عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم تأکید کرد؛

نقد عاقلانه‌، دائمی و هوشمندانه؛ خلأ جامعه امروز

دکتر غفاری‌فر گفت: یکی اینکه وقتی خدا بشر را در دنیا می‌خواهد به سمت ظهور ببرد که آن‌قدر اهمیت دارد که صد و بیست و چهار هزار پیامبر بیایند و بروند و سیزده معصوم به آن شکل دلخراش به شهادت برسند؛ ‌هدف خیلی بلند است که خداوند اینهمه صبور است.

به گزارش رحا مدیا، رسانه رحا مدیا به مناسبت شهادت سید حسن نصرالله مصاحبه‌ای با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر حسن غفاری‌فر، عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم (ع) انجام داد و نظر این استاد حوزه را درباره صبر استراتژیک یا انفعال استراتژیک جویا شد.

متن این مصاحبه تقدیم در ذیل تقدیم مخاطبان محترم رحا می‌شود.

* شهادت دبیر کل حزبالله، حجت‌الله الاسلام سید حسن نصرالله را خدمت شما تسلیت عرض می‌کنم. در یک‌سال گذشته وقایع متعددی را شاهد بودیم. از بحث طوفان‌الاقصی گرفته که یک عملیات بسیار ویژه و ضربه‌ی مهلکی به رژیم منحوس صهیونیستی بوده تا پاسخ‌هایی که ایران با نام «وعده‌ی صادق» در برابر حمله‌ی اسرائیل به کنسولگری ما به آنها داد. اما بعد از آن شهادت آیت‌الله رئیسی را داشتیم و بعد از انتخابات زود هنگامی که برگزار شد و در اولین روز تحلیف، مهمان ما جناب «اسماعیل هنیئه» را در تهران ترور کردند. به نظر میرسید با توجه به آن پاسخی که در عملیات وعده‌ی صادق داده شد و رهبری فرمودهبودند و بهسرعت هم شکل گرفت. دولت و نیروهای نظامی ما هیچ مماشات نداشتند و به نظر می‌رسید که وقتی مهمان ما مورد ترور قرار گرفت، پاسخ محکمی داده شود؛ اما تقریباً چندین ماه از این ماجرا میگذرد و پاسخی داده نشده است. الان هم اتفاقاتی که در غزه و لبنان افتاده، مجدداً قلب‌های مردم ما را جریحهدار کرده است. به نظر حضرتعالی این موضوع صبر استراتژیک است یا انفعال استراتژیک؟

سلام و درود خدا بر همه‌ی شهدای راه حق و حقیقت، به‌ویژه شهدایی که از روز شهادت شهید سلیمانی به‌بعد شهید شدند که شهادت‌های ویژه‌ای در راستای الی‌القدس است. قدس یک مکانی است که عامل وحدت شیعه و سنی و در‌افتادن با جبهه‌ی کفر، الحاد و حرکت به‌سوی ظهور شده‌است. می‌خواهیم به دو نکته به‌عنوان مقدمه و فرامتنی نگاه کنیم.

یکی اینکه وقتی خدا بشر را در دنیا می‌خواهد به‌سمت ظهور ببرد که آن‌قدر اهمیت دارد که صد و بیست و چهار هزار پیامبر بیایند و بروند و سیزده معصوم به آن شکل دلخراش به شهادت برسند؛ (در خصوص نبی اعظم هم مطرح است که احتمال مسمومیت آن بزرگوار هم زیاد است. و خود طولانی شدن عمر شریف حضرت حجت روحی له الفداء که کمتر از میلیون بار شهادت نیست. زیرا آن شخصی که زجرآورترین لحظات کره‌ی زمین را به‌دست ظالمان می‌بیند، ایشان هستند که قبل از هر کسی می‌بینند و قلبشان جریحه‌دار می‌شود.) هدف خیلی بلند است که خداوند اینهمه صبور است و اینهمه انسان‌های شناخته و ناشناخته هستند. اگر بگویم که بیش از آنی که انسان‌های شناخته شده در راه دفاع از حق داریم ناشناخته‌اند، اغراق نکرده‌ام. نمونه‌اش صد و بیست و چهار هزار پیامبر که خداوند فقط بیست و چهار تا را معرفی کرده است. در بین اهل‌بیت سیزده‌گانه آن کسی که در رأس و مطرح است جناب آقا سیدالشهداء هستند. پس این را یادمان باشد که ما یک مسیر طولانی را می‌رویم. ناظر به آن باید صبوری، دشمن‌شناسی، هدایت الناس، دستگیری مردم و… اتفاق بیفتد و قرار نیست معجزه‌هایی که عامل بی‌تحرکی بشر می‌شود اتفاق بیفتد. وقتی خداوند بعد از جنگ بدر آن حمایت عظمی را می‌کند و بعد جنگ اُحد اتفاق می‌افتد، نص صریح قرآن می‌گوید: «الْآنَ خَفَّفَ». نه شما دیگر هزار تا و ده هزار تا نیستید. الان هزار تا و دو هزار تا هستید. از آن‌طرف فقها از او کمک می‌گیرند و می‌گویند چه زمانی واجب می‌شود که بتوانیم کاری کنیم؟ می‌گوید: «اگر هزار تا دارید، با دو هزار تا. اگر یک میلیون دارید با دو میلیون. اگر ده میلیون دارید با بیست میلیون. نمی‌توانیم با اعتماد به هزار تا به جنگ با ده هزار تا برویم.» این یک بحث در بحث جهاد است.

نکته‌ی بعدی بحث ساختارسازی است. بحث ساختارسازی یعنی تعیّن‌بخشی مفاهیم عالی، چه در رفتار فردی و چه در رفتار جمعی. اینها کار اولیاء الهی است. باز هم یک بحث فقهی را مطرح می‌کنم. بشر غیر از پیامبر(ص) و غیر از تعداد معدودی که می‌دانستند، که تاریخ قرار است آن‌قدر طولانی شده و حضرت حجتی بیاید. وقتی می‌خواهد ساختار دستگاه قضا را بسازد، می‌گوید: «یمین بر منکر و شاهد بر مدعی.» در ادامه در یک حکمی می‌گوید: «چه‌بسا من به نفع کسی حکم کنم اما هذه قطعةُ مِنَ النّار» یعنی آن‌کسی که به نفع او صادر کردم، خودش باشد و وجدانش و خدایش. پس ما چرا چنین ساختاری را ساخته‌ایم؟ چون قرار نیست قضاوت هزار و اندی سال با علم غیب صورت بگیرد. بله، بعد از من یازده معصومی که امام هستند می‌توانند با علم غیب قضاوت کنند ولی همه‌ی امت من توان و ظرفیت این علم غیب را ندارند. پس من باید جامعه‌ای را درست کنم که بدون عالم به غیب بتوان قضاوت کرد که سود آن بیشتر از ضرر نبودن این ساختار است.

در دولت آقای احمدی‌نژاد و بعد از فتنه‌ی 1388 وقتی بچه‌های مصر خدمت حضرت آقا می‌رسند؛ آقا تأکید می‌کنند که؛ «ساختار‌سازی کنید وگرنه زود جمع می‌شوید.» روی همین حساب امام‌(ره) بزرگ‌ترین ساختارساز عالم شیعی در طول تاریخ است. امام‌(ره) از جمهوری اسلامی رأی گرفت، برای همین هنوز هم دهن یاوه‌گویان بسته‌است. امام(ره) برای تدوین قانون اساسی، برای نمایندگان رأی گرفت. در آنجا ضد انقلاب و ضد دین بود، «عزالدین حسینی»، کسی که دستور قتل انسان‌ها را در جریان کردستان در پیرانشهر داده‌بود، عضو خبرگان قانون اساسی بود. آدم‌هایی بودند که به‌لحاظ فکری ملحد و کمونیست بودند، اما امام‌(ره) با اینکه این مجلس با رأی مردم انتخاب شد، باز هم قانون اساسی را مجدداً به رأی گذاشت. از این دست جلو می‌رویم. به موردهای منفی می‌رویم. برای ما مورد منفی است. شهید صیاد به‌دست نابکار آقای بنی‌صدر، درجه‌اش گرفته شده و از فرماندهی عزل می‌شود و این افسر رشید اسلام خانه‌نشین می‌شود. در آن ایام حضرت آقا عضو شورای‌عالی دفاع بودند. حضرت آقا براساس تکلیفی که احساس کردند دنبال این بودند که از مسیر قانونی صیاد شیرازی را به درون سیستم برگرداند و بشود از وجود ایشان استفاده‌کرد. چون ارتش برای ما موضوعیت داشت. البته این‌طور نبود که نشود او را به سپاه برد. مثل شهید کلاهدوز که به سپاه رفت. ولی ما ارتش را هم می‌خواستیم و الان می‌بینیم که ارتش چقدر دارد به نظام خدمت می‌کند. انصافاً تمام نهادهای سه‌گانه و بلکه پنج‌گانه (چون آنها هم تقریباً مثل سپاه پنج‌گانه هستند)، دارند خدمت می‌کنند. حضرت آقا دارند به‌نوعی این ساختار را هم دور می‌زند و هم می‌خواهند قانونی جلو بروند. وقتی خبر به گوش بنی‌صدر می‌رسد، به امام نامه‌ی رسمی می‌زند که من فرمانده کل قوا هستم یا آقای خامنه‌ای؟ امام فرموده‌بودند شما. گفته‌بود پس چرا (آقای خامنه‌ای) دخالت می‌کنند اما فرمودند: «نه حق ندارد»

در اولین گفتگوی با خبرنگاران خارجی امام(ره) با چه قاطعیت صحبت می‌کند. الان بحث خبرنگار نیست، بحث ادامه‌ی ساختار است. این اول جنگ است. از آخر جنگ هم برای شما ساختار می‌آورم. حاج محسن رضایی در پایان جنگ یک جوان سی و خورده‌ای است، اما یک سردار، یک دلاور، یک فرمانده و مورد اعتماد امام(ره) بود. همه این را می‌دانند. حال اگر بعداً در فضای سیاسی به‌جهت اینکه نوع جنس و رفتار ایشان سیاسی نبود و یک اتفاقاتی افتاد، اما ایشان از دلاور مردان مورد احترام امامین انقلاب بود. ولی همین محسن رضایی که شدیداً مورد احترام امام(ره) است، وقتی ما را در تنگه‌ی هرمز تهدید می‌کنند، به‌عنوان یک بسیجی نه، به‌عنوان یک نیروی عادی نه، یک خبرنگار نه، بلکه یک فرمانده‌ی میدان می‌گوید: «ما تنگه‌ی هرمز را می‌بندیم». امام از ایشان تکریم و تجلیل می‌کند و می‌گوید حتماً باید مسائل نظامی را، عزیزان و فرماندهان نظامی… بعد می‌گوید: «تحت فرماندهی کل قوا…» پس این نکته بسیار مهم است. من می‌خواهم با این نگاه تحلیل کنم و اصلاً کاری به داوری خوب و بد مدیران سپاه و ارتش ندارم.

تضعیف نیروهای نظامی و انتظامی از شهادت امثال سید حسن نصرالله بدتر است

نکته‌ی بعدی تضعیف نیروهای نظامی و انتظامی است که از صد خیانتی که منجر به شهادت مثل سید حسن نصرالله بشود بدتر است. زیرا وقتی شما نیروهای امنیتی خود را نابود کردید، چه از درون و چه از بیرون، چه دشمن را از بیرون گستاخ کنید و چه نیروهای خودی اعتماد به‌نفس خود را از دست بدهند، دیگر با چه کسی می‌خواهید بجنگید؟ این بحث مطالبه‌ی افراطی انتقام و صلح افراطی، هر دو برای اسرائیل است. در دانشگاه دیروز یک بحثی بود که به چالش کشیده شد. گوینده از اساتید بسیار محترم و از اساتید انقلابی است. ایشان ده تا دلیل آوردند که ما باید الان حمله کنیم. شاهد هم آوردند که در حمله‌ی صادق هم فرماندهان مخالف بودند و حضرت آقا امر فرمودند. گفتیم اینکه آقا امر فرمودند یعنی ایشان به‌اندازه‌ی شما درک نداشتند؟ آقا مثل فلانی نیستند که بگوید من دیپلماسی بلد نیستم و سیاسی نیستم. آیا شما ژنرال‌تر از آقا در امور نظامی در جهان دارید؟ پس ایشان نظامی را هم می‌دیدند. این یک‌طرف قضیه است که توضیح خواهم داد.

یک عده آدم‌های بزدل، بد تحلیل هستند. اطلاعاتشان در حد کودکان است و برای اظهار وجود می‌گویند. حتی اینها در جبهه‌ی خودی هم هستند.

یک عده هم آمریکایی‌مسلک، غرب‌زده، واداده و نوکر اسرائیل هستند. اینها یک‌طرف جبهه هستند و کاملاً می‌خواهند خموشی را بر فضای داخل و بیرون حاکم کنند و یأس را وسط میدان مقاومت ببرند. یعنی یمن احساس کند که دیگر کسی نیست، عراق احساس کند که دیگر کسی نیست و لبنان هم همین احساس را بکند. اینها یک طرف هستند. حتی این آقای گوینده یک پیشنهادی داد و جالب این است که منبع پیشنهاد ایشان هم یک کتاب صهیونیستی بود. گفتند که بهترین کار این است که جاسوسان را بزنیم. اگر این کار را بکنیم مسلط می‌شویم. گفتیم اگر خود این تئوری جاسوسی باشد چه کار کنیم؟! مثلاً طرف بیاید خرده جاسوس‌ها را بزند. مگر نمی‌گوییم شخصی بیست سال در کنار فلان عزیز ما بود که جاسوس اسرائیلی بود. این آدم‌های کارکشته جاسوس‌های دست پایین را می‌شناسند دیگر. بیست، سی و چهل تا جاسوس دست پایین را می‌کشد تا اطمینان پیدا کند، بعد فردا بهترین نیروهای ما را به‌عنوان جاسوس می‌زند. این یک طرف قضیه است.

پس:

1.به ساختارها احترام بگذاریم

2.هر حرکتی که نیروی نظامی ما را تضعیف کند بلا‌شک خیانت است

3.هر حرکتی که بخواهد آرامش را به جبهه‌ی دشمن انتقال دهد. چه به نام دفاع از فرماندهان سپاه که اعزام نشوید و چه به نام دفاع از درون نظام هم خیانت است

نهایت حماقت است که بعضی از خودی‌های مطالبه‌گر مدل مطالبه‌گری را تعیین می‌کنند. اینکه تصور می‌کنند اگر بزنیم بازدارندگی ایجاد می‌شود، معلوم است نمی‌دانند که اصلاً دشمن در چه وضعی است. یعنی توانمند است؟ نه. گستاخ‌تر است؟ نه. شما به همین دو پیامی که آقا دادند نگاه کنید. ایشان می‌گویند: «برنده نهایی حزب‌الله است». می‌گویند: «همه کمک کنید. فرمانده‌ی میدان حزب‌الله است». سپاه، ارتش، رسانه‌ی ملی و دولت باید کمک کنند. همه‌ی مراجع گفتند که همه باید کمک کنند. اما حضرت آقا صریحاً محور کمک را با محوریت حزب‌الله قرار داده است. یعنی حتی اگر حزب‌الله ضعیف هم شده باشد، برای اینکه ما دشمن را از گستاخی در بیاوریم باید این حزب‌الله ضعیف را روی سرمان بگذاریم که دنیا حزب‌الله را ببیند. در اینجا اگر سپاه دیده شود، ارتش دیده شود، عراق دیده شود و یا یمن دیده شود، برد با ما نیست و فقط باید حزب‌الله دیده شود.

در دو پیام آقا یک حرف دیگری هم است. می‌گویند: «مگر تو توانستی خودت را از طوفان‌الاقصی در بیاوری؟ مگر توانسته‌ای خودت را از قتل چند ده هزار نفره‌ی فلسطین در بیاوری؟ تو در هر صورت بازنده هستی» من چه گفتم؟ گفتم دشمن را نشناخته‌ایم. دشمن بین صفر و یک است. دشمن می‌گوید من چه بکشم و چه تسلیم بشوم بازنده‌ام، اما اگر بکشم لااقل کمی رقیبم را تضعیف کرده و دوستانم را امیدوار کرده‌ام. پس او از این دست رفتارهای انتحاری دارد. نَستَجیرُ بِالله‌ ترور آقا را انجام بدهند. مگر آقا بالاتر از امام است؟ یعنی شهادت این را نشان می‌دهند که فردا به داخل ایران می‌آیند؟ مگر وقتی امام‌ (ره) از دنیا رفتند، شبیه شهادت نبود؟ مگر امام‌ (ره) به‌خاطر منتظری زمین‌گیر نشدند؟ امام دو ماه در بیمارستان زمین‌گیر نبود؟ صدام حداقل به‌لحاظ طول قریب یک پنجم کشور ما را نگرفته بود؟ مگر ما صد هزار و پنجاه‌هزار اسیر نداشتیم؟ چند هزار گمنام نداشتیم؟ رهبر جوان نداشتیم؟ آیا نخست‌وزیر آن‌چنانی نداشتیم؟ اتفاق می‌افتد. چه چیزی می‌خواهد بدتر از لحظه‌ی رحلت امام‌ (ره) باشد؟ امامی که وقتی بود که ما هنوز رهبر دوم را تجربه نکردیم. امامی که فکر می‌کردیم باید با او به عصر ظهور برویم. نه الان امام دومی که به همه گفت: «هنیئه رفت ولی حماس هست. سلیمانی رفت ولی قدس هست. سید حسن رفت ولی حزب‌الله هست». تمام حرف آقا ساختارسازی است. می‌گوید: «حزب‌الله از چنان ساختار محکمی برخوردار است». پس ملاک تصمیم ما چه در عقب‌نشینی و چه در پیشروی نباید کودکانه باشد. ما باید مطالبه‌گری عاقلانه‌ی دائمی را داشته‌باشیم. اما نه حدی که نیروی ما تضعیف و متهم بشود.

دوست دارم دوستان حزب‌اللهی خوب ما کد را بگیرند. مگر همین‌هایی که امروز دارند به دولت حمله می‌کنند، به امیر عبداللهیان حمله نکردند؟ به دکتر باقری حمله نکردند؟ همین‌ها به‌خاطر به‌کارگیری آقای عراقچی در دولت رئیسی حمله نکردند؟ همین‌ها به‌خاطر ارتباط‌گیری دولت رئیسی با آمریکا حمله نکردند؟ همین‌ها به شخص رئیسی حمله نکردند؟ همین‌ها در آخرین سفر شهید رئیسی بیانیه ندادند «سفر بی‌حاصل» چه درباره‌ی جنس او در مجلس و چه جنس او در کف خیابان. همین‌ها در تهران به نام حجاب سر خود را به سر پلیس نزدند که مظلومیت سر زخمی خود را نشان دهند؟ اما نامردی کردند و نشان ندادند که خودشان سرشان را به سر پلیس زدند و این‌گونه نبود که پلیس این کار را کرده باشد. چه آن نماینده‌ی مجلسی آبکی تحلیل می‌دهد. همین نماینده‌ای که امروز دارد در مجلس داد و هوار می‌کند در همان مجلس علیه اینها صحبت کرد.

آیا آقای پزشکیان مثل رئیسی است؟ اصلاً و ابداً آیا آقای عراقچی، امیر عبداللهیان است؟ اصلاً و ابداً، اما اینها خائن نیستند. این را بدانید. نه آقای پزشکیان و نه آقای عراقچی خائن نیستند، ولی نه آقای پزشکیان سیاست‌مدار است، نه شجاع وسط میدان است، نه مدیری است که بخواهد با برش‌کار را تمام کند. آقای عراقچی هم همین‌طور. ما این دو را از هم تفکیک می‌کنیم. خائن نیستند ولی مدیر توانمند نیستند. چه کسی آقای ظریف را نمی‌شناسد؟ چه کسی مدیران فتنه‌گری را به برخی معاونت‌ها را آمدند نمی‌شناسد؟ شما می‌خواهید اینها را بهانه کنید و حمله کنید. خب وقتی اسرائیل را زدیم که هنوز در دولت آقای رئیسی بودیم. در ماجرای اسماعیل هنیئه که هنوز در دولت آقای رئیسی بودیم. هنوز وزیر انتخاب نشده بود و در شورای‌عالی امنیت ملی وزرای آقای رئیسی رأی می‌دهند. هنوز که آقای پزشکیان به‌عنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی در جلسه حضور ندارد. امروز اسماعیل هنیئه را زدند و تحلیف پزشکیان بود. بر فرض هم در شورای‌عالی بود ولی یک نفر بود و بقیه همان تیم زمان رئیسی هستند. ما نباید زود تحلیل کنیم چون نمی‌دانیم قضیه چیست.

امروز صبح رادیوی معارف یک مستند را در رابطه با 1376 ایران، یعنی جنگ تموز لبنان پخش کرد. گفت وقتی سید‌حسن رفت آن اسیر را بگیرد، کلی مقدمات فراهم کرد. سید‌حسن در نزدیک‌های اقدامات خود پلن امکانات، نیروها و محل استراحت خودش را تغییر داد. اسرائیل در این فاصله نتوانست نقشه و پلن جدید پیدا کند. تمام کارهای جاسوسی قبل از این تغییرات را داشت و در نتیجه سید‌حسن نیروهای خودش را از معرض خطر بیرون برد. همین سید‌حسن که آن‌قدر شجاع بود. گام بعدی این بود که تجهیزات لازم را دید. گام بعد این بود که حرکت‌های خشن را پیش‌بینی کرد و گام بعد هم این بود که این را دید که بعد از این حرکت من چه اتفاقی خواهد افتاد و بعد رفت شش تا اسیر را گرفت. اسرائیل با این انگیزه به لبنان حمله کرد و بعد از شش روز فکر کرد که همه‌ی جاهایی که باید می‌زد را زده‌است، در حالی که هیچ‌کدام از ساختارهای حزب‌الله ضربه نخورده بود. اسرائیل جایی را زده‌بود که با ذهنیت قبلی خودش بود، اما حزب‌الله تمام اینها را جابه‌جا کرده بود. بعد هم داستان ادامه داشت. این یک نکته بود.

نکته بعدی این است که چه کسی گفت ما نمی‌زنیم؟ امروز اولین بار نیست و آخرین‌بار هم نیست. حتی آنهایی که اتفاق افتاد و پخش شد، یک‌دفعه در یک بسته‌ی رسمی پخش شود. ما قرار نیست هر کاری که می‌کنیم را به دشمن بگوییم. بزرگ‌ترین برگ برنده‌ی ما در جهان، برگ مظلومیت است. این دو تا کد کلی و بادهای موسمی، سلاح‌های شیمیایی عراق را در دریاچه‌ی فلان برگرداند. موشک‌های سرگردان و قایق‌های تندرو. اینها اخبار جنگ است دیگر. قایق‌های تندرو، موشک‌های سرگردان و بادهای موسمی. این در دفاع مقدس ما بود. بعد از شهادت شهید زاهدی، بچه‌های حزب‌الله کاری کردند کارستان. ما قرار نیست همه‌ی اینها را بگوییم. امروز برگ برنده‌ی فلسطین مظلومیت آن است. ما یک مثلث زیبا داریم. مثلث اسماعیل هنیئه از فلسطین، سلیمانی از ایران و حسن نصرالله از لبنان. این دارد انسجام اجتماعی ما را به اوج می‌رساند و هیچ‌کس نمی‌تواند به دیگری بگوید که تو هزینه نداده‌ای. فلسطین، حزب‌الله و ایران آخرین هزینه‌ی خود را دادند. همین مردم حزب‌الله شاید سر بزنگاه حزب‌الله را در فشار قرار می‌دادند. الان فهمیدند نه اینطور نیست.

نکته سوم؛ من دارم هم ضرورت حمله و مطالبه را می‌گویم، هم می‌گویم ما تعیین و تکلیف نکنیم و هم اینکه بی‌خود نگوییم که ما هیچ‌کاری نکرده‌ایم. آیا در همین بحث برگ مظلومیت، اگر ما بزنیم و صد هزار نفر در اسرائیل را بکشیم، آنها داستان هلوکاست را دوباره علم نمی‌کنند؟ ما حتی اگر بکشیم نباید بگوییم کشتیم. باید جوری بکشیم که بگوییم ما نکشتیم. جوری باید کشته بشوند که به نام ما تمام نشود. در آیه‌ی قرآن می‌فرماید: «إِذِ الْتَقَیْتُمْ فی أَعْیُنِکُمْ قلیلا وَ یُقَلِّلُکُمْ فی أَعْیُنِهِم». می‌گوید شما را در چشم دشمن کم و قابل تصرف جلوه دادند و آنها را در چشم شما کم شما وحشت نکنید. الان دارد یک اتفاقی در اسرائیل می‌افتد که بزرگ‌ترین برگ برنده‌ی ما است. موریانه حملات ما دارد زیرساخت‌ها آنها را نابود می‌کند. او فقط برای اینکه در اخبار پخش نشود به هیچ‌کس نمی‌گوید ولی دارد از درون می‌پوسد. ملت اسرائیل دارند متلاشی و نابود می‌شوند ولی برای اینکه خبر پخش نشود چیزی نمی‌گویند. در نتیجه نمی‌توانند از حربه‌ی مظلومیت استفاده کند. وقتی این کار احمقانه را دیروز انجام داد دست ما در جهان باز شد. رسماً اعلام‌کرد من فرودگاهی که ایران دارد می‌آید را می‌زند. پس ما نباید برگ مظلومیت در جهان را که به واسطه‌ی این اتفاقات دارد می‌افتد را از دست داده و به اسرائیل بدهیم.

می‌گویند سلیمانی خیلی بزرگ بود. یک افسر بود. هنیئه خیلی بزرگ بود. یک افسر بود. این دشمن را بیشتر به وحشت می‌اندازد؟ ما باید به مسائل عمیق‌تر نگاه کنیم. تکرار می‌کنم که خودی‌های احمق هم هستند که می‌گویند که نزنیم و نگیریم. اما این‌طور هم فکر نکنیم که اگر زدیم حتماً برد کرده‌ایم. مگر وعده‌ی صادق نزدیم؟ مگر آنها نفهمیدند که ما می‌توانیم بزنیم؟ شما فکر کردید که اگر ما نتانیاهو را بزنیم اسرائیل سقوط می‌کند؟ اصلاً، چون او هم ساختار پیچیده‌ای دارد. ما باید دل مردم اسرائیل را خالی کنیم و زیر ساخت‌های اقتصادی آنها را نابود کنیم. من اصلاً به بحث‌های تخصصی ورود نمی‌کنم. من تحلیلگر اجتماعی هستم و در آن زمینه‌ها تخصص ندارم، ولی دارم نظریه‌های رقیب را با همان تئوری‌ها می‌زنم. آقایان نظر بدهند بزنیم بهتر است یا نه؟ کجا را بزنیم بهتر است؟ اما با ترس از اینکه ما آسیب ببینیم؟ این ترس که بیشتر ما را آسیب می‌زند. با این ترس که آدم‌های ما کشته می‌شوند؟ پس به تعبیر حضرت آقا در زمان دولت اصلاحات که گفتند: «بعضی‌ها می‌گویند حالا که می‌خواهیم بمیریم پس خودکشی کنیم!» اینکه بدتر است. پس ما این تئوری‌ها را نمی‌پذیریم. اما نباید مدل زدن را مشخص کنیم. ما باید از این فرصت‌ها به‌نحو احسن استفاده کنیم. چه فرصتی؟ اینکه اسرائیل دیگر حتی در آمریکا امنیت ندارد. کاری که دیروز رسماً اعلام‌کرد و گفت ما هر جا اینها را پیدا کنیم می‌کشیم. ما بیشتر حضور داریم یا آمریکایی‌ها؟ چرا می‌گویم ما بیشتر حضور داریم؟ چون ما با ملت‌ها هستیم و آمریکایی‌ها با سربازهای اجاره‌ای.

یکی از آقایان چند روز پیش اعلام‌کرد باید داستان سلمان رشدی تکرار شود. هر آزاده‌ای در هر جا اینها را دید بکشد. جنس یهود ترسو است. جنس یهود این است که بماند، بخورد و بزند. وقتی این وحشت به وجود بیاید چه اتفاقی می‌افتد؟ یکی از این اساتید گفتند اینها زیر ساختش قوی است و تکان نخورده‌اند. نه برادر اینطور نیست. چرا مهاجرت نکرده‌اند؟ چون در فرودگاهشان رفت و برگشت را اجازه نمی‌دهند. چون به‌راحتی اجازه تردد به شهروندانشان نمی‌دهند. اما این مثل موریانه آنها را نابود می‌کند.

جمع‌بندی ما از ابتدا تا به انتها این است:

1.ما قطعاً مطالبه‌گر هستیم.

2.پاسخ شایسته‌ای که آنها را از برخی از رفتارهای گستاخانه محدود کند لازم داریم.

این رفتارهایی که تا الان داشتیم محدود شونده نیست. اگر ما به‌جای هزار تا موشک، ده هزار تا موشک بفرستیم، هیچ‌وقت اسرائیل محدود نمی‌شود. چون یک اصطلاح ساده‌ی فارسی داریم که می‌گوید «گربه هر وقت در کنج اتاق بیفتد چنگ می‌زند». لذا آقا در هر دو بیان خود می‌گوید که اینها اسرائیل را نجات نمی‌دهد. آقا لطیفه و جوک نمی‌گوید. صرفاً برای دلگرمی کسی این حرف را نمی‌زند. صرفاً یک تحلیل ذهنی نیست، بلکه یک واقعیت است. چون اسرائیل در درون تهی است. از کجا این را می‌گویی؟ از تظاهرات غرب و شرق و عالم. از مراسم‌هایی که از دیروز تا الان در تمام دنیا برای سید‌حسن گرفته‌اند. از جلسه‌ی مبتذل نتانیاهو. پس ما اصلاً در موضع ضعف نیستیم. نه در دیپلماسی و نه در چیزهای دیگر.

تکرار می‌کنم که پزشکیان به‌هیچ‌وجه حتی ده درصد مثل رئیسی نه در مدیریت، نه در شجاعت و نه در تئوری نیست؛ اما یک بچه مسلمان است که اسلام و ایران را دوست دارد. به مجموع گفت‌وگوهای او کد بدهیم. او بالای نود درصد حرف‌های مثبت داشت، ولی با ادبیات خودش است. ادبیات روزهای اول آقای احمدی‌نژاد را یادتان است؟ آیا ادبیات و لباس و رفتار او رایج بود؟ پزشکیان هم برای خودش یک منشی دارد. بله در آنجا گفت که تو هم اسلحه‌ات را زمین بگذار ولی منظورش این نبود که تئوری بدهم که تو اسلحه‌ات را زمین بگذار، من هم می‌گذارم. می‌گفت تو که اسلحه‌ات را زمین نمی‌گذاری، پس چرا از من می‌خواهی که این کار را بکنم. تو که اصلاً من را آدم حساب نمی‌کنی، پس من چرا باید با تو بنشینم؟ مگر هنگام رفتن آقای رئیس‌جمهور به آمریکا، روزنامه‌ها دو مطالبه یعنی گفتگو با آمریکایی‌ها و احیای برجام را نکردند؟ مگر این مطالبه‌ی اصلاح‌طلبان نبود؟ آخرین حرف رئیس‌جمهور چه بود؟ گفت: «برجام را او پاره کرد. او اصلاً زورگو است».

آقای پزشکیان شانزده میلیون رأی آورد. این رأی سه بخشی است. بخش اعظم این رأی صرفاً به‌خاطر خدمات و صداقت او است و کار به چپ و راست ندارد. بخش اندکی هستند که خائن هستند. نه ایران را می‌خواهند، نه اسلام را، نه شرق را و نه خاورمیانه را. یک عده آدم‌هایی هم داریم که درک صحیح ندارند و در خیلی جاها اثرگذار هستند. خانم وزیر مسکن آمد فلان آدم فلان فلان شده را نصب کرد. اما در مصاحبه‌ای که خانم وزیر از عراق برگشت چه گفت؟ می‌گوید: «همه‌ی اینها در یک‌چیز روح واحد هستند. افتخار به اقتدار، افتخار به توانمندی و افتخار به صلابت». اینها حرف‌های خانم صادقی بود. این آدمی که نماد شکستن ارزش‌های انقلاب است. تصور کردند این را بیاورند، زن وزیر بشود، چه بکند و چه نکند.

وقتی نخست‌وزیر انگلیس بعد از ده سال به تهران آمد، ماتش برد و گفت که شما آن‌قدر رشد کرده‌اید؟ چون او حقیقت جامعه را می‌دید. مصاحبه‌ی خانم صادقی حقیقت ایرانی را نشان داد. حرف‌های رئیس‌جمهور ما حقیقت ایرانی را نشان داد. می‌گویند «رئیس‌جمهور از روی ترس اینها را گفت». اگر از روی ترس گفت، پس اینکه می‌گویند پایگاه اجتماعی حداکثری غرب‌زدگی دارد، پس چرا ترسید؟ نه، رئیس‌جمهور از ترس گفت چون پایگاه اجتماعی حداکثری، انقلابی هستند! پس اولی در نظام بین الملل برای اینها آورده‌ای ندارد و دومی علیه اینها آورده دارد. می‌ماند در اختلاف در روش. اختلاف در روش طبیعت انسان است. امام(ره) بارها سر این اختلاف در روش حساس بودند که ما سر این به جان هم نیفتیم. بله ما روش‌های جناب آقای پزشکیان را چه به‌لحاظ تشخیص مصادیق راهبردی و چه به‌لحاظ تاکتیک قبول نداریم. اما ولی او یک پیشینه‌ی ذهنی دارد، چون نماینده‌ی مجلس بوده و یک‌دفعه از کف خیابان نیامده که رئیس‌جمهور بشود. او تصور می‌کند که می‌تواند یک راه وسطی را برود. اگر توانست که الحمدلله و اگر نتوانست یک میخ دیگری می‌شود بر تابوت مرده‌ی اصلاحات آمریکایی. چون آقا گفتند: «رئیس‌جمهور صادقی داریم». از او تکریم کرد. بعد از انتخاب وزرا اصلاً پالس منفی نداد و گفت: «موفقیت این رئیس‌جمهور، موفقیت جمهوری اسلامی است و همه باید به او کمک کنیم». بسم‌الله. همه‌ی امکانات را هم به شما دادیم.

چرا این حرف‌ها را زدم؟ موضع‌گیری‌های ما نباید سر مسائلی باشد که حقیقت ندارد. آن سؤالی که می‌گویند «سهم رئیس‌جمهور چقدر است؟» سر شهادت اسماعیل هنیئه که اصلاً سهمی نداشت. دو هفته بعد وزرایش را سر کار گذاشت. پس ما مطالبه کنیم، تضعیف نکنیم، مراقب تئوری‌های متضادی که می‌خواهد ما را از صحنه حذف کند باشیم. اینکه می‌گویند نزنیم، نکشیم، می‌کشند، می‌زنند، نرویم. کد دارند و ما را می‌کشند‌. هر دو اینها تئوری حذف صحنه است. یکی به زبان مقابله با واکسن و یکی به زبان مقابله با تهدید داخل. این غلط است. بگذارید آقایان در شورای‌عالی امنیت ملی و دیگران و ما هم که یک چیزهایی به ذهنمان می‌رسد را در حد نصح و خیرخواهی بگوییم.

* دو سه نکته فرمودید. یکی نکته در مورد نقد آقای پزشکیان. البته ما آن مسئله که کانال‌های مختلفی که به اسم حوزه‌ی انقلابی در فضای مجازی هستند و آن تجمعاتی که علیه حجاب است را نقد می‌کنیم و موافق این مسائل نیستیم؛ اما وقتی برخی از بچه‌های انقلابی به دولت نقد می‌کنند، منظور آن دولت سایه‌ای است که پشت تشکیل داده‌اند. ما فرض کنیم که آقای رئیسجمهور صادق است، سیاست‌مدار آنچنانی نیست و صاف و صادقانه دارد حرف خود را می‌زند، اما اینکه چه کسی دارد این کلام را در دهان ایشان می‌گذارد مهم است. یعنی نقد بهاطرافیان ایشان مثل آقای ظریف و برخی وزرایی است که دیده‌اید که برخی از آنها در فتنه‌های سال 78 و 88 افرادی بوده‌اند که پرونده‌دار بودند.

مدل نقد ما باید هوشمندانه باشد. وقتی شما می‌گویید «چون تو در آنجا گفتی تو اسلحه‌ات را زمین بگذار بعد من می‌گذارم و زدند»، همه به ریش تو می‌خندند. می‌گویند مگر هنیئه را به خار این حرف‌ها زدند؟ پس وقتی ما می‌خواهیم نقد کنیم باید بگوییم «برادر ما برای خودت می‌گوییم. ابهت و اقتدار خودت را نشکن». ما باید تا یک‌سال منصفانه، صادقانه و دقیق نقد کنیم.

* سؤال من این است که اگر هم جناب آقای هنیئه را زدند بهخاطر این بود که دشمن وقتی می‌خواهد یک عملیات تروریستی به این بزرگی در داخل خاک جمهوری اسلامی انجام بدهد به این نگاه می‌کند که آیا این دولتی که در رأس کار است، جربزه‌ی پاسخ‌گویی دارد یا ندارد؟ کسانی که قرار است در رأس باشند و تصمیم‌گیری کنند. شما می‌گویید که رهبری دستور دادند، خب بله. باید اینها چهار تا چیز را بسنجند و بعد این اقدام را انجام بدهند. یک موقع کسی مثل جناب آقای رئیسی و جناب آقای امیر عبداللهیان در رأس دولت هستند که می‌گویند جمهوری اسلامی باید پاسخ قاطع بدهیم. ولی کسانی هم هستند که می‌گویند اگر ما پاسخ قاطع بدهیم پس اقتصادمان چه می‌شود؟ اگر به ما حمله کنند چه می‌شود؟ برق و آب و گازمان چه؟

سؤال شما صحیح است ولی ما هنوز در دولت رئیسی هستیم. وزیر خارجه آقای باقری است.

* جناب استاد مسئله این است که شما می‌گویید در دولت رئیسی بودیم و شورای امنیت ملی هنوز به مدیریت این رئیسجمهور و این وزرا نبوده ولی آیا در دوران گذار بودیم یا نبودیم؟

خیلی به‌جا حرف می‌زنید. یکی از دوران گذار ما این است که باید به این دولت یک فرصت بدهیم. چون اگر او را وادار به کاری کنیم که خودش به نتیجه نرسیده، دومینوی شکست چهارساله‌ی خود را سر همین یک تصمیم می‌گذارد. ما به همان منطقی که گفتیم «حالا که دولت عوض شد پس بگذاریم ببینیم این دولت چند مرده حلاج است» را باید یک‌سال اجازه بدهیم. نه حتی به‌خاطر اینکه تصمیم درستی بگیرد، نه به‌خاطر اینکه مردم باور کنند. اگر ما دست به یک رفتار انتحاری بزنیم، تمام بی‌عرضگی‌های دولت جدید روی سر همین یک پدیده می‌افتد. گره‌ی را که می‌توانیم با دست باز کنیم چرا با دندان باز کنیم؟ ما به‌اندازه‌ی کافی اهرم برای عمل داریم. نمی‌گویم که انتقاد نکنیم. من چند روز پیش در یکی از مراکز علمیه‌ی حوزه بودم. یقین دارم آدم‌هایی بودند که هاشمی‌چی بودند و مرید آقای پزشکیان و حسن روحانی بودند. ولی در آنجا آمدم و تفکیک کردم. گفتم ما اصلاً مسامحه نداریم. گفتم نمونه‌ی این کار را در شبکه‌ها انجام داده‌ام، بروید و ببینید. نوشتم «حمایت، برائت». گفتیم از مواضع انقلابی آقای پزشکیان در قضیه‌ی یمن حمایت می‌کنیم و از آن سبکسری که با آن خانم خبرنگار انجام داد برائت می‌جوییم. ما باید این منطق را انجام بدهیم. جامعه دنبال آرامش است. ما نباید آرامش را از جامعه بگیریم. اگر آرامش از ایران گرفته بشود، سپاه ما آسیب می‌بیند. منظور از سپاه، سپاه مقاومت است. بچه‌های ما در سپاه قدس چقدر در دوره‌ی آقای احمدی‌نژاد، به‌خصوص در دو سال آخر آسیب دیدند؟ چقدر ما در دوره‌ی آقای حسن روحانی آسیب دیدم. چون ایشان دنبال دوگانه‌سازی بود. وقتی آقا دارد جلوی دوگانه‌سازی را می‌گیرد، ما چرا باید دوگانه‌سازی کنیم. من آن ادبیات را قبول ندارم. آن برادر انقلابی را که در مشهد آن حرف‌ها را زد را قبول ندارم. حمله کنید نه، می‌گویم باهوش باشید و دوگانه‌سازی نکنید.

سال 66 من در لشگر 25 کربلا در گردان امیرالمؤمنین بودم، سردار «میرعلی شکاری» فرمانده‌ی گردان بود، فرمانده‌ی گروهان کس دیگری بود که نام مبارکشان در ذهنم نیست. آنها گرگانی بودند، چپی و دفتر تحکیمی بودند یعنی دعوا رفته‌بود وسط جنگ. ما نباید کاری کنیم که دعوا وسط جنگ برود. این‌طور نیست که تمام نیروهای نظامی ما منطق جناب آقای رئیسی را قبول داشته‌باشند. آنها هم آدم هستند، تحصیل‌کرده هستند و تجربه‌ای دارند. ما نباید مسیری را برویم که تفرقه به وسط بیاید. وقتی رئیس‌جمهور تلاش دارد که یکی ببیند و در بزنگاه‌ها مواضع خوب دارد. ما باید در جایی که نقد کنیم، صادقانه نقد کنیم. این‌دفعه کیهان نوشت. یکی از منتقدان جدی، برادرمان حاج حسین شریعتمداری است که خدا سال‌های سال با عزت و سلامت او را حفظ کند، پیغام داد: «سر قضیه‌ی آن مجری وقتی رئیس‌جمهور مطلع شد گوش آن مجری را کشید و گفت که چرا او را گذاشتی». وقتی ما صادقانه برخورد کنیم، این صداقت یکی از دو حالت را دارد. یا او نفاق دارد و نفاقش رسوا می‌شود، یا او واقعاً صادق است و متنبه می‌شود. هر دو به نفع جبهه‌ی توحید است.

این جمله‌ی آخر را بگویم که خیلی مهم است. بزرگ‌ترین بحران ما این است که ما دنبال پیروزی ظاهری در زمان خودمان به‌دست خودمان هستیم و باید از این پیروزی کیف کنیم. این عین شرک است. ما موظف به وظیفه هستیم. نه پیروزی، نه کیف کردن و نه به نام ما پیروز شدن. هر وقت موحد بودیم، شهادت و پیروزی برایمان شیرین است.

* بسیار عالی. فکر کنم شما این مطلب را فرمودید و شاید من دقت نداشتم. در رابطه با آن اقدامی که گفتم اگر برای آقای اسماعیل هنیئه انجام می‌شد کار به اینجا نمی‌رسید. چون من وقتی اخبار را بررسی می‌کردم، سردار نیلفروشان را دیدم که در همان ساختمان بودند و شهادت ایشان به تأیید سپاه هم رسیده. فکر کنم ایشان جایگزین سردار زاهدی بودند. فرمانده‌ی محور عملیات سپاه قدس کم کسی نیست. حرف شما را قبول دارم که آن ساختار مهم است و ساختار بههم نمی‌ریزد ولی ایشان نیرویی بودند که چهل یا پنجاه سال ساختهشده. اگر ما زودتر پاسخ می‌دادیم آیا ممکن بود باز هم چنین اتفاق بیفتد؟ چون شما می‌گویید ما یک فرصتی را به دولت یا شورای امنیت ملی دادیم که این تصمیم را بگیرند.

من این حرف را نمی‌زنم که احمق‌های بزدل از حرف من سوءاستفاده کنند. من سؤال می‌کنم. ما مگر وعده‌ی صادق1 را بخاطر شهادت مهدی زاهدی انجام ندادیم؟ پس چرا دشمن دوباره زد؟ من نمی‌گویم که به این دلیل پس نزنیم. من در این رابطه برای خودم هیچ جایگاهی قائل نیستم.

* من میگویم که پاسخ دشمن به وعده‌ی صادق مستقیم نبود. ما بلافاصله پاسخ مستقیم نداشتیم. تصور جمهوری اسلامی و مردم اجتماع این بود که ما امشب که وعده‌ی صادق را انجام دادیم، دشمن بلافاصله فردا یا پسفردا شب پاسخ بدهد.

نه اینها سطحی است. سیاسیون که نباید سطحی نگاه کنند. چون ما تا برویم آماده کنیم طول می‌کشد. گزارش‌ها که خواندید. ده روز طول کشید. ما تنها چیزی که باید آماده کنیم خط هوایی است. آیا زدیم یا نزدیم و دشمن فهمید یا نفهمید؟ پس چرا دوباره زد؟ نباید ملاک ما این باشد. ملاک ما نباید این باشد که اگر می‌زدیم نمی‌زد، باید این باشد که زدیم و او زد. باید ببینیم که این بار که زدیم، او قطعاً از روی ترس این کار را کرد. او الان به دو چیز نیاز دارد. یکی رأی آوردن دموکرات‌ها و یکی آرامش داخلی. آنها تا چند صباحی از شهادت سید‌حسن استفاده می‌کنند. این حرف من ربطی به تصمیم ندارد ولی نگاهمان را کمی تاریخی، دینی و عقیدتی کنیم.

* آمریکا الان خودش هم بحث صلح و آتش بس را پیش کشیدهاست.

چون ایران را تجربه کرده. آمریکایی‌ها بارها از ما جواب محکم گرفته‌اند. آمریکا این را می‌داند و می‌ترسد. مبنای تصمیم اطلاعات جمعی است، اما این نکته‌ها را کم نگیریم. همین امروز داشت این بحث را پخش می‌کرد و می‌گفت «وقتی در سال 1376 عملیات بود در جنگ تموز. سید همه‌چیز را فراهم کرد و باهوش بود. از جمله موشک دریا به دریا را درست کرده‌بودند و حالا قرار است ناوچه را بزنند. این‌طرف بچه‌ها در اتاق فرمان برای دستور هستند. این‌طرف ضبط کردیم و حال آماده است و می‌خواهیم پخش کنیم. دو یا سه بار رفتیم شلیک کنیم و شلیک نشد. آخرین لحظه‌ی شلیک مواجه شد با آخرین جمله‌ی سید». شد کارستان. ما نمی‌دانیم که شهادت سید اینها را مغرور می‌کند و با این مغرور بودن گور خود را بیشتر از این می‌کنند، یا عامل انسجام داخلی لبنان می‌شود؟

در دولت رئیسی فقط آقا می‌گفتند: «دولت دارد کارهای زیر ساختی می‌کند». شما که آدم رسانه‌ای هستید. چند درصد از همین‌هایی که امروز مطالبه‌گر هستند موافق رفتار اقتصادی دولت بودند. اما مهم‌ترین برکت شهادت شهید رئیسی این بود که همه مظلومیت و حقانیت او را فهمیدند و جامعه کمی آرام شد. الان در لبنان و فلسطین هم همین است. در مورد اسماعیل هنیئه که بچه‌هایش کشته شدند می‌گفتند که او فراری است. بعد از شهادت او مردم بیشتر او را باور کردند. الان بعد از شهادت شهید نصرالله هم باور‌پذیری او بیشتر است. نمی‌گویم که ما نباید تصمیم بگیریم، می‌گویم کمی اجازه دهیم. در کنار مطالبه‌گری عاقلانه، گاهی موانع بی‌خودی برایمان به وجود می‌آید که ما هم در آن نقشی نداریم و بعداً می‌گوییم چه جالب. باور کنید دلنوشته‌ی جناب آقای حاتمی‌کیا را که گفت: «حیران بین رفتن و نرفتن توأم. غیر از این می‌رفتی حیف تو بود. از دست می‌دادیم تو را، دلمان تنگ است». قطعاً ما از باب اینکه ایشان را از دست داده‌ایم خسران می‌کنیم. همین‌طور که آقا در همین چهارشنبه فرمودند: «وقتی فرمانده برود خسران می‌کنند»؛ اما تاریخ انقلاب نشان داده که خون شهدا و برکت‌شان بیشتر از زنده ماندنشان است.

این کد را از تاریخ انقلاب را می‌گویم. هر‌کسی که اهل است بفهمد. توضیح هم نمی‌دهم. حضرت آیت‌الله محمدی، از علمای مازندران و رئیس دادگاه انقلاب. ایشان می‌فرمود: «تا قبل از شهادت شهید بهشتی، هر جور برخورد تنبیهی که با منافقین داشتیم، برد با آنها بود. یک‌ماه زندان می‌کردیم، بیرون می‌رفتند و به‌عنوان زندانی سیاسی افتخار می‌کردند. شلاق می‌زدیم، بیرون می‌رفتند و لباس‌شان را بالا می‌بردند و می‌گفتند که ما را شلاق زده‌اند. جریمه می‌کردیم، برگ جریمه را بیرون می‌بردند و نشان می‌دادند ولی وقتی شهید بهشتی شهید شد من یک شب خواب دیدم که شهید بهشتی کنار نهر آب سنگی نشسته و نهر آب طغیان کرده و با دست مبارک خودشان دارد آشغال‌ها را بر می‌دارد». ایشان به فاصله‌ی کوتاهی شهید می‌شود. بعد از شهادت ایