رحا مدیا | سعید احمدی
زمستان است و قم هم مثل خیلی جاهای دیگر دارد میخزد زیر پتویی از جنس سرما. برقها میروند؛ مثل برفی که هنوز نیامده. لامپ خانههای شهرک قدس روشن است و روشنتر، اما چراغی که «مرکز مطالعات راهبردی تسنیم» و «رحامدیا» با هم برافروختهاند؛ برای تنویر افکار و اندیشهها؛ برای دیدن آنچه باید ببینیم و نمیبینیم یا کمفروغ و بیرغبت به آنها مینگریم.
نشستهای زمستانی مرا یاد شبنشینیهای دوران بیرسانه میاندازد. آن شبهای خاطرهانگیز که شاهنامه میخواندند یا مثنوی. چایشان را دور کرسی مینوشیدند. هم تنشان گرم بود هم دلشان؛ اما حالا، اینجا در طبقهی اول ساختمان و بین یک پرده آبی مخملی در سه طرف، به جای کرسی، یک میز مستطیلی بزرگ است برای دورهمی دهبیست نفری. مجلس گرم و صمیمی اهالی قلم، رسانه، و تبلیغ با موضوع «حوزویان و کنشگری اجتماعی». چای و میوهی دور آن هم به اقتضای تغییر زمانه میچسبد انگار؛ به قرینهی فلاسکها و بشقابهای نیمهخالی بعد جلسه.
هادی حمیدی، فقط کاربلد طنز نیست؛ آغازگر این محفل است، با اینکه خنده از گوشهی لبش غیب نمیشود، وقار و رسمیت میدهد به جلسه. یکی از حضار ما را احضار میکند به پیشگاه قرآن در سورهی عصر با سفارش به حق و صبر. نوبت میرسد به استاد: شمسالله مریجی؛ نامی آشنا برای اندیشمندان و پژوهشگران اجتماعی و پیشکسوت تبلیغ و تدریس. مردی از جنس حوزه و دانشگاه. استاد جامعهشناس که یکی از کتابهایش کاربرد جامعهشناسی در تبلیغ است. صمیمی و خودمانی با بیانی که در عین شکستهنفسی، مثل همیشه نکتهگو و عالمانه است. همان اول حساب را داد دست شنونده که این موضوع خیلی وسیع است و من فقط بیست دقیقه وقت دارم؛ پس روی یک نکته تمرکز میکنم. روی «حلقه مفقوده» در کنش اجتماعی. کار نیکو کردن از پرکردن است. «تحلیل» همان گمگشتهی دنیای انباشته و پرهیاهوی خبر و خبرگزاریها است. خبر، اگرچه خوب و لازم است، کافی نیست.
مدیر مؤسسه آموزش عالی امام رضا، علیهالسلام چنین باور دارد که در عرصهی خبر، دیگران از ما جلوترند و شاید نتوانیم با آنان رقابت کنیم؛ اما جایی که رقابت را نزدیکتر میکند عرصهی تحلیل است؛ چیزی که توجه درستی به آن نمیکنیم. تحلیل و تحلیلگر هم اگر مسلح به سلاح «دید اجتماعی» نباشد کلاهش پس معرکه است. دید اجتماعی است که نبوغ تحلیل میآورد؛ مثل بنیانگذار جمهوری اسلامی. چرا او تحلیلگر بزرگی بود؟ چون میتوانست زوایایی را ببیند که دیگران حتی فکرش را نمیکردند. چطور در آغاز قیام سربازان خود را کسانی میدید که در گهوارهاند؟ بعد، برای درک بهتر از دید اجتماعی، از منزلت قاضیهای آمریکا مثال زد که بین دیگر اصناف، حرف اول را میزند. اگر این خبر را کسانی بخوانند، هر کسی از ظن خود چیزی میگوید. یکی ممکن است اسباب منزلت آنان را قدرت بداند و دیگری شاید بگوید ثروت؛ اما تحلیلگر مسلح به دید اجتماعی میگوید: جرم؛ هرچه جرم بیشتر، قاضی بالاتر. طلبه، کنشگر اجتماعی باید تحلیلگر باشد و آن نیز راه به واقعیت نمیبرد؛ جز اینکه دید اجتماعی داشته باشد. رسیدن به نگاه اجتماعی هم، ورزیدگی میخواهد که آن نیز، از دل مطالعه بیرون میآید و البته از دل فهمیدن جامعه، نه جدا بودن از آن. تحلیلگر منزوی یا تافته جدا بافته از مردم چه یافتهی نزدیک به واقعی میتواند داشته باشد؟ دید اجتماعی نه یعنی نگاه ایستا به جامعه و پدیدههای اجتماعی؛ مثل اسب عصاری که فقط دور خودش میچرخد و جلو پایش را میبیند؛ بلکه یعنی یک نگاه پویا و ذوابعاد. سر در حال نمیکند؛ بلکه چشمی به گذشته و چشمی هم به آینده؛ چون گذشته چراغ راه آینده است. نقشآفرینان عوض میشوند؛ ولی نقشها همانیاند که بودهاند. کسی که در اکنون گیر کند، تحلیلگر نیست؛ فقط یک راوی است؛ درست مثل من که فقط گفتم چه شد و چه شنیدیم، کی و چگونه. برای اینکه کمی شده باشم شبیه حرفهایی که روایت کردم، من از دید اجتماعی و تحلیل نزدیک به واقع، یادم افتاد به این دو جمله مشهور: تو مو میبینی و من پیچش مو و آنچه پیر در خشت خام میبیند جوان در آینه نمیبیند.