خاستگاه «حوزه»، همان خاستگاه «دین» است و خاستگاه «دین و حوزه» همان «انقلاب» است

گفتگوی اختصاصی
در گفتگو با رحا مدیا؛
آیت‌الله محمدباقر تحریری، استاد درس خارج حوزه علمیه: خاستگاه «حوزه»، همان خاستگاه «دین» است و خاستگاه «دین و حوزه» همان «انقلاب» است/ در هیچ برهه ای، هیچ فقیهی نیامده که مسئلۀ ولایت از جانب ولی‌فقیه نسبت به دیگران را منکر شود.
مشروح گفت و گوی رحا مدیا با آیت‌الله محمدباقر تحریری

1. تحلیلی بر خاستگاه حوزه‏های علمیه و نسبت آن با انقلاب
رحامدیا: آیا حوزۀ علمیه باید در انقلاب، دخالت داشته باشد یا نداشته باشد؛ ماهیت انقلاب از کجا برخاسته و به کجا تکیه می‌کند؟ آیا با حوزه‌های علمیه ارتباط تنگاتنگ دارد؟ یا بی‌ارتباط است؟
آیت‌الله تحریری: با توجه دقیق به آیۀ «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ اَلدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً وَ اَلَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا اَلدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ» (سورۀ شوری، آیۀ 13) ما باید ببینیم که اساساً دین برای چه چیزی جعل شده است؟ خب می‌دانیم که جاعل دین خداست که در قالب کتاب، برای ما تشریع کرده است؛ «إِنّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ اَلْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ اَلنّاسِ بِما أَراكَ اَللّهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً»( سورۀ نساء، آیۀ 105) ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا بین مردم حاکم شوی. در این «لِتَحْكُمَ» بحث است که برای حکومت است یا قضاوت که عمدتاً به معنای حاکمیت است. در نهایت هم می‌فرماید که با دشمنان همراه نباشید.
آیۀ 13 سورۀ مبارکۀ شوری این حقیقت را بیان می‌کند که خداوند، شرایع پنج‌گانه را تشریع کرده تا دین را اقامه کنید و در آن تفرقه ایجاد نکنید. دین مجموعه‌ای از اعتقادات و مسائل روشی و اخلاقی در شئون مختلف زندگی است که خدای متعال خواسته تا ما در پرتوِ دین، به آن عبودیتی که برای آن آفریده شده‌ایم، برسیم «وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِيَعْبُدُوا اَللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ اَلدِّينَ حُنَفاءَ»( سورۀ بینه، آیۀ 5)، «وَ ما خَلَقْتُ اَلْجِنَّ وَ اَلْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ»( سورۀ ذاریات، آیۀ 56).
اگر این آیات را با هم جمع کنیم، به ما این حقیقت را می‌فهماند که عبودیت و اظهار خضوع و بندگی در برابر خدا در تمام شئون زندگی است و چنین چیزی مستلزم این است که خدای متعال را به «حقّیت»، «خالقیت»، «ربوبیت»، «الوهیت» و به طور مطلق بشناسیم. ربوبیتش (أعم از ربوبیت تکوینی و تشریعی) و ولایتش (أعم از ولایت تکوینی و تشریعی) که البته ولایت و ربوبیت تشریعی خداوند، به ولایت و ربوبیت تکوینی او تکیه می‌کند و این‌ها از هم جدا نیستند. اگر بخواهیم خضوعِ عبودی داشته باشیم، باید همۀ این‌ها را بپذیریم و به آن ایمان بیاوریم. ایمان هم به تنهایی کفایت نمی‌کند بلکه به تصریح سورۀ عصر باید «ایمان» با «عمل صالح» همراه باشد تا انسان فرداً و اجتماعاً از خسران خارج شود و این دین که درباره‌اش فرمود: «إِنَّ اَلدِّينَ عِنْدَ اَللّهِ اَلْإِسْلامُ»( سورۀ آل‌عمران، آیۀ 19) فقط اسلام و تسلیم‌شدن در برابر خداست. دینی که تنها از طریق خدای متعال و کسانی که خداوند آن‌ها را واسطۀ در رساندن دین قرار داده به دست می‌آید. که در این آیۀ شریفه پنج پیامبر اولوالعزم را مطرح فرموده است.
همۀ این‌ها برای این است که دین اقامه شود؛ یعنی زندگی انسان‌ها با وجود ویژگی‌هایی که دارند، یک زندگی ایمانی، توحیدی و ولایی باشد؛ تحت ولایت «خدا» و تحت ولایت «رسول و ولی» خدا باشد. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا اَلَّذِينَ يُقِيمُونَ اَلصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ اَلزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»( سورۀ مائده، آیۀ 55) که البته آیۀ «اکمال دین» این دینی را که نازل شده تکمیل می‌کند و لازمۀ اقامه دین، اطاعت است؛ «أَطِيعُوا اَللّهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ»( سورۀ نساء، آیۀ 59)
این ماهیتِ دین است، که خدای متعال انسان را با ویژگی‌هایی آفریده، که همۀ آن‌ها نیاز به سرپرستی و اداره دارد. اولین سرپرست خود خداست؛ «اللّهُ هُوَ اَلْوَلِيُّ» و سرپرست بعدی آن کسی است که ما به عنوان «رسول» [یا «ولی»] ولایت او را پذیرفته‌ایم. این جایگاهِ حاکمیتِ از بالاست به پایین و ما معتقدیم که ائمه (علیهم السلام) تا جایی که توانستند، خودشان را در معرض این جایگاه قرار دادند؛ چرا که اقامۀ دین و حاکمیت آن در گرو احیای این جایگاه است. قطعاً امام علی (ع) این‌چنین است؛ امام حسن (ع) این‌چنین است؛ و امام حسین (ع) هم برای همین هدف قیام کرد و دعوت مردم و بیعت با ایشان در ادامه و در مرحلۀ بعد بود. همین‌طور در سیره و گفتار سایر ائمه (علیهم السلام) این مسائل هست. که ما در بحث فقه سیاسی، این‌ها را تا زمان امام حسن عسکری (ع) تحلیل و به طور مجمل بیان کردیم.
حال، حوزه‌های علمیه، خاصیتشان چیست؟ وظیفۀ حوزه‌های علمیه در مرحلۀ اول «درک صحیح دین» است؛ اینکه دین را آن‌گونه که بر نبی‌اکرم (ص) نازل شده بشناسیم؛ یعنی نحوۀ ارتباط برقرارکردن با خدا؛ نحوۀ ارتباط برقرارکردن با خانواده و جامعه؛ که شئون مختلف جامعه، نیاز به یک حاکمیت دارد و این حاکمیت هم فقط از جانب خداوند متعال برای ما مشروع شده است. آیات زیادی در این زمینه هست «يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي اَلْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ اَلنّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ اَلْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اَللّهِ».( سورۀ ص، آیۀ 26) به‌هرحال این خاصیت اولیۀ حوزه‌های علمیه است: در مرحلۀ اول، شناخت صحیح دین با این جامعیت، که مرحوم علامۀ طباطبایی (ره) بحث مفصلی در این رابطه ذیل این آیه دارند «يا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا»( سورۀ آل‌عمران، آیۀ 200) و مبانی حکومت دینی را به طور مفصل ذیل این آیه آورده‌اند و «رابطوا» در این آیه در روایات ما، اول به حاکمیت امام تفسیر شده _البته امام جنبه الگوییِ اولیه دارد که مقصود حاکمیت امام است_ و در زمان غیبت هم، این حاکمیت به‌واسطۀ ولی‌فقیه تحقق پیدا می‌کند.
[در مرحلۀ دوم] بعد از اینکه حوزه، خودش این حقیقت را فهمید حالا باید آن را به دیگران نیز تفهیم کند. زیرا در این مسیر، حوزه‌های علمیه رابطۀ تنگاتنگی با مردم دارند، باید مسائل گوناگونی که مردم به آن نیاز دارند و عبودیت خداوند با آن تحقق پیدا می‌کند را به آن‌ها برسانند تا این گونه، دین، هم تبیین و هم اجرا شود.
[اینجا نقش ولی‌فقیه بهتر دیده می‌شود] هیچ فقیهی نیامده که مسئلۀ ولایت و یک نوع سرپرستی از جانب ولی‌فقیه نسبت به دیگران را منکر شود؛ منتها بحث در حیطۀ مسئلۀ ولایت است که بعضی از فقهای صدر اول، حیطۀ ولایت را خیلی وسیع می‌دانستند؛ یعنی نه تنها خودش می‌تواند حاکمیتی داشته باشد که حتی در زمان حاکمیت ظلم اگر فقیه بتواند، باید قوانین را اجرا کند. مرحوم شیخ مفید در مقنعة می‌فرماید: باید این اجرا را ابتدا در خانواده‌اش و بعد در دیگران برعهده بگیرد؛ که اجرای حدود است؛ حتی ایشان در مورد جهاد ابتدایی همین دیدگاه را دارند که ولی‌فقیه می‌تواند برعهده بگیرد و اگر زمینه‌ای بود باید اقدام کند.( المقنعة، ج1، ص 810) بعد شاگرد ایشان، مرحوم سلّار، این مطلب را بیان فرمودند و برخی از فقهای اخیر هم این مطلب را از باب امور حسبیه قائل شدند. مرحوم آیت‌الله خوئی در منهاج، بحث «جهاد ابتدایی» را مطرح کرده‌اند، مرحوم سیدعبدالأعلی سبزواری در شرحشان تصریح می‌کنند و همین‌طور مرحوم آیت‌الله العظمی بهجت اجمالاً در بحث جهادشان به جهاد ابتدایی معتقد بودند؛ منتها می‌فرمود: یک فقیه مبسوط الیدی مانند مقدس اردبیلی می‌تواند این مسئلۀ جهاد را به عهده بگیرد. آن مقداری که بنده از بحث‌های آیت‌الله العظمی بهجت (ره) به دست آوردم، ایشان مسئلۀ ولایت‌فقیه را از امور حسبیه نمی‌دانست، بلکه مثل مرحوم امام (ره) و عده‌ای از مراجع، از احکام اولیه می‌دانست. امامان معصوم(علیهم السلام) هم اگر زمینه‌ای فراهم می‌شد، حاکمیت خودشان را اجرا می‌کردند؛ گر چه گاهی این حاکمیت را به‌واسطۀ وکلا به نوعی اجرا می‌کردند. مسئلۀ وکالت، مسئلۀ بسیار مهمی در حاکمیت امامان معصوم(علیهم السلام) است. اجمالاً از زمان موسی‌بن‌جعفر(ع) شروع شد تا کم‌کم امام رضا(ع) و امام جواد(ع) تا امام هادی(ع) و امام عسکری (ع) که مسئلۀ وکالت در زمان آنان بسیار شاخص بود. خب وقتی ائمه (علیهم السلام) به یک چنین کاری اصرار داشتند، در زمان غیبت هم قطعاً به این کار راضی هستند. اساساً قوانین اجتماعی دین برای پیاده‌شدن است و این پیاده‌شدنِ قوانین، زمام‌داری لازم دارد که خودش مهدی به هدایت الهی باشد. «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى اَلْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاّ أَنْ يُهْدى»( سورۀ یونس، آیۀ 35) و ما جز فقیهِ عادلِ تابعِ دستورات الهی، شخص دیگری نداریم که این مسئولیت را برعهده بگیرد. جدا از ادلۀ بسیاری که ما داریم، این روند عقلایی تحلیل دین است. به نظر بنده این مباحث اولاً: عقلی است؛ ثانیاً: عُقلایی است و ثالثاً: تعبدی است. «تعبّد» در مرحله سوم است. به‌هرحال نمی‌شود گفت: دین کامل است ولی این بُعد را ندارد! آن هم بُعدی که اساساً شاکلۀ جامعۀ انسانی را تشکیل می‌دهد.
از اینجا نتیجه می‌گیریم که جایگاه سومِ حوزه‌های علمیه، تربیت و تولید اسلام‌شناسان و تربیت‌شدگان در مکتب اهل‌بیت (علیهم السلام) و یک چنین نیروهای مبرّزی از فقهاست. اسلام‌شناسانی که از جانب ائمه (علیهم السلام) دخالت در امور گوناگون مؤمنین را برعهده بگیرند.
انقلاب اسلامی هم اجمالاً محصول این دیدگاه و این سیره است. غرض اینکه این انقلاب یک پشتوانۀ فقاهتی عظیم دارد. از مباحث بسیاری که علمای ما در بحث ولایت‌فقیه بیان کرده‌اند؛ در کتاب‌هایی مثل حدود، قصاص، دیات و … مخصوصاً مرحوم صاحب جواهر که خودش یک بحث خاص را می‌طلبد، تا دخالت‌هایی که خودشان در امور جامعۀ دینی می‌کردند. این‌ها نشان‌دهندۀ پشتوانۀ فقاهتی این انقلاب است و اینکه علما در طول تاریخِ تشیع و با تحمل رنج‌های بسیار، تلاش می‌کردند تا معارف دین و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) به آیندگان برسد و جامعۀ شیعی آماده شود تا در این مقطع زمانی، امام (ره) این گل‌ها را بچینند. این انقلاب حاصل زحمات و زمینه‌سازی‌های علمای پیشین است، فلذا نمی‌شود انقلاب را بدون این پیشینۀ عظیم دید. همان‌طور که خود امام خمینی (ره) این را فرمودند. [آری] امام مولود حوزه است، مولود دینِ جامع است، امام یک چنین شخصیت برجسته‌ای دارد که به نظر حقیر، دیدگاه فقاهتی امام، دیدگاهی جامع است. مسئلۀ عرفان امام و مسیر تهذیبی ایشان هم، پشتوانۀ تشکیل انقلاب شد و این مسئله به پشتوانۀ دیدگاه فقاهتی تکیه می‌کند. البته چنین دیدگاهی را اجمالاً برخی از فقها هم داشتند، منتها امتیاز امام خمینی(ره) در اقدام عملی ایشان و تشکیل حکومت دینی بود. این اجمال تحلیل حوزه‌های علمیه است _اعم از نجف و قم _ و اینکه خاستگاه «حوزه»، همان خاستگاه «دین» است و خاستگاه «دین و حوزه» همان «انقلاب» است که در شرایط خاصش بحمدالله تحقق پیدا کرد و ما باید از این نعمت الهی که نصیبمان شده بهترین بهره را ببریم.

2. مهم‏ترین چالش حوزه‏های علمیه در جهت حفظ و ارتقای انقلاب
رحا مدیا: مهم‌ترین چالش حوزه‌های علمیه برای حفظ و ارتقای انقلاب چیست؟
آیت‌الله تحریری: با وجود مجاهدت‌های مستمری که امام (ره) با همراهی مؤمنان و بسیاری از علمای اسلام داشته‌اند، به نظر می‌رسد، این تعبیر، تعبیر رسایی نباشد که بزرگترین چالش در حوزه‌ها چیست؛ البته هر امر مطلوبی یک آسیبی دارد. در حوزه‌های علمیه هم ممکن است دو آسیب پیش بیاید: یکی «بدبینی و کج‌بینی نسبت به دین»؛ اینکه دین را به یک سری از قوانین عبادی فردی محدود کنیم یا به تعبیر دیگر، نگاه سکولار به دین داشته باشیم. البته این دیدگاه، تعارض جوهری با دستورات دین دارد، به‌هرحال ما روابط اقتصادی، بین‌المللی و جزایی داریم. در این روابط بین‌المللی و جزایی ما چه باید کنیم؟ دستور دین در این باره چیست؟ آیا باید برویم تحت حاکمیت غیر دین و غیر مکتب اهل‌بیت (علیهم السلام) این همه آیات و روایاتی که از ارتباط با دشمنان نهی و مذمت کرده برای چیست؟
اولین ارتباط این است که ما قوانین آنها را به حقّیت بپذیریم و در زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی‌مان از آن‌ها خط بگیریم و آن را پیاده کنیم؛ این بالاترین جفای به دین و آسیب بزرگی است که ممکن است در عده‌ای از عالمان وجود داشته باشد! البته منشأ این آسیب گاهی تنبلی، بی‌حرکتی، وازدگی و این‌گونه امور است؛ درحالی‌که آن دیدگاه، همان‌طور که قرآن کریم بیان کرده، ملازم با مجاهدت است، آن هم در سه قالب مهم: «جهاد فی سبیل الله»، «جهاد فی الله» و «جهاد فی الله حق جهاده». بنابراین، این دیدگاه[دیدگاهی که نگاه سکولار به دین دارد] از سیرۀ پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت (علیهم السلام) جداست، مگر اینکه عده‌ای بگویند: ما در زمان غیبت، حق ورود به مسائل اجتماعی و سیاسی را نداریم که این هم البته باید با بحث‌های علمی بررسی و پاسخ داده شود.
[دومین آسیبی که ممکن است برای حوزه‌های علمیه پیش بیاید] «تبعیت از هواهای نفسانی» است. یعنی ما بخواهیم دین الهی را با هوی و هوس‌های خودمان تعریف کرده و پیاده کنیم. لذا این آسیب، آسیب بسیار مهمی است و به انحاء مختلفی مثل «حسادت‌ها، تکبرها و کینه‌ها» ظهور می‌کند، البته همۀ این‌ها از یک نوع خودخواهی سرچشمه می‌گیرد. که به طور جدی در فرمایشات قرآن کریم به این آسیب پرداخته شده است.
در همان آیۀ ۱۳ سورۀ شوری، بعد از اینکه می‌گوید: «وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ»( سورۀ شوری، آیۀ 13) در دین تفرقه ایجاد نکنید، در آیۀ بعد می‌گوید: «وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ اَلْعِلْمُ»( سورۀ شوری، آیۀ 14) این تفرقه بعد از علم است، منشأ این علم هم «بَغْياً بَيْنَهُمْ» است؛ یعنی ستم‌کردن به یکدیگر، از جمله کمالات دیگری را ندیدن و چشم‌پوشی‌کردن از آن، ما باید هدف دین را بدانیم. وقتی قرآن می‌گوید: «وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّهِ جَمِيعاً»( سورۀ آل‌عمران، آیۀ 103) همه به حبل الله بچسبید «وَ لا تَفَرَّقُوا» برای چیست؟ این آیات برای بیان الفت بین مسلمین و برای اتحاد آن‌هاست. برای این است که حاکمیت اسلامی در برابر حاکمیت کفر شکل بگیرد. ما دو ولایت بیشتر نداریم: یکی ولایت الهی و دیگری ولایت شیطان است. اگر تحت ولایت خدا نباشیم، مسلماً تحت ولایت شیطان خواهیم بود. ولایت خدا هم با این روند باید شکل بگیرد یعنی ابتدا ذیل ولایت «أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ»( سورۀ نساء، آیۀ 59) که همان ولایت «رَسُولَ» است و در نهایت تحقق ولایت «اَللّهَ»
خواهد بود.
لذا باید به این آسیب توجه داشته باشیم چرا که این آسیب، بعد از انقلاب بیشتر شده است. قبل از انقلاب هم بود ولی چون زمینه برای ظهور و بروز نداشت، این گونه مطرح نبود. که ما ببینیم از متن حوزه کسانی که دید اصیل حوزوی ندارند بروند و در آغوش دشمن قرار بگیرند و با دشمن اسلام و مسلمین هم‌زبان و هم‌عمل شوند!

3. تحلیلی از جریان‏های انحرافی در حوزۀ علمیه
رحا مدیا: در حوزۀ علمیه جریان‌های مختلفی را داریم، از جریان‌های سکولار و لیبرال گرفته تا سایر جریان‌های دیگر؛ برخی جریان‌ها سیاسی هستند و یک تعریف آمریکایی از اسلام ارائه می‌دهند؛ برخی جریان‌ها سیاسی نیستند و فکری‌اند مثل جریان تفکیک است و جریان اخباری‌گری. نسبت این‌ها هم با انقلاب متفاوت است. ممنون می‌شویم اگر یک تحلیلی از این جریان‌ها بیان کنید و اینکه کدام جریان را برای حوزه و انقلاب خطرناک‌تر می‌دانید و کدام جریان را می‌شود جذب کرد؟
آیت‌الله تحریری: این جریان‌ها تازگی ندارند! از وقتی که جریان حاکمیت حقیقی دین یعنی امیرالمؤمنین و اهل بیت (علیهم السلام)، انحراف پیدا کرد می‌بینیم که این انشعاب‌ها پیش آمد. البته به ما هم هشدار داده‌اند که ۷۳ فرقه می‌شوید و تنها یک فرقه ناجی است. خب بعد از اهل بیت (علیهم السلام) یک سری جریانات فکری به وجود آمد، یک دسته از این جریانات فکری، «اعتقادی» بود یعنی انحراف از ولایت، بعضی جریانات هم «فقهی» بوده و هست که البته این هم به جهت انحراف از مسئلۀ ولایت است. یک سری جریانات هم جریانات سیاسی در زمان ائمه (علیهم السلام) بود، که عده‌ای بدون اینکه از ائمه امضا بگیرند و رضایت ایشان را داشته باشند، خودشان را به ائمه می‌چسباندند و قیام می‌کردند مثل عده‌ای از «علوی‌ها» این‌ها هم در مقابل جریان ولایت بودند.
پس ما یک جریان حق بیشتر نداریم و آن جریان ولایت اهل بیت (علیهم السلام) است، با آن جامعیتی که دارد؛ که از نظر «فکری و اعتقادی» ما باید آن اعتقادات حق را در توحید، نبوت، امامت و در معاد داشته باشیم؛ که البته توسط علمای بسیاری تبیین شده است. این از جهت فکری، اما از جهت «فقهی» به ‌هرحال لازمۀ غیبت امام معصوم یک سری اختلافات جزئی است. این اختلافات جزئی در مسائل فقهی را نمی‌توانیم جریان بنامیم! این را دقت داشته باشید.
منتها ما نباید در مقابل آن اصلی که عرض کردم یعنی حاکمیت مکتب اهل بیت (علیهم السلام) بایستیم. این اصل است، مسئلۀ امامت، مسئلۀ اصلی است، رهبریت اهل‌بیت و رهبریت فقهای شیعه که پشتوانۀ امضای اهل بیت را دارند، همان جریان حقی هستند که ما باید خودمان را با این جریان تطبیق بدهیم. فلذا اختلافات جزئی‌ای که در مسائل اجتماعی داریم را باید کنار بگذاریم.
همان‌طور که ما در انقلاب می‌بینیم؛ عده‌ای از فقهای ما با اینکه فقیه مطلق بودند، ولی خودشان می‌فرمودند که از جهت ظاهری تشخیص نمی‌دادند که الان ایجاد انقلاب ضرورت دارد. اما چون امام (ره) را به فقاهت و تقوا قبول داشتند، وقتی امام جلو آمد و انقلاب کرد، با او همراهی کردند.
آیت‌الله العظمی گلپایگانی، آیت‌الله العظمی اراکی و آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی و دیگرانی مثل علامۀ طباطبایی، این‌ها جلساتی داشتند، مرحوم آیت‌الله شبستری در یک سخنرانی در تبریز می‌گفت: این‌ها قبل از انقلاب با امام مشاوره‌های سیاسی داشتند که بعداً امام علیه حاکمیت طاغوت، انقلاب را شروع کردند. غرض اینکه، این ارتباطات به‌ هرحال بوده و به نظر حقیر، آن کسی که این مسائل اولیه را پذیرفته باشد، مخصوصاً اگر عارف باللّه باشد، نمی‌تواند با اصل انقلاب مخالفت داشته باشد؛ چون اصل انقلاب، همان حاکمیت اهل بیت (علیهم السلام) است!
این روند مهم انقلاب است؛ بنابراین هم پذیرش «اصل ولایت» و هم پذیرش «ولی‌فقیه»، باید مورد توجه باشد. حال اینکه بعضی‌ها می‌گویند: ولی‌فقیهِ زنده (مقام معظم رهبری) بر سیرۀ حضرت امام (ره) نیست این را باید اثبات کنند! این یک ادعاست! درحالی‌که ما می‌بینیم که مقام معظم رهبری (حفظه الله) طابقَ النعل بالنعل و گاهی با شرایط سخت‌تر، این سکان را بدون اینکه تزلزلی در آن ایجاد شود هدایت کرده است! _ باید روی مسائل اصولی بحث کرد نه مسائل جزئی _ حتی آن‌هایی که اصلاً اهل دین و دیانت نیستند، حتی کسانی که همراه با رژیم قبل بودند ولی با این وجود اهل انصاف بودند، به این مسئله اقرار کرده‌اند که ایران اسلامی در پرتو انقلاب اسلامی چه پیشرفت‌هایی کرده که سابقه نداشته است. مثل اردشیر زاهدی! بنده این‌ها را قبول ندارم ولی خب، بعد از 40 سال تجربه، دارند اقرار به این سخنان می‌کنند. منتها باید کمک کنیم، اینکه مدام عیب و ایراد بگیریم این فقط کار را سخت می‌کند. آیا ما در حوزه نباید فقهایی داشته باشیم که همواره بیایند در شورای نگهبان یا جاهای دیگر و یاری بدهند؟! اینکه آیت‌الله سیستانی (حفظه الله) به نمایندگان فرموده بود که حوزه باید برود لوایح مجلس را بررسی کند و این کار حوزه است، نشان از بصیرت سیاسی ایشان است که می‌داند خاستگاه حوزه چیست؛ خاستگاهی که الان انقلاب دارد به آن تحقق می‌بخشد. آن وقت در مجلس باید یک شخصی که مسائل فقهی نمی‌داند، زمام اداره مجلس را به عهده بگیرد درحالی‌که حضور حداکثری حوزه و روحانیت و فقاهت در مجلس، ایده‌آل ماست. ما نتوانستیم کسانی را تربیت کنیم که بصیر به زمان و آگاه به مسائل سیاسی و فقهی باشند و به مجلس بروند و از نزدیک این نظرات را بدهند تا کارها سریع‌تر پیش برود! ما بعد از چهل سال از گذشت انقلاب، هنوز در این مسائل جزئی مانده‌ایم. این سردمداران سکولاری که در این حکومت نصیب ما شد هم باعث توقف انقلاب و هم باعث عقب‌راندن این انقلاب شدند. این‌ها محصول کم‌کاری حوزه است! ما مجریانِ کارآمدی تربیت نکردیم، کسانی که مدیر و مدبر باشند تا در جایگاه خاص خود قرار بگیرند. به‌هرحال حوزه یک چنین جایگاهی دارد.

4. تحلیلی بر نشست دوره‏ای اساتید
رحا مدیا: به عنوان آخرین سؤال، تحلیل شما از نشست دوره‌ای اساتید چیست؟
آیت‌الله تحریری: آن مقدار که بنده از این جمع اطلاع دارم، این‌ها با یک پشتوانه‌های مالی قوی دور هم جمع می‌شوند؛ باید دید که این اجتماع چه منفعتی برای حوزه دارد؟ به نظر می‌رسد منفعت زیادی برای حوزه ندارند؛ این صلاحیت را ندارند که پشتوانۀ فقاهتی و دین‌شناسیِ جامع دین را عهده‌دار شوند. اساساً عده‌ای از این‌ها دغدغۀ چنین کاری را ندارند؛ دغدغۀ تشکیل حوزۀ انقلابی و دارای بصیرت و تقویت و کمک‌کردن به چنین حوزه‌ای را ندارند! البته دواعی مختلف دیگری در این‌ها هست؛ عده‌ای از این‌ها برای خودشان یک جایگاهی قائل هستند که بزرگان حوزه قائل نیستند و این‌ها با این جمع‌ها می‌خواهند به نوعی مقبولیت‌شان را، در حوزه و در میان مردم اظهار کنند! و این به‌هرحال خطرناک است. مخصوصاً اینکه حضرت علی (ع) وقتی عالمان را تقسیم می‌کنند، می‌فرمایند: بعضی‌ها عالم‌نما هستند! باید عملکردشان را ملاحظه کرد. اگر عملکرد و گفتارشان در جهت مخالفت حاکمیت دینی و حاکم دینی است او را باید شناخت و به دیگران شناساند و دلسوزان و معتقدان به جامعیت و حاکمیت دینی، باید با آن‌ها صحبت کنند تا به راه بیایند، یا اگر به راه نمی‌آیند از آنها دوری کرد! تا کنار زده شوند.

 

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

لینک کوتاه: