به گزارش رحا مدیا، حجت الاسلاموالمسلمین علیرضا پناهیان، مدیر مدرسه علمیه دارالحکمه، در دانشگاه هنر به تبیین و بررسی ابعاد «هنر آزاداندیشی» پرداختهاست.
در گزارش قبل به اهم محتوای چهار سخنرانی این تحلیلگر دینی اشاره کرده بودیم و در این گزارش نیز به مهمترین بخشهای جلسات 5 تا 8 ایشان تقدیم نگاه شما فرهیختگان گرامی میشود.
بروکراسی، یکی از ابزارهای نوین اسارت
متأسفانه توجه به انواع اسارتهای مدرن در جامعه بسیار کم است و در مورد راههای نیفتادن در دام این اسارتها هم کمتر صحبت میشود. بروکراسی اداری، یکی از ابزارهای اسارتهای مدرن است. بردهداری مدرن چگونه میتواند یک کارخانه، یک شرکت و حتی یک مجموعه آموزشی را به اسارت بکشد و بردگی نوین را آنجا حاکم کند؟ ابزارهای بردگی نوین آنقدر شیک و تمیز است که اصلاً کسی این نوع بردگی را تشخیص نمیدهد و یا آن را توهین به آزادی انسان نمیداند. این خیلی مهم است که ما در مورد ابزار نوینِ بردگی فکر کنیم.
عدم باور عمومی به توانایی دین برای اداره دنیا
چرا انسانها علیه ابزار نوین بردگی قیام نمیکنند؟ چون از راههای رسیدن به آزادی در عصر جدید خبر ندارند و آن را باور نمیکنند. مردم حرف انبیاء را در موضوعاتی مانند خدا، قیامت، نبوت، وحی و ملائکه و…. باور دارند. اینها چیزهایی که نیست باورش سخت باشد. ولی یکی از حرفهایی که همیشه از انبیاء باور نشده و باورش سخت بوده، این است که دین میگوید من برای اداره حیات بشر طرح دارم؛ بدون اینکه انسانها به بردگی کشیده شوند. ولی خیلیها میگویند نمیشود! اینها شدنی نیست!
سابقه تاریخی در نپذیرفتن نجاتبخش بودن دین در امور دنیا
بهعنوان مثال بعد از رسول خدا(ص)، در مقابل طرحهای پیغمبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) ایستادند و گفتند امکانپذیر نیست و نمیشود. مثلاً یکی از طرحهای پیغمبر(ص) و حضرت علی(ع) برای آزادی انسانها، مساوی تقسیم کردن بیتالمال بود که بلافاصله بعد از رسول اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع)، این کار را لغو کردند و گفتند: نمیشود! ما باید بتوانیم از طریق پول و اقتصاد مردم را کنترل کنیم! اسم این کار را هم «نظم دادن به جامعه» عنوان کردند ولی حقیقت آن به اسارت کشیدن انسان بود. این به اسارت کشیدن الان هم بهصورتهای مختلف و مدرن و پیچیدهتر در جریان است.
عمل انبیاء در امور دنیا، باور نشد
مردم بهراحتی میتوانند باطن قرآن و معنویت و معناداری جهان را باور کنند ولی توانایی دین برای اداره حیات بشر را باور نمیکنند. مثلاً ابوجهل نبوت پیامبر و صداقتش را قبول کرد و گفت ایشان که دروغ نمیگوید! شخصیتش اینطور نیست که دروغ بگوید! وقتی که میگوید به من وحی آمده، خب حتماً آمده است. این را باور میکند. ولی ابوجهلهای تاریخ باور نمیکنند که عمل پیغمبر، نجاتدهنده بشر است. این باور وجود نداشت که عمل پیامبر، منجی است. عمل حضرت نوح(ع) هم در ساختن کشتی باور نشد که این کارش عامل نجات است، پسرش گفت نه من ابزار دیگری برای نجات دارم و به کوه پناه میبرم، نوح(ع) گفت کوه تو را نجات نمیدهد! به کشتی پناه بیاور! ولی او باور نکرد.
راه مدنظر انبیاء برای تحقق آزادی، باور نمیشود
آن چیزی که از انبیاء باور نمیشود این است که این روشها جواب میدهد. به تعبیر دقیقتر راه تحقق آزادی برای انسان بهمعنای واقعی و کامل کلمه را که انبیا نشان میدهند، باور نمیشود. بعد انسانها به اسارتها و ابزار اسارت پناه میبرند. برخی از ابزار اسارتها واضح است مثل آنجایی که کسی را برده کرده، او را شلّاق زده و از او کار میکِشند. ولی ابزار پیچیده به اسارت گرفتن انسان چیست؟ در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) ایشان را خانهنشین کردند در حالی که حضرت میخواست آدمها را از بردگی نجات بدهد.
برخی از ابزارهای جدید به بردگی کشیدن
الان هم شیوههای متعددی برای به بردگی کشیدن انسانها وجود دارد و دعوا بر سر آزادی و بردگی است؛ اگر چه روشها و ابزار به بردگی کشیدن خیلی مدرن شدهاست. برخی از از ابزارهای امروزین به بردگی کشیدن عبارتند از بروکراسی و نظم اداری، تشویق و تنبیههای بیجا در نظام تعلیم و تربیت، کنترلگریهای زیادی، سرگرم کردن انسان، ترساندن انسان(در موضوعاتی مانند نگرانی در مورد آینده، ترس بهعنوان انگیزه انتخاب شغل، انگیزه فعالیت اقتصادی و انگیزه تحصیل و……)
دین چگونه با ابزارهای جدید بردگی مبارزه میکند؟
ولی ایمان در بدترین شرایط میگوید عیبی ندارد! اگر شرایط تو خوب نیست، بیا با ایمان، خودت را آزاد کن. دین مفهومی مثل توکل را مطرح میکند و میگوید با توکل، خودت را از ترسها آزاد کن. دین مفهومی مثل رضایت را پیشنهاد میکند و میگوید با کمک این مفهوم، خودت را از رنجها و حسرتها آزاد کن. مفهومی مثل ایمان را عنوان کرده و میگوید بهکمک ایمان، خودت را از همه خطرات، حفظ و از همه قدرتها آزاد کن. دین سپس تمرین میدهد و میگوید تمرین سخاوت و انفاق داشته باش. این تمرین آزادسازی است تا خودت را آزاد کنی.
ضرورت نظام دینی برای آزادسازی
ولی به هر حال همه افراد که نمیتوانند با این روش و با کمک ایمان و توکل و رضایت و….. خودشان را آزاد کنند. اینجا باید یک نظام دینی حاکم شود تا عملیات آزادسازی انسان را بهخوبی انجام دهد. روش و عملکرد نظام دینی طوری طوری است که آزادسازیها را انجام میدهد. مشکلی که وجود دارد این است که بهعنوان مثال در مورد ولایت، توضیح داده نشده که این ولیّ چگونه جامعه را اداره و سرپرستی میکند که منجر به آزادسازی و استقرار مردمسالاری میشود. اصل و اساس ولایت برای مردمسالاری است و هیچ قدرتی مثل قدرت ولایت نمیتواند مردمسالاری را محقق کند؛ نه احزاب، نه قانون، نه مطبوعات و…
تأثیر آزاداندیشی بر خلاقیت هنری
قبلاً بیان شد که آزاداندیشی بر آزادی دل و قلب مقدم است. با اینکه آزادی و رهایی دل از تعلقات و ترسها خیلی عظمت دارد و هدف بزرگ انسان است اما آزادی اندیشه بر آن مقدم است. برای هنرمند، آزاداندیشی بسیار مهم است. در لحظهای که هنرمند مشغول خلاقیت هنری است، از الگوها آزاد است و دنبال کشف راههای تازه است. این صحنه واقعاً زیباست که هنرمندی مشغول خلق اثر است و میخواهد طرحی نو دراندازد. این خلاقیت، اثر آزادی اندیشه است. دانشگاه هنر هم جایی است که بیشترین آزادی اندیشه در آنجا وجود دارد؛ بیشتر از سایر رشتهها و دانشگاهها. دیگر دانشگاهها و رشتهها، اسیر اصطلاحات هستند و بهسختی میتوانند خلاقیت داشتهباشند ولی دانشجویان هنر هنگام خلق یک اثر، به خلاقیت نیاز دارند.
شغل هنرمندان، آزاداندیشی و بهرهبرداری از لحظههای ناب آزاداندیشی است. هنرمند از الگوها و اصطلاحات آزاد است. از تعبیرات به کار برده شده در کتابهای علمی و اصطلاحات شاخههای مختلف علوم آزاد است. اگر چه ابزار میتواند یک مقداری هنرمند را مقید کند. زیباترین بخش خلاقیت آنجایی است که هنرمند آزادانه عمل میکند. در چنین شرایطی این «آزادی» یکچیز موهوم نیست و هنرمند آزادانه طبیعت را بازآفرینی کرده و آزادانه فکر خودش را در تجسم هنری مجسم میکند. هنرمند آزادانه علاقههای خودش را در صورتهای هنری به تصویر میکشد.
تشکیلات از نگاه شهید بهشتی
شهید بهشتی در مورد شرایط حزبی و تشکیلاتی معتقد بودند که تشکیلات ما آهنین نیست. تشکیلاتی که انسانها در درونش احساسِ حرکتی خودساز و آزاد میکنند، تشکیلاتی است که میکوشد تا انسانها را همسو کند نه اینکه انسانها را رقابتی بسازد. کِی ما اصلاً در اسلام خواستهایم انسان قالبی بسازیم؟ تا در پِی آن باشیم که تشکیلاتمان هم قالبهای آهنین باشد یا مثلاً قالبهای آهنین داشتهباشد.
شرایط فعلی تحزب در ایران
نگاه شخصیتی مثل شهید بهشتی به حزب این بود که یک تشکیلات آهنین نیست که آدمها در آن جرئت اظهارنظر نداشتهباشند. در مورد شرایط تحزب در کشور، ملاحظاتی مطرح است. وضعیت حزبی بهمعنای صحیح آن در کشور ما حاکم نیست. گروهها و جریانهای سیاسی موجود، عملکرد کامل حزب را ندارند. باید این موضوع را بررسی کرد که آیا اینکه کشور را احزاب اداره کنند، کار درستی است؟ من فکر میکنم احزاب ممکن است منشأ بسیاری از مفاسد باشند، کما اینکه در کشورهای غربی هستند ولی محاسنی هم دارند. ما الان از محاسن حزب استفاده نمیکنیم و این امر یک حزبگریزی را پدید میآورد.
خوبیهای داشتن تحزب صحیح
۱- پاسخگویی در قبال کاندیداها
اگر حزب در کشور ما کارکرد مناسبی داشتهباشد، میتواند ایدههای مختلف را برای اداره کشور ساماندهی کند. اگر اینطور میشد، از وضع فعلی بهتر بود. بهعلاوه الان مسئولیت پاسخگویی در مورد عملکرد نامزدها به عهده شورای نگهبان است. ولی با حضور قوی و صحیح حزب، این فشار از روی شورای نگهبان برداشته میشد و یک حزب مسئولیت معرفی و پاسخگویی در مورد عملکرد کاندیدا را میپذیرفت. مردمی که اشخاص را نمیشناسند، میتوانستند به آن حزب اعتماد کنند. به این ترتیب خیلی از چهرههای سیاسی که امروز مطرح هستند، کنار میرفتند و یک چهرههای سیاسی دیگری روی کار میآمدند. چون جریانهای سیاسی فعلی، خیلی از این چهرهها را بهدلیل داشتن رأی و اقبال عمومی مطرح کردهاند، نه برای مدیریت واقعی کشور.
۲- داشتن طرح و برنامه
در تحزب اینکه چند حزب حضور داشتهباشند؛ فکر کنند، رقابت کنند و نقد کنند؛ شرایط بهتری را ایجاد میکند. تحزب بهمعنای درست و معمول آنکه در جهان هست، بهتر از وضعیت فعلی کشور است. دیگر خوبی حزب میتواند این باشد که یک گروهی نشستهاند و از قبل در مورد مسائل و مشکلات کشور فکر کرده و طرح دارند، نه اینکه وقتی دولت دستشان میآید، تازه بخواهند در مورد مسائل فکر کنند. به همین دلیل وضعیت تحزب بهتر از وضع فعلی است. آقای دکتر جلیلی در انتخابات اخیر بهتنهایی کار یک حزب را انجام داد. ولی دیکتاتورهای سیاسی میگویند دولت سایه خطرناک است. معنای حزب همین است و البته باید جدای از طرح و برنامه و مطالعه که کشور را چگونه باید اداره کرد، افرادی هم برای اداره کشور تربیت شوند.
۳- جلوگیری از فضای دوقطبی
اگر احزاب کارکردهای منطقی خود را نداشتهباشند، باندهای سیاسی با کارهای رسانهای و عوامفریبانه، خفقان روانی ایجاد میکنند که یکی از نتایج آن دوقطبیسازی است. در قرآن کریم، نفاق دوقطبیساز بهشدت مورد نکوهش قرار گرفته است. دوقطبیسازی مختصات دارد؛ بهعنوان مثال همهچیز را در جناح مقابل سیاه، و همهچیز را در این طرف سفید دیده و بعد با تخریب، خفقان روانی ایجاد میکند و این پدیده خیلی بدی است. وضعیت موجود که گاهی منجر به وضعیت دوقطبی میشود، مطابق با آزادی روانی جامعه نیست. در چنین شرایطی تحزب بهتر از وضعیت فعلی خواهد بود.
کلام امامخمینی(ره) در مورد آزاداندیشی
امامخمینی(ره) در مورد آزاداندیشی میفرماید: اگر ما از وابستگیِ فکری بیرون بیاییم، همه وابستگیها تمام میشود. اینکه ما وابسته شدیم، در اقتصاد وابسته هستیم، در…. فرهنگ وابسته هستیم، در همهچیز وابسته هستیم، مبدأ این همین است که در فکر وابسته هستیم(صحیفه امامخمینی، ج 10، ص 53).
حرف فرد قدرتمندتر، منطقیتر به نظر میرسد
میگویند هرکسی قدرتمندتر باشد، حرفش منطقیتر تلقی میشود، چون زورش زیاد است آدم حرفش را میشنود و میگوید واقعاً حرفش منطقی است! قدرت، خودبهخود یک اثر روانی روی آدم دارد. ولی وقتی حرف کسی که قدرتمند نباشد را میشنویم، میگوییم من فکر نمیکنم اینطور باشد، اگر کلی دلیل هم بیاورد، آدم احساس نمیکند که آن آدم ضعیف، حرف منطقی زدهاست. قدرت، متقاعد شدن افراد را با کمترین دلیل، بیدلیل یا با دلایل غلط افزایش میدهد.
این موضوع را از جهت دیگر نیز میتوان بررسی کرد؛ وقتی که یک مستضعف، یک انسان ضعیف شده یا قومی یا فرهنگ و جامعهای که ضعیف شده، در مقابل یک قدرتمندی قرار بگیرد؛ به این سادگی نمیتواند از اسارت کشور قدرتمند نجات پیدا بکند و تن به اسارت میدهد.
برای متقاعدسازی دیگران نباید سلب آزادی فکری کرد
نباید از راه مرعوب کردن دیگران، بهدنبال تأثیرگذاری بر آنان باشیم. از راه مستضعف قرار دادن دیگران و با قدرتنمایی نباید دیگران را مرعوب کرد و بر آنان تأثیر گذاشت. برای متقاعدسازی دیگران نباید سلب آزادی فکری کرد. رسول اکرم(ص) میفرمودند: «…. أَشِیرُوا عَلَیَّ(تفسیر القمی، ج ۱، ص ۲۵۶)»؛ به من مشورت بدهید.
انسانها معمولاً میخواهند این متقاعدسازی که یکی از ارکان مدیریت است را با روشهایی انجام بدهند که موجب سلب آزادی اندیشه دیگران میشود. چرا اکثر مردم مستضعف باقی میمانند و مستکبرها همیشه مستکبر باقی میمانند؟ چون به مستضعفین یاد دادهاند که آزاداندیش نباشید.
مثالهایی در مورد به بردگی کشیدن ذهنها
بهعنوان مثال برجهای دوقلو را در آمریکا بهطرز مضحکی مورد حمله قرار داده و منفجر کردند و بعد هم اعلامکردند این عملیات تروریستی بوده است ولی دلایل زیادی وجود دارد که خودشان این کار را کردهاند. آنها راههای به بردگی کشیدن ذهنها را بلد هستند تا کسی آزاداندیشانه درباره برجهای دوقلو فکر نکند.
روزی هم عمرو عاص به معاویه گفت میخواهی بفهمی این ملت چقدر احمقانه از تو تبعیت میکنند و بهقول بحث ما آزاداندیش نیستند؟ گفت: چه کار کنیم؟ عمرو عاص گفت روز چهارشنبه بگو امروز میخواهیم نماز جمعه بخوانیم. بابا نماز جمعه اسمش روی آن است، دیگر چهارشنبه که نمیشود خواند! معاویه اعلامکرد که امروز روز چهارشنبه میخواهیم نماز جمعه بخوانیم. همه جمع شدند و خواندند. عمرو عاص گفت ببین!
وقتی که انسان آزاداندیش نباشد، همین میشود. خدا شاهد است اگر یک ذره انسان مرعوب قدرتها بشود، قدرت علمی آزاداندیشیِ خودش را از دست میدهد.
دین، عامل حفظ آزادی
جامعهای که میخواهد مستقل و آزاد باشد، باید افرادش هم مستقل و آزاد باشند و تربیت دینی چنین تربیتی است. آن چیزی که خیلیها متوجه نمیشوند این است که تو برای حفظ آزادی و استقلال خودت باید رفتارهای دینی را انجام بدهی. اینکه بگوییم آزادی تو محدود به دینداری است؛ این کلام، بد حرف زدن است، این حرف اگر غلط هم نباشد، مفاهیم غلطی را به ذهن مخاطب منتقل میکند. بیدلیل دعوا درست میکند. با همین حرف یک عده با دین ضدیت پیدا میکنند.
بسیاری معتقدند «شما در محدوده احکام دینی و احکام شرع آزاد هستید»، ولی دقیقتر از آن کلام، این است که بگوییم «تو اگر دین را رعایت نکنی، آزادیات را از دست میدهی. برای حفظ آزادی خودت، مقررات دین را باید رعایت کنی. برای حفظ آزادی جامعه و آحاد مردم باید این مقررات رعایت شود؛ نه اینکه آزادی را به دین محدود کنیم».
تضمین آزادی فرد و جامعه در دین
بعضیها میگویند دین را باید به آزادی محدود کنیم. این حرف غلطی است. یک جریان سیاسی خیلی پر سر و صدا در کشور همین را میگوید که ما باید دین را به آزادی محدود کنیم و هر جا دین، خلاف آزادی بود؛ دین را کنار بگذاریم. این حرف غلط است. این حرف دقیقی نیست که دین را به آزادی محدود کنیم. مگر دین حرفی خلاف آزادی هم دارد؟ دین فقط مقرراتی را بیان میکند که دو نتیجه در پی دارد: یک، آزادی تو را تضمین میکند. دو، آزادی را در جامعه و برای دیگر افراد تضمین میکند.
دستورات دینی برای حفظ آزادی انسان است. اگر دستور مبارزه با هوای نفس میدهد، برای این است که هوای نفس بدجور اسیرکننده انسان است؛ هم از نظر درونی و هم در بیرون، تو برده اربابهایی خواهی شد. تو اگر هوسباز باشی برده میشوی.
وقتی که شرع نیست، ابزار از بین بردن آزادی بیشتر است
وقتی که شما میگویی آزادی در اسلام هست مگر اینکه مقررات شرعی را بخواهی زیر پا بگذاری، طرف احساس میکند آزادی در دین محدود است. بعد شما میخواهی استدلال بیاوری که دلایل این محدودیت آزادی، معقول است. ولی طرف دیگر اصلاً نمیایستد تا حرف تو را گوش بدهد؛ دَر میرود. وقتی که به فردی میگویی آزادی هست ولی در محدوده شرع؛ میگوید: شرع آزادی را برایم محدود کرد، آنجایی که شرع نیست آزادی بیشتر است. ولی این توهم است. واقعیت این است که اینطور نیست. آنجایی که شرع نیست، ابزار از بین بردن آزادی تو بیشتر است.
هیچ حکم شرعی آزادی را سلب نمیکند
برخی از بزرگان معتقدند آزادی در غرب محدود است به آزادی دیگران؛ و آزادی در اسلام، محدود است به آزادی دیگران و قوانین شرع. بهتر است بگوییم در اسلام هم آزادی محدود به رعایت آزادی دیگران است و هیچ حکم شرعی آزادی را سلب نمیکند.
مثلاً رعایت حجاب ضروری است چون بیحجابی از دیگران و جامعه، سلب آزادی روانی میکند. اگر شما معنای آزادی را توسعه بدهید، بیحجابی ضد آزادی است. آزادی وجوه، لوازم و مقدماتی دارد، حفظ آزادی هم شیوهای دارد. شما نمیتوانی هر کاری بکنی، بعد آزادیات هم حفظ بشود و آزادی در جامعه هم محترم باقی بماند. شما نمیتوانی هرطوری که میخواهی رانندگی کنی و شهر را بههم بریزی. مقررات راهنمایی و رانندگی را برای این قرار دادهاند که مردم زودتر به مقصد برسند. آن کسی که قوانین راهنمایی و رانندگی را مانع زود رسیدن خودش میبیند، اشتباه میکند و مانع به مقصد رسیدن بقیه هم میشود.