابله با پیمان شکنان بهسوی بصره حرکت کنند. از سوی دیگر، امام تلاش کرد بههیچوجه جنگ و درگیری و مسلمانکشی راه نیفتد. لذا در عین حفظ آمادگی، صبر و تحمل پیش کرد و فرمود: «آنان بهدلیل خشمی که از سیاست من دارند، جمع شدهاند، ولی من تا زمانی که کیان اجتماعی شما مورد تهدید قرار نگیرد، صبر میکنم.»
سپس دعا نمود: «اللهم احقن دماء المسلمین»؛ خدایا خون مسلمانان را تو خود حراست فرما. امام برای بیاثر کردن توطئه دشمنان در تلاش بود تا با گفتوگو با سپاه و سران سپاه دشمن آنان را از اقدام خطرناکشان باز دارد. در نامهای به طلحه و زبیر سابقه درخشان آنان را بازگو کرده، به زبیر «فارس قریش» و به طلحه «شیخ المهاجرین» اطلاق نمود. عایشه را در اقدامش برای رهبری سپاه جمل مذمت نمود و گوشزد کرد: اقدام تو از گناه قاتلان عثمان بزرگتر است.
آن گاه فرمود: من فردی نیستم که از جنگ هراس داشته باشم. بعد از این مراحل، وقتی که نامهها در سران ناکثین اثر نگذاشت امام اقدام دیگری نمود و سفیر مخصوص به نزد زبیر فرستاد تا با وی مذاکره نماید. قبل از شروع جنگ هم (در حالی که دو سپاه رو در روی یکدیگر بودند)، امام دو مرتبه نماینده فرستاد تا آنها را از بروز جنگ باز دارد. با وجود این، امام به سپاه خود دستور میدهد تا شروع کننده نباشند، اما بعد از اینکه چند نفر از نیروهایش با تیرهای ناکثین به خون غلتیدند و صدای اعتراض سپاهیانش بلند شد فرمودند: «کدام یک از شما با وجود اینکه میداند کشته میشود، این قرآن را بهدست میگیرد و آنان را به آنچه در آن است دعوت میکند؟» جوانی چند بار داوطلب شد که سرانجام با قرآنی و بدون سلاح میدان رفت و شروع به دعوت ناکثین کرد، ولی آنها بر سرش ریخته و قطعه قطعهاش کردند. بدین ترتیب، دستور دفاع مشروع و عادلانه از جانب امام صادر شد.
ب) امام بعد از اینکه از بصره به کوفه رهسپار شد، دو نامه، یکی، به اشعث بن قیس کندی و دیگری، به معاویه نوشت. مضمون هر دو نامه این بود که استانداریِ این دو نفر مورد خوشایند حضرت نبوده، آنان کنارهگیری کنند. معاویه سرپیچی نمود و امام بسیار سعی کرد او را با احتجاج و نصیحت متقاعد کند. در نهج البلاغه نامههای فراوانی در این باره موجود است. معاویه در برابر تصمیم امام اصرار بر باقی ماندن بر مسند قدرت از راه جنگ داشت و سپاهیانش به این شهر یا آن شهر حمله میکردند تا اینکه امام مجبور به دفاع از کیان جامعه شد. گفتوگوی سیاسی بین امیرالمؤمنین علی(ع) و معاویه تقریباً هفده ماه به طول انجامید. امام بعد از ارسال نامههای فراوان و اطلاع از آمادگی معاویه، مردم عراق را بهسوی شام بسیج نمود. معاویه وقتی در برابر سپاه امام قرار گرفت اولین اقدامش این بود که ستونی از نظامیان خود را بین رودخانه فرات و سپاه امام حایل قرار داد. حضرت کوشید از راه گفتوگو این مشکل را حل کند، اما گفتوگو نتیجهای نبخشید. لذا عدهای از لشکریان امام به فرماندهی اشعث و نیز مالک، لشکر معاویه را شکست داده و فرات را در اختیار گرفتند. امام در برخورد با سپاه معاویه بهسوی خیمهگاه معاویه آمده، فرمود: با معاویه سخنی دارم، سپس او را نصیحت کرد، اما اثری نبخشید. امام در این مورد هم سعی کرد تا آغازگر جنگ نباشد. به همین دلیل به اصحابش فرمودند: «با آنها تا جنگ با شما را آغاز نکنند، نجنگید؛ زیرا بحمدالله شما کارتان بر اساس دلیل است و آغاز نکردن جنگ نیز حجت دیگری، علیه آنها خواهد بود.»