رحا مدیا | علی رشیدی، فعال رسانهای
تیتر یک روزنامه هممیهن در مواجهه با سخنان چند شب گذشته آیتالله میرباقری، بر فضای رسانهای و ژورنالیستی سایهای افکند و اتمسفر کلی رسانه را از آنِ خود کرد. روزنامه نامبرده با توجه به تمسخر روز گذشته یکی از انبیاء، تلاش بر این امر داشته که فعل خویش را در اذهان عمومی به فراموشی سپرده و از موضع پاسخگویی به موضع بازجویی نقل مکان کند.
تیتر یک روزنامه هممیهن فارغ از ظاهر تأملبرانگیزش، حاوی یادداشت و مصاحبه نیز بود، و نیز باید حرف به حرف، کلمه به کلمه و سطر به سطر آن را خواند، اندیشید و بر پشتوانه و غرض نویسنده آن چیره شد.
یادداشت نویسنده ذکر شده در روزنامه، گویای کینهای است که از متفکرین و اندیشمندان آرمانخواه و انقلابیگرا بهدل دارند. نویسنده سعی بر این امر دارد قبل از طرح بحث، آیتالله میرباقری را خلف علامه مصباح به مخاطب معرفی کرده و حضرتشان را متمایل به جبهه پایداری و داعیهمند رهبری این جبهه بداند. در صورتی که دیدگاه فلسفی و حکمرانی آیتالله میرباقری و علامه مصباح در برخی موارد ریشه در اختلافی عمیق دارد؛ اما آنچه که نویسنده بر آن اصرار دارد، قبولاندن پیروی سیاسی آیتالله میرباقری از علامه مصباح است. در صورتی که در انتخابات اخیر، آیتالله میرباقری با عدم حمایتهای حزبی و شخصیتیِ خود، توهمات و خیالات این قلم به مردها را به قهقراء کشاند.
قلمزدنها و فعالیتهای رسانهای دگراندیشان و توسعهطلبان خاطرات دهه هفتاد را برای برخی زنده میکند. تیترها، یادداشتها و فعالیتهای رسانهای که در دهه هفتاد علیه استاد فکر علامه مصباح انجام میگرفت، بهنُدرت و برای چندمین بار نیز علیه آیتالله میرباقری شکلگرفته. بهراستی چرا دست به تخریب شخصیتهای دیگری نزدهاند؟!
آری، تمدنخواهی و ایستادگی در مقابل با تفکر و ایدئولوژی توسعهطلب و غربگرا، هزینهساز است. هزینهای که امامخمینی، شهیدان بهشتی و مطهری چهل سال قبل و علامه مصباح در دهه هفتاد دادهاند، حال نیز باید همان هزینه را آیتالله میرباقری، برای آرمانخواهی و عدالتطلبی خود بدهد.
در یادداشت مزبور، سعی بر این است که طرح بیان شده از آقای میرباقری را، ضد مردمی و ضد توسعه قلمداد کند؛ به اینگونه که جنگ را هم ضد خواستگاه مردم دانسته و هم ضد توسعه!
در پاسخ باید به این امر پرداخت که این دگراندیشان همیشه و همهجا توجیهی بهعنوان مردم را ذکر کرده و در این چهل سال نیز آن را تکرار میکنند؛ اما آنچه که باید مورد تجدیدنظر قرار گیرد، «جامعهشناسیِ متعصبانهای» است که چند دهه بر آن ممارست دارند، در صورتی که اتفاقاتی همچون تشییع جنازه ۲۵ میلیونی سپهبد سلیمانی، تشییع جنازه شهید رئیسی و پیادهروی اربعین، این نوع شناخت از جامعه را منکر شدهاست. اصولاً مسئله مردم را باید مورد واشکافی قرار داد تا قشر خاکستری به تصاحب امیال و مقاصد احزاب در نیایند.
باتوجه به پیشینه و گذشته روزنامه نامبرده، تعصب نسبت توسعه وجود داشته و مخالفین توسعهطلبیِ استعمارگونه را با انواع برچسبها، ناسزاها و دروغها سعی بر تخریب آنان دارند.
بهعبارتی آنان، «توسعهطلبیِ شکست خورده»ای را که آیتالله میرباقری از آن سخن به میان آوردند را شکستخورده نمیدانند و آن را پذیرفتهاند و این بازیهای رسانهای صرفاً سعی بر تخریب تفکر بنیادگرایی و انقلابیخواه دارد و نه سعی بر گفتگویی علمی.
روزنامه هممیهن فارغ از چنگزنی بر صورت رهبران فکریِ انقلابی، در تکاپوی این است که قشر روحانیت را نیز در برابر هم قرار دهد. بدین معنا که مصاحبه با «روحانیت توئیتریسمِ اصلاحطلب» را در مقابل گفتمان آیتالله میرباقری قرار دهد تا به مخاطب بفهماند که نگاه به اسلام، زیستی اومانیسمی، تنپرور و استکبارزده است نه نگاهی آرمانگرا، تحولخواه و مقاوم.
صحبتهای فاضل میبدی نیز آکنده از همان کینههای چهلساله نسبت به قشر انقلابیست. میبدی، نگاه خود از دین را نسبت به زیست بشریت، زیستی آسوده و راحتطلب و صلحجو اذعان میکند و خواستگاه خویش را نیز صلحطلبی میان جهانیان میداند. نگاهی متوهمانه که چهل سال است گریبانگیر دگراندیشانی چون او قرار گرفته است، نخفته و بلکه جانی بیشتر به خود گرفته!
میبدی که با تعابیری همچون «ردیف بودجه کلان» که به آیتالله میرباقری نسب میدهد، بغض و کینه خفته خود نسبت به آقای میرباقری را هویدا میکند. وی بر صورت صدا و سیما نیز چنگی میزند و این ارگان را دارای نفوذ میداند. میبدی همان حرفهای دهه هفتاد محمد هاشمی را تکرار کرده و باز هم خواستگاه خویش را به خواستگاه مردم سوق میدهد.
در دهه هفتاد و بعد از جنگ تحمیلی، فتح خونِ شهید آوینی که مرورگر فضای جبهه و جهاد بود، با مخالفت مدیر آن روز مواجه شد و امروز نیز همان تفکر معتقد است که برنامههایی همچون جریان که به مباحث مقاومت میپردازند، باید حذف و برنامههایی دیگر جایگزین شود، زیرا او هم مانند همفکرانش، جهاد و مقاومت را مانع زیست آرامش بخش و امید جوانان میداند.
در آخر آنچه که تأملبرانگیز است، فعالیت چنین روزنامههایی در حاکمیت است. فضای ژورنالیستیِ لیبرالی که مرتضی آوینی را به میانه قتلگاه فکه کشاند، آیا تمامی ندارد؟