رحا مدیا | دکتر علی واعظی
«فردریش نیچه»، یکی از فیلسوفان و اندیشمندان بزرگ آلمانی است که در قرن بیستم توجه بسیاری از اندیشمندان غربی را به خود جلب کرد. «آندره مالرو»، نویسنده معاصر فرانسوی درباره اهمیت و جایگاه اندیشههای وی در فرهنگ غرب مینویسد: «اندیشههای بنیادی قرن بیستم یا از آنِ مارکس است یا از آنِ نیچه؟». دیدگاه اخلاقی وی، بهدلیل نقش محوری و بنیادینی که به مفهوم «قدرت» میدهد، به نام قدرتگرایی یا قدرتطلبی معروف شده است.
اصول اخلاقی نیچه
۱. تنفر از اخلاق مسیحی: نیچه اخلاق مسیحی را «اخلاق زوال» مینامید؛ و آن را اخلاقی میدانست که ثمرهای جز انحطاط انسانیت و تمدن انسانی ندارد؛ زیرا مسیحیت اهانت و تحقیر به غرایز اصلی حیات را تعلیم میدهد. اخلاق مسیحی پدید آورنده انسانهای انحطاط یافتهای است که نسبت به زندگی و حیات انسانی تنفر دارند و آن را انکار میکنند. اخلاق مسیحی همه همّت و هنر آن این است که از رشد و پیشرفت مردان برجسته منع کند و ظهور ابرمرد را ناممکن جلوهگر سازد. مسیحیت به همه آنچه که طبیعی، فطری و غریزی است دست رد میزند. اساس مسیحیت بر پایه دشمنی با طبیعت و فطرت است.
۲. نابرابری طبیعی انسانها: نیچه بر این عقیده بود که مردم از هیچ جهت با یکدیگر مساوی نیستند و فریاد برابری و مساوات را معلول ضعف و ناتوانی طرفداران این ایده میدانست و به همین دلیل بود که با نظام دموکراسی که اشراف و قدرتمندان را هم سطح مردمان عادی میسازد، بهشدت، مخالفت میکرد. وی نظریه خود را مستند به مشی طبیعت کرده و میگفت: «طبیعت از برابری نفرت دارد.»
۳. اخلاق سروران و اخلاق بندگان: وی انسانها را به دو دسته اکثریت و اقلیت تقسیم میکرد و بر این باور بود که اکثریت باید فقط وسیلهای باشند برای عزّ و علوّ اقلیت، و نباید آنها را بهعنوان کسانی که دعوی مستقلی بر سعادت یا رفاه دارند در نظر گرفت. نیچه معمولاً از مردم عادی بهعنوان مشتی بیسر و پا نام میبرد و مانعی نمیبیند که برای پدید آمدن یک مرد بزرگ این مردم رنج بکشند. نیچه تأکید میکند که عوامالناس و مردم عادی صرفاً وسیلهای برای عزت و برتری اشراف هستند.
۴. معیار اخلاق: نیچه بر این باور است که برای تشخیص فضایل و رذایل اخلاقی باید دید که چه کاری موجب تقویت حس قدرتطلبی ما میشود و چه کاری موجب تضعیف این حس میشود: کارهای نوع اول، فضیلت و کارهای نوع دوم، رذیلت بهحساب میآیند. خود وی در تعریف «خوب» و «بد» اخلاقی میگوید: «نیک چیست؟ آنچه حس قدرت را تشدید میکند، اراده به قدرت و خود قدرت را در انسان. بد چیست؟ آنچه از ناتوانی میزاید. نیک بختی چیست؟ احساس اینکه قدرت افزایش مییابد؛ احساس چیره شدن بر مانعی. خلاصه اینکه ناتوانان و ناتندرست ان باید نابود شوند. این است نخستین اصل بشر دوستیِ ما.»
محمدتقی مصباحیزدی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ٢١١-٢١٦