پرداختن به اندیشه سیاسی اجتماعی شهید مطهری از مباحثی است که میتواند به ما در رسیدن به یک الگوی حکمرانی مطلوب کمک کند. به همین منظور با حجت الاسلام میثم قاسمی استاد حوزه و دانشگاه به گفتگو نشستیم.
همانطور که فرمودید نقش شهید مطهری در ایجاد یک پشتوانه فکری برای انقلاب اسلامی نقشی انکار نشدنی است. حضرت آقا هم با اینکه ۴۰ و اندی سال از شهادت شهید میگذرد، تقریباً سالی نبوده که تاکید نکرده باشند بر بازگشت به اندیشه شهید مطهری. به صراحت فرمودند آنچه که در انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است و همچنان بر اساس آن عمل میشود چیزی نیست جز اندیشههایی که شهید مطهری در واقع این اندیشهها را پدید آورد.
شهید مطهری در واقع نقطه بلوغ یک اندیشه راقی در بستر فرهنگ شیعی و اسلام ناظر بر ابعاد مختلف زندگی است؛ شهید مطهری را نباید به عنوان یک استثنا دید، بلکه به عنوان یک نقطه اوج باید او را دید. نقطه اوجی که از یک فکر هزار و اندی سالهی بعد از شیخ مفید خودش را نشان داد و نمود پیدا کرد و در عصر و زمانه ما به تناسبِ درگیری تمدنی که بعد از عصر صفویه به ویژه در قاجار و در دوران مشروطه پیدا کردیم.
از یک طرف هم جهان اندیشه، جهان فکر، جهان حکمت در عالم اسلام به رهبری اندیشه شیعی که در واقع پر ظرفیتترین اندیشه برای حکمت و عقلانیت در جهان اسلام محسوب میشود، از طرف دیگر هم در جبهه اندیشه اسلامی و جبهه فکر اسلامی یک تکاپوی ارزشمند شکل گرفت که این تکاپو با سید جمال الدین اسدآبادی به یک معنا وارد دوران جدیدی شد. بعد از آن مرحوم شاه آبادی، حضرت امام، علامه طباطبایی و در نهایت هم شهید مطهری کسی بود که توانست از این جریان توفنده اندیشه شیعی و اندیشه الهی به محصول برسد.
بزرگترین هنر شهید مطهری همانطور که شاید خودشان هم بارها بیان فرموده باشند، قدرت فرآوری کردن اندیشه به مقیاس نیازها و اقتضائات زمانه بود.
اندیشههایی که در حوزههای علمیه در مورد آنها زیاد سخن گفته شده بود مانند اندیشههای حکمی، اندیشههای فلسفی، انسان شناسی صدرایی، اینها همیشه مورد توجه بوده است؛ ولی کسی باید پیدا بشود که بتواند این اندیشه را به مصاف مارکسیسم بیاورد، به مصاف اگزیستانسیالیسم بیاورد، یا بتواند از این اندیشه برای مبارزه با اخباریگری استفاده کند و آن را از عرصه عمل به عرصه عینی بیاورد.
شهید مطهری در این عرصه بینظیر است و بعد از او چه بسا شاید میشود گفت ما دیگر شاهد چنین کنشگری در سطوح اندیشه و سطوح فکری که تمدن ساز باشد نبودیم. گرچه بزرگان ما بعد از او هم حتی به یک معنا این راه را ادامه دادند، منتها واقعا پرچمدار این حرکت بزرگ شهید مطهری است.
رحا: الگوی مطلوب حکمرانی سیاسی در اندیشه شهید مطهری چگونه است؟
استاد: در مورد الگوی حکمرانی مطلوب که حضرتعالی سوال فرمودید، باید گفت این شهید بزرگوار یک منظومه فکری دارد. منظومه فکریای که از عناصر و اجزای استدلالی، عناصر و اجزای معرفتی و به هم پیوسته تشکیل شده است.
حکمرانی مطلوب در اندیشه شهید مطهری بیش از هر چیز، بر آمده از نگاه این اندیشمند اسلامی نسبت به انسان است. انسانی که شهید مطهری تعریف میکند همان انسان قرآنی، آگاه و اختیارمند است.
اگر این شهید بزرگوار در قید حیات بود، احتمالاً شاهد نظریاتی بسیار بدیل و فوق العاده از ایشان بودیم. منتها از همین مقدار، عمیقاً متوجه میشویم که شهید مطهری همه آرزوها و آمالی که طی دههها کنشگری فلسفی، کنشگری حِکمی و اجتماعی برای خودش ترسیم میکرد را در انقلاب اسلامی میدید. او انقلاب اسلامی را یک حرکت اصیل در امتداد حرکت و سیره نبوی و انقلاب مدنیمیداند و این نشان دهنده این است که تمام آرزوها و آمال خودشان را در انقلاب به رهبری حضرت امام میدیدند.
تاثر شهید مطهری از حضرت امام یک تاثر بسیار عمیق است. آنهایی که با این فضا انس دارند و رابطه علامه طباطبایی با شهید مطهری را در مقایسه با رابطه شهید مطهری و حضرت امام میبینند، بیشتر میلشان این است که شهید مطهری در بُعد اندیشه بیشتر از حضرت امام متاثر بود. حتی در مباحث زیربنایی خودش؛ مثلاً نظریه «من عالی و من دانی» با نظریه فطرت حضرت امام خیلی تطبیق میکند تا فرض کنیم با نظریه اعتباریات علامه طباطبایی.
الگوی حکمرانی مطلوب در نگاه شهید مطهری را باید از تلفیق چند مولفه در نظر گرفت.
1- نگاه ایشان به اداره جامعه صرفاً یک نگاه از جنس حکمرانیهای غربی، یعنی اعمال قدرت، ایجاد نظم ظاهری و نظم رفتاری نیست. او حکمرانی را یک دستگاه تربیتی میبیند. چون انسان و رشد او را مهمترین مولفه در مدیریت جوامع ترسیم میکند. پس برای او انسان آگاه و اختیارمند مهم است. بنابراین آنجایی که از وظایف حکومت میخواهد سخن بگوید آگاه کردن مردم یکی از مهمترین ابعادی است که او به آن فوق العاده توجه میکند .گویا آنجایی که در رابطه با جاذبه و دافعه علی علیه السلام سخن میگوید، عنوانی دارد تحت دموکراسی علی (ع). میگوید امیرالمومنین چنان اهل دموکراسی بود که خوارج تا وقتی که دست به اقدام مسلحانه نزدند آزادانه اجازه فعالیت داشتند هر چند از لحاظ فکری با آنها مقابله هم میکرد منتها دست به خشونت نمیزد، چون بخشی از جامعه بودند.
این نگاهها نشان دهنده این است که حکمرانی در اندیشه شهید مطهری در واقع به رسمیت شناختن آن دال مرکزی، هسته بنیادین انسان یعنی معرفت، آگاهی و انتخاب است.
از جمله آیات کلیدی که در بیانات شهید مطهری وجود دارد این آیه شریفه است که خود حضرت امام و حضرت آقا هم مکرر به آن استناد میکنند. «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» اینکه تغییر باید از رهگذر ایجاد تغییر در ارادههای مردم شکل بگیرد، مردم باید اراده کنند تا تغییر اتفاق بیفتد، این یک شعار نیست، یک حقیقت است و مرحوم شهید مطهری عمیقاً درفضای آن دموکراسی اسلامی که حضرت امام معتقد بود و برایش ایستاد و هزینه داد نفس میکشید.
این مولفهها نشان دهنده این است که حکمرانی مطلوب شهید مطهری از چند منظر خیلی قابل توجه است؛ حکمرانی مطلوب شهید مطهری از این منظر قابل توجه است که شهید مطهری عمیقاً قائل به آزادی فکر است. آزادی فکر منتهی در حدود اینکه به سعادت مردم لطمه نزند.
