یادداشت؛

انقلاب اسلامی؛ منادی تربیت سیاسی

با آنکه خیلی از کشورها، تن به سلطه‌ی جهانی آمریکا سپردند؛ اما فطرت جمعی مردم ایران به واسطه‌ی تربیت توحیدی امام راحل، سد محکمی را در برابر توسعه‌ی سیاست‌های غریزه‌محور غربی ایجاد کرد.

رحا مدیا | علی‌ عسگری

جوان محصلی را به‌خاطر بیاوریم که بعد از گذراندن مراتب گوناگون علمی، به‌دنبال خوش گذرانی بی‌هدف و یا مهاجرتی بی‌مقصد به تکاپو افتاده‌است؛ یا طلبه‌ای را در نظر بگیریم که در طول 20 سال تحصیل خود، حتی یک‌بار تجربه‌ی مجالست با دانش‌آموزان و یا دانشجویان را نداشته و در عوض آن می‌خواهد مرجعی برای مردم باشد تا درد دین‌شان را درمان کند. در این دو روایت، گویا جای یک عنصر مهم، خالی است، که شاید بتوان از آن به «دغدغه‌مندی» و یا «جامعه نگر» تعبیر کرد.

بدون‌تردید شخصی که خود را در اتاقی کوچک، محصور کرده باشد و حتی قصد ارتباط با جامعه را نداشته‌باشد، دچار اختلال تربیتی خواهد شد؛ زیرا او نیازها و پرسش‌های پنهانی دارد که تنها راه اجابت‌شان در گرو جامعه‌پذیری و رشد اجتماعی است.

افرادی که جامعه‌پذیر نباشند، درکی از مسئولیت اجتماعی نیز نخواهند داشت و بدین ترتیب، در ساختار فکری آنها ارتباطِ میان نهادی و در نتیجه پایبندی به قانون، وجاهت پیدا نمی‌کند.

اگرچه مثال محصور شدن در اتاقی کوچک، امروزه مصداق خارجی نداشته‌باشد، اما عصر حاضر به وسیله‌ی سیاست‌های فردگرایانه و سلیقه‌محور، همان آثاری را مترتب می‌کند که اتاق تاریک و نمور نتیجه می‌داد!

سیاست، واژه‌ای مبهم

حتماً خیلی از ما، این جمله را بارها شنیده‌ایم که: «سیاست پدر و مادر نمی‌شناسد.» و یا «دین را چه به سیاست.» سپس، یا سری به نشانه‌ی تأیید این گزاره‌ها تکان می‌دادیم و یا بدون بررسی معنای سیاست، نفسی عمیق می‌کشیدیم و گوینده را با طرح مشکلات سخت اقتصادی و یا فرهنگی، همراهی می‌کردیم.

اما بیاییم برای یک‌بار هم که شده به این سؤال‌ها پاسخ دهیم؛ آیا سیاست از دین جداست؟ آیا سیاست پدر و مادر ندارد؟

 تاریخ، همواره به‌عنوان منبعی ارزشمند، درس‌های بزرگی در برابر دیدگان بشریت قرار داده است. درس‌هایی که علی‌رغم کهنگی زمانی، اما به‌جهت جدال همیشگی فطرت با غریزه، تازگی شگرفی دارند. الگوهای تاریخی نشان داده‌اند که نه‌تنها سیاست، صاحب پدر و مادر است، بلکه می‌تواند خدماتی گران‌سنگ تقدیم بشر نماید، البته اگر برخی دیگر از آن به خیانت یاد نکنند!

بدین سبب شاید نکته‌ای مبهم ذهن را به خود مشغول سازد، که ملاک تشخیص خدمت و خیانت سیاست‌ورزان چیست؟ در طول تاریخ برخی فتح ظالمانه‌ی خود را فخر جهان می‌خواندند و عده‌ای دیگر ذلت‌شان را مستمسکی برای سیاه نشان دادن سیاست قرار می‌دادند. اما حق و باطل این سخنان از کجا روشن می‌گردد؟!

اشاره شد که جدال فطرت با غریزه هیچ‌گاه تمام شدنی نیست! در حقیقت، قدمت این هماورد به زمانی که آدم ابوالبشر خلق شد، باز می‌گردد. همان زمانی که «امر الهی» نادیده گرفته شد و انسان هبوط کرد.

تاریخ نشان داده است، برخی از حاکمان، خواهان توجه به یک طرف این جنگ جاودان نبوده‌اند. طرفی که نامش «فطرت» است؛ چراکه اگر برای آن ارزش معرفتی قائل بودند، بی‌شک نمی‌توانستند سلطه‌گری و برده پروری خود را ادامه دهند.

قابل ذکر است که فطرت، نخستین بار در قرآن ذکر شده و حیثیتی خاص در خلقت انسان شمرده می‌شود که تقویت آن انسانیت را برجسته می‌سازد و بی‌توجهی به آن، بعد حیوانی و خوی تجاوزگری انسان را رشد می‌دهد.

بنابراین اولین اقدام برای تنظیم حکومت ظالمانه، ندیدن انسانیت انسان‌ها بود. به‌عبارتی دیگر با حذف عنصر ملکوتی انسان، بستری به‌نام «تربیت» جهت ساخت فرد و سپس جامعه‌ای متعالی، رو به زوال گرایید.

سلطه‌ی ظلم، مقدمه‌ی نابودی تربیت

قرآن کریم، در سوره‌ی شعراء، آیه 22، به ماجرایی اشاره می‌کند که در آن فطرت انسان‌ها نادیده انگاشته شد. یعنی زمانی که بنی‌اسرائیل تحت سلطه‌ی فرعون همچون ابزاری جهت رساندن او به مقاصد خود، زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار داشته و خفت اجتماعی نصیب ایشان گشته‌بود.

این سلطه هرچند دوام نیافت، اما نشان داد که نادیده انگاری فطرت و شیء انگاری انسان‌ها، نتیجه‌ای جز وابستگی اجتماعی و ذلت جمعی ندارد. اما مسأله این است، چنانچه این خفت استمرار یابد، جامعه چگونه حیات خود را ادامه می‌دهد؟

سلطه‌جویی در زمان‌های گوناگون، شیوه‌های متنوعی را تجربه کرده است. برخی نمود سخت داشته و برخی دیگر از شیوه‌های نرم شمرده می‌شوند. شیطان در آیه 39 سوره‌ی مبارکه‌ی حجر، روش سلطه‌سازی خود را اغواگری می‌خواند، که بدین ترتیب در دسته‌ی سلطه‌ی نرم قرار می‌گیرد. مهم‌ترین جلو‌ه‌ی اغواگری، تحریف نظام معنایی حق و باطل است که ثمره‌اش در لایه‌های سطحی زندگی اجتماعی نمایان می‌شود.

امروزه سبک‌زندگی، به‌عنوان لایه‌ای سطحی از زندگی اجتماعی انسان‌ها، حامل نظام معنایی است که با نمادسازی از آن پاسداری می‌کند. (جهان‌های اجتماعی / حمید پارسانیا)

سبک‌زندگی و نمادهای آن، نتیجه‌ی سازماندهی ارزش‌ها، عقاید و هنجارهایی هستند که در طول نظام منسجمی از پیوستگی نهادها به وجود می‌آید. زین رو کسی منکر پیوستگی نهاد آموزش با نهاد اقتصاد و یا نهاد رسانه با نهاد خانواده و… نبوده و نیست. حال چنانچه، ارزش‌ها و عقاید برگرفته از اندیشه‌ی توحیدی و فطرت محور باشد، سبک‌زندگی مخصوص خود را نظم می‌بخشند و اگر لایه‌های بنیادین معرفتی، برگرفته از ساحت ناسوت انسان و غریزه محوری باشند، سبک دیگری از نمادها را شاهد خواهیم بود.

غرب و حکمرانی غریزه محور

حذف دین به‌عنوان رکن رکین جهان مدرن، اتفاقی بود که می‌توانست برای استعمار و سلطه‌گری، توجیه منطقی بیاورد. محوریت انسان در حکمرانی مدرن، بدون توجه به ابعاد وجودی او از یک سوء، و از سوی دیگر توجه ویژه‌ی علم و نهاد آموزش به‌روش تجربی، هویتی مکانیکی از انسان‌ساخت. هویتی که پیش از آن نمونه‌های سختش تجربه شده بود.

اما این بار غرب راه مواجهه‌ی سخت با انسان ابزاری را کاملاً در دستور کار خود قرار نداد! آنها با تبیین لیبرالیزم به‌عنوان سبکی از زندگی که قصدش احترام به سلایق شخصی بود، مسیری را پیش گرفتند که بنا داشت، سر انسانیت را با پنبه ببرد.

جذابیت، تجمل، لذت، آزادیِ تن و هر آنچه که نیاز بود تا عقلانیت را به پایین‌ترین سطح خود برساند، توسط سرمایه‌داران عصر جدید، استخدام شدند. زدودن فطرت از انسان‌شناسی در غرب، درکی را از او به وجود آورد که پیش از همه‌چیز بر انحصاری شدن نهادها و تخصصی شدن علوم مؤثر واقع شد. به این صورت که علوم تکه تکه شدند بدون آنکه به ارتباط‌شان با یکدیگر بیشتر بها داده شود. مثلاً ارتباط دین با اقتصاد یا دین با سیاست! (مبانی نظری غرب مدرن / شهریار زرشناس / ص 83)

رسمیت یافتن دین در صحنه‌ی اجتماعی، یعنی پذیرفتن فطرت! اما این همان مانعی بود که حکمرانی غربی در جهت بسط توسعه‌ی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مدرن بر سر راه خود می‌دید. از طرفی نیاز بشر به دین نیز امری غیر قابل کتمان بود. بنابراین اگر لیبرالیزم به‌عنوان، نوع کاملی از سبک‌زندگی معرفی شده بود، باید دینی عرضه می‌شد که جبنه‌ی فردی صد درصدی و جنبه‌ی اجتماعی صفر داشته‌باشد؛ زین رو سکولاریزم پدیده‌ی معنوی مدرنیته، جدایی دین از سیاست را به صدا در آورد تا سلیقه‌محوری را متن و خداپرستی را در حاشیه‌ی آرمان‌شهر غربی نگاه‌دارد.

جنگ جهانی و رکود اقتصادی نتیجه‌ی بها دادن به سلایق‌ی بود که خیلی زود از حالتی شخصی به تحمیل اجتماعی بدل شدند. سیاست سلطه‌جویانه‌ی آمریکا و غرب پس از کارزار جهانی دوم، به‌صورتی تنظیم شد تا کسی به تحمیل خواسته‌های آنان پی‌نبرد. در اختیار گرفتن سازمان‌های بین‌المللی برای تنظیم قوانین جهانی جهت جامعه‌پذیر شدن کشورهای شرقی و میانه، اولین کاری بود که می‌توانست برده‌داری را به‌شکل مدرن، توجیهی حقوقی و انسانی کند!

تربیت سیاسی فطرت‌بنیان

با آنکه خیلی از کشورها، تن به سلطه‌ی جهانی آمریکا سپردند؛ اما فطرت جمعی مردم ایران به واسطه‌ی تربیت توحیدی امام راحل، سد محکمی را در برابر توسعه‌ی سیاست‌های غریزه‌محور غربی ایجاد کرد.

مهم‌ترین اتفاقی که انقلاب اسلامی آن را رقم زد، تربیت سیاسی ملت ایران ذیل عقلانیت انقلابی بود؛ چراکه دین در نگاه اسلام، نه‌تنها منادی فردیت نیست، بلکه به‌جهت فطری بودنش در راستای تربیت اجتماعی انسان برنامه‌ی خود را تنظیم کرده و در قبال آن سبک‌زندگی فطرت بنیاد را معرفی نموده‌است. (آشنایی با جامعه‌شناسی / غلامرضا پرهیزکار و جمعی از نویسندگان / ص 205)

علاوه بر آن، حاکمیت دین به‌دلیل اهتمام به تربیت انسان‌ها، هیچ‌گاه نگاه ابزاری به ایشان نداشته و پویایی جامعه را معطوف به کنشگری عقلانی آنان می‌داند نه انفعال و وابستگی آنها به سلطه‌گران! بدین جهت باید اذعان داشت که رویکرد فطرت محور، دقیقاً نقطه‌ی مقابل عقلانیت ابزاری است. این رویکرد با ایجاد بسترهای گوناگون، شرایط را جهت رشد اجتماعی و سیاسی انسان‌ها به‌گونه‌ای فراهم می‌کند، که نسبت دین و دنیا، نسبتی مساوی و متأثر از هم شناخته شود نه منفک از یکدیگر.

با توجه به این نکات، می‌توان دریافت که هر سیاستی به‌دنبال تربیت نیست و هر تربیتی، سیاسی نیست. همان طور که سکولاریزم، به‌دنبال تربیت سیاسی انسان‌ها نخواهد بود چراکه در این دیدگاه غریزه بر فطرت انسان، تقدم دارد و از طرفی هر سیاستی نمی‌تواند تکفل تربیت انسان‌ها را عهده‌دار شود، چراکه با حذف انسان روحانی، جسمی منفعل از او می‌سازد که غلام حلقه به گوش سیاست‌های استعماری مدرن باشد.

نیک می‌بینیم، اگر تربیت سیاسی در یک جامعه تبلور یابد، جوان محصل به‌دنبال ارضای تمایلات شخصی نخواهد رفت بلکه در جهت سازندگی کشور خود قدم بر می‌دارد و از سویی یک طلبه‌ی ممتاز، تربیت اسلامی دیگران را با حضور فعال خود در جامعه‌محور اساسی فعالیت تحصیلی خود قرار می‌دهد. این‌چنین می‌توان شاهد ایجاد روح جمعی جامعه‌پذیری میان مردم بود.

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تربیت سیاسی در گرو محوریت فطرت

لینک کوتاه: