رحا مدیا | سیدمحمد متکلم، پژوهشگر علوم دینی
دوران عجیبی است! نه مرد شدی که بارهای مختلف را روی شانهات بگذارند و نه کودکی که رهایت کنند تا پی بازی خودت باشی؛ دوران نوجوانی را میگویم. معمولا مردم و خانواده از انرژی نهفته در این برهه از زندگی فرزندشان ناآگاه اند و همین عامل خمودگی نوجوانان است. امروز که دیگر ارتباط و میدان دادن به بچهها تعطیل شده؛ چرا که نسل جدید را نسل Z و معادل زومر میدانند. یعنی کسانی که نوجوانی خود را با فضای مجازی گذراندند نه در آغوش خانواده. البته به گفته جمعیت شناسان، اکنون از نسل زد هم گذرکردیم و به آلفاها رسیدیم. کسانی که از طفولیت خود را در دامان فضای مجازی دیدند، از سینه این فضا شیر نوشیده و با سلطه و امر و نهی آن بزرگ شده اند. دهکده جهانی همه را یک شکل، یک رنگ و پیرو یک سبک زندگی میخواهد و از حق نگذریم، تلاشهایش هم انصافا موفقیت آمیز بوده است. خب در این فضا دیگر مرد شدن یا کودک ماندن آنچنان اهمیتی نخواهد داشت.
ناگفته نماند که کلبه دیجیتال، تنها کلبه وسط این جنگل نیست. اتفاقا خانهای مستحکمتر را در مقابل خود دارد؛ خانه ایمان. جذابیت، لذت، نشاط و آرامشی که در خانه ایمان یافت میشود، اصلا قابل قیاس با خانه دیجیتال نیست. خب سؤال اینجاست که چرا امروز، رونق کلبه دیجیتال از کلبه ایمان بیشتر است؟ در این بازار بزرگ جهانی، کسی موفق است که بتواند جنسش را خوب عرضه کند. خانهای اجاره میرود که باب میل مخاطب باشد. تنها و تنها راه رونق ظاهری کلبه دیجیتال، ارائه جذاب و تبلیغ زیبا است. شخصیتهایی که کلبه دیجیتال را با محوریت غرب به کودکان و نوجوانان ما ارائه میدهند، بهقدری بزک شده و غیرطبیعی هستند که با یک سطل آب، آبرویشان میرود. قهرمانان ما اما واقعیاند ولی ما توان عرضه کردن آنها را نداریم.
آنچه خود داشت…
مواجهه ابرقهرمانان و شخصیتهای اسطورهای با هیولاها و اهریمنان، تنها محدود به افسانهها نیست. در دنیای واقعی و روزگار ما هم نظیر چنین اتفاقاتی رخ داده است. در سالهای دهه 60 بود که قهرمانهای گمنامی مثل شهید نادر مهدوی و بیژن گُرد، با حداقل امکانات و با دستانی تقریبا خالی، مقابل تجهیرات نظامی و پیشرفته ایستادند و غولهای آدمکشی آمریکا در دریا را به آتش کشیدند. نادر مهدوی یکی از همین اسوههاست که گویی همهی اسطورههای خیالی تاریخ، در این شخصیت تجسم و واقعیت یافتهاند. مردی که در نبردهای دریایی، یک تنه در برابر ناوهای هیولایی آمریکایی ایستاد. به همین دلیل هم از نادر مهدوی به عنوان کابوس آمریکا یاد میشود. به اذعان رهبری «اگر این شهید برای کمونیستها بود، از او یک چگوارا میساختند!».
رهبر معظم انقلاب در صدها سخنرانی از مسئولان فرهنگی درخواست کردهاند تا یاد و نام الگوهای خودی را رفعت ببخشند: «مثلاً اسم فلان بازیکن فوتبالِ فلان کشور را همهی بچّهها میدانند، اسم رئیسعلی دلواری را نمیدانند، اسم نادر مهدوی اصلاً به گوششان نرسیده، خبر ندارند؛ کاری باید کرد تا این نامها زنده بمانند؛ اینها الگو هستند. مثلاً فرض کنید روی کتابچههای بچّهها، دفترهای بچّهها، روی پشت جلد کتابها، در خود کتابهای درسی، روی لباسها، عکس اینها، خصوصیّت اینها، اسم اینها [چاپ و] نوشته بشود.»
اگر این مسأله را آسیبشناسی کنیم، در مییابیم که اشکال اصلی ما متولیان فرهنگی اول نشناختن الگوهایمان است و دوم، نشناختن سبک شخصیتی مخاطب. اگر این دو خلاء پر شود، به راحتی مربیان، طلاب و معلمان که با قشر نوجوان سروکار دارند، میتوانند دست هر کسی را در دست الگوی مورد پسند خود بگذارد.
انگیزه صهیون برای پیروزی
در پروتکلهایی که صهیونیستها در اواخر قرن 19 برای جهانیان تدوین کرده اند، فاسد کردن نوجوانان و کودکان غیر یهود را بارها مورد تأکید قرار داده و سلامت کودکان و نوجوانان خود را تنها راه سلطه بر جهان معرفی کرده اند. در رژیم صهیونیستی مهد کودکهایی مختص کودکان 3 تا 6 سال وجود دارد که طی همین سه سال، فکر، قلب و ذهن کودکان را با افکار خود آشنا و آنان را به سربازی برای خود بدل میسازند. گرته برداری از این روش و وقتگذاشتن روی قشر تأثیرپذیر، تنها راه پیروزی ما خواهد بود.
البته امروزه تلاشهای خوبی از سوی حوزه علمیه برای وارد شدن طلاب به مدارس صورت گرفته که نیازمند دو چیز است؛ پشتیبانی بیشتر از جانب مسئولان و تقویت جنبهی تربیتی از سوی طلاب حاضر در مدرسه. این روش نیز برآمده از منویات رهبری است که معتقد هستند، طلاب باید در جایی وقت بگذارند که بیشترین مخاطب را درگیر کند و آن مدارس است.
طبیعتا جامعه چند میلیونی مدارس طی 12 سال بهترین فضا برای تربیت است ولی کمکهایی نیز میطلبد. همه این سازوکارها در کشور ما وجود دارد مثل بسیج دانشآموزی، معاونت فرهنگی خود آموزش و پرورش، اتحادیه دانشآموزان و… که توانایی ورود و کار در مدارس را دارند. رکودشان ولی حاصل ضعف در مبانی، عدم اشراف به داشتههای خود و نشناختن مخاطب است.
حال ماییم و کلبه رو به گسل دیجیتال با جمعیتی فراوان و کلبه مستحکم خود که در حال شکلگیری است.
نوشتن یک سند منسجم مثل 2030 ولی با سازوکارهای بومی، قابلیت فراگیرشدن را دارد؛ ولی ما هنوز نگاه تمدنی را در این زمینه نیافتهایم. الگوهای جذاب ما به یقین از سوپرمن، مردعنکبوتی، چگوارا، هیتلر، انیشتین، تیم بی تی اس، مایکل جکسون و سلبریتیهای شرق و غرب جذاب تر است؛ اما ما هنوز نتوانستیم شیخ مفید، فارابی، بوعلی، ملاصدرا، میرزای شیرازی، امام، چمران، بهشتی، مطهری و سایر ستارگان خود را بشناسیم و بشناسانیم.