اگر بخواهیم وضعیت موجود را با آن آرمانهایی که شهید ترسیم کرده بررسی کنیم، یکی از نقاط ضعف این است که شهید مطهری عمیقاً به آزادی فکر معتقد بود و آزادی و تضارب افکار را موهبتی عظیم برای تقویت آگاهیهای عمومی مردم میدانست.
منتهی بشرطها و شروطها؛ آن شرطش این بود که جریانهای فکری در پشت نقاب نفاق مخفی نشوند، صریحاً بیایند بگویند آبشخور فکری ما اینجا است و ما داریم از این فکر دفاع میکنیم، این را به صراحت ایشان میگوید. میگوید اگر واقعاً جریانات فکری بیایند با تعریف عقبه خودشان، با تبیین خاستگاه فکری خودشان دیدگاهشان را بیان کنند این نه تنها ضرر ندارد بلکه اگر به تضارب آرا گذاشته بشود خیلی مهم است.
نکته دوم، نگاه تخصصی به مسئله فکر و اندیشه است. ایشان قائل بود فکر و اندیشه میتواند در سطوح مختلف بیاید منتهی با رویکردهای تخصصی! نه صرفاً مجال فکرهای انحرافی را باز گذاشتن و مواجهه اندیشمندان و متفکران یک نحله فکری با عموم مردم، آن هم عموم مردم بیدفاع. این را هم ایشان نمیپذیرفتند. منتهی جای خالی کرسیهای آزاد اندیشی، جای خالی گفتگوهای عمیق فکری در فضای رسانه به صورت عمومی، در دانشگاهها و حوزهها به صورت خصوصی، این به شدت جایش خالی است و به نظر میآید مطلوبی که شهید ترسیم میکند برای جامعه اسلامی این است.
حضرت آقا هم دارند تاکید میکنند، حتی همین بُعد اول را هم حضرت آقا مکرر در باب کرسی های آزاد اندیشی گفتگوهای فکری بیان کردند، ولی خب وارد عرصه عمل نشده است.
نکته بعدی، تمرکز و تکیه بر آگاهی مردم، آگاهیهای عمومی و اراده عمومی است که من فکر میکنم در این وضعیت، وضعیت مطلوبی داریم. در جامعه ما امروز و کلاً منش مدیریتی حضرت آقا در دوران رهبری ایشان کاملاً مبتنی بر این بوده که جامعه باید به بلوغ برسد؛ ولو هزینه بدهیم، ولو جریانات مختلف بیایند مردم را قدری دلبسته خودشان کنند. بعد میبینیم امروز بحمدالله هم در کشور خودمان تا حدود زیادی جواب داده است و هم در عرصه بین الملل. این فضاهایی که در باب بیداری نسبت به موضوع فلسطین و موضوعات دیگر اتفاق افتاده بخش زیادی از آن ناشی از همین آگاهسازی است که در عرصه تمدنی داریم انجام میدهیم.
رحا مدیا: با توجه به شاخصههایی که برای حکمرانی مطلوب از منظر شهید مطهری مطرح کردید، بعد از گذشت ۴۵ سال از پیروزی انقلاب اسلامی، جایگاه جمهوری اسلامی را الان چطور ترسیم میکنید؟
استاد: من فکر میکنم با توجه به اینکه حضرت آقا شاید بالاتر از متاثر در بُعد اندیشه با شهید مطهری همزیستی کرده؛ یعنی مردی از همان دورانی است که شهید مطهری مرد آن دوران بود و این گفتگوی چهارجانبهای که در کتاب اخیری که چاپ شد نشان دهنده جایگاه ویژه حضرت آقا است.
اخیراً کتابی از شهید بهشتی چاپ شده است. مرحوم شهید بهشتی در آن کتاب، استناد میدهد به حضرت آقا، میگوید همانطور که آقای خامنهای در فلان جا گفتند؛ معلوم میشود این جایگاه اندیشهای ایشان در زمانه خودشان با اینکه از لحاظ سنی فاصله قابل توجهی با این بزرگواران داشتند جایگاه ویژهای بوده است. مرد همان زمانه است! من فکر میکنم از لحاظ منش حکمرانی در سطوح کلان که رهبری نظام باشد تابعٌ نعل بالنعل، آنچه که امکانش بوده در این زمینه حضرت آقا انجام دادند. منتها به کامیابی رسیدن یک حاکمیت الزاماً معلول فکر آن حاکم نیست و حکمرانی الزاماً بحث اندیشه نیست؛ میدانها، کارگزاران، اینها به نظر میآید که تاثیرگذار هستند. من خیلی فاصله زیاد نجومی نمیبینم؛ یعنی احساس میکنم این فرایندی که انقلاب اسلامی طی کرده است تا به امروز، ناگزیر بودیم از این جست و خیزها، ناگزیر بودیم و نسبت به وضعیت کلانی که دارد در کشور اتفاق میافتد وضعیت بدی نداریم.
اگر واقعاً انتقادی متوجه کسی باشد به نظر میآید انتقاد متوجه به مجامع علمیِ حوزههای علمیه است، انتقاد به دانشگاههای ما است که فعالان فرهنگی و سیاسی اجتماعی ما هستند که این نگاه را قدر ندانستند و امروز به نظر میآید حتی اندیشه رهبری در میان کسانی که باید حاملان این اندیشه باشند، عاملان این اندیشه باشند، کارگزاران این اندیشه باشند، اندیشه شناخته شدهای نیست، عمق شناخته شدهای نیست.
بیشتر ما در لایههای تکنیکال، لایههای روشی، بخشی از عملیاتهای خردِ میدانی، بخش زیادی از جامعه کنشگر اجتماعی ما درگیر است ولی عمق پیدا نکردیم و این دیر یا زود بالاخره گریبان ما را خواهد گرفت.
جریانات مختلفی که دارد در فضای انقلابی به وجود میآید، جریانهای غیر ریشهدار در عقلانیت انقلاب اسلامی، سلبریتیهای عرصه نظریه پردازی، دیگر کم کم وارد حوزه غیر تخصصی میشود. اینه ضربه به ما خواهند زد و جامعه ما هم اگر با همین دست فرمان پیش برود دیر یا زود عقلانیت مواجهه با چالشها و آسیبها را از دست میدهد و این عقلانیت اگر از دست برود به راحتی نخواهیم توانست بر چالشهای عمیق فرهنگی غلبه کنیم.
رحا مدیا: به نظر شما علت به وجود آمدن این گروههایی که به قول شما از عقلانیت کافی برخوردار نیستند و سطحی فکر میکنند چه میتواند باشد؟ روحانیتی که سلبریتی هستند، خیلی عمیق نیستند، سطحی فکر میکنند، علتش چه میتواند باشد؟
استاد: ببینید در واقع ما باید یعنی میبایست از ابتدای انقلاب، انقلاب اسلامی را به مثابه یک تحول علمی در دانشگاه و حوزه و به مثابه دوران جدیدی از دین پژوهی مورد توجه قرار میدادیم. اگر این اتفاق میافتاد باید چارت درسی ما در حوزه، آن سازههای آموزشی ما در حوزه متحول میشد، باید در دانشگاهها اندیشه انقلاب اسلامی و اندیشه حضرت امام نه در لایههای رویین مثل مثلاً وصیت نامه خوانی و نمیدانم منشورخوانی و اینها، بلکه در لایههای عمیق زیر بناهای فکری پیگیری میشد.
حضرت آقا سال ۷۲ فرمودند که اگر به من باشد کتب شهید مطهری را کتب رسمی درسی حوزه میکردم. ما نرفتیم این مسیر را، حقیقتش این است که نرفتیم این مسیر را و حالا باید جبران بشود.
بخش مهم دیگر این است که نه تنها این مسیر را نرفتیم بلکه غفلت کردیم نسبت به جریانهای موجود و آبشخورهای فکری جریانهایی که الان دارند به عنوان بخشی از حوزههای علمیه یا دانشگاهها پیشرفت میکنند، دارند وارد حوزههای نظریه پردازی میشوند.
یعنی نخبگان نظریه پرداز، نخبگانی که امروز در جایگاه شهید مطهری نشستهاند فاصله زیادی دارند با مرحوم شهید مطهری.
حالا بخشی برمیگردد به اینکه ما دوباره به خاطر روشن نکردن بنیادهای فکری انقلاب اسلامی دچار دو پرتگاه التقاط و تحجر شدهایم. تحجر با لباسهای بسیار جذاب و نوین به میدان آمده، اخباریگری با لباسهای بسیار جذاب و نوین به میدان آمده؛ التقاط از آن طرف خیلی نرم و مرموزانه کار خودش را پیش برده و کاری کرده که در بین فعالان فرهنگی و طلاب و عموم کسانی که در این عرصهها تلاش میکنند قدرت تشخیص کمتری وجود دارد.
شهید مطهری در باب مبارزه با التقاط، به ویژه مبارزه با تحجر، مانند حضرت امام که میفرمود خون دلی که از این خشک مقدسها خورده و خشک مغزان و اینها، از کس دیگری نخورد.
شهید مطهری تعابیری که نسبت به جریان تحجر دارد تعابیر خیلی عجیبی است. در دو سه موقف در آثار ایشان میشود این را پیدا کرد؛ یکی در باب همان کتاب جاذبه و دافعه امیرالمومنین علیه السلام. آنجا میفرماید که «روح خارجیگری در بسیاری از ما دمیده شده است». خیلی آن تعابیر هشدار آمیز است و بعد خیلی سربسته بیان میکند. میفرماید که «اگر خوارج آن روز مقابل امیرالمومنین ایستادند، این طغیانشان در مقابل امیرالمومنین به خاطر این بود که از روح اسلام فاصله گرفتند.»
و بعد اصلاً اختلاف شیعه و سنی را در کانتکست تحجر و اخباری گری طرح میکند. این یک بحث خیلی مهمی است! بعد میگوید چه بسا امروز دیگر سخنی از آن خوارج با آن مشخصات تاریخی نباشد یا نشود جریانشان را در طول تاریخ پیگیری کرد، ولی روح خارجیگری در بسیاری از ما حلول کرده. این یک هشدار بزرگی است که ایشان میدهد.
بعد در جلد پانزدهم مجموعه یادداشتها، مفصل درباره اخبارگری مینویسد.
از همه مهمتر این کتاب اخیری که در باب حق عقل در اجتهاد چاپ شده، آنجا هم هشدارهای بسیار بسیار تکان دهندهای را میفرماید. «ای بسا مجتهدین که با مغز اخباری اجتهاد میکنند». یعنی میگوید دگر مرز مجتهد و اخباری که روزی مرز خیلی واضحی بود، این مرز هم امروز به این روشنی نیست. چه بسا مجتهدینی که با مغز اخباری اجتهاد میکنند. «بسیاری از مطالب و مسائلی که گاهی دیده میشود به نام معارف اهل بیت به بازار میآید و از پشت به اهل بیت پیغمبر صلوات الله علیه و آله خنجر میزنند چیزی جز از بقایای افکار امین استرآبادی نیست.»
در واقع بخشی از گرفتاریهای ما امروز این است که دو جریان تحجر و التقاط توانستهاند بیایند در حوزه نظریه پردازی انقلاب اسلامی نقش ایفا کنند و فضای فکری انقلاب اسلامی را به سمت و سوهایی بکشند که واقعاً با اصل جریان عقلانیت انقلاب نسبتی ندارد.
درحال تکمیل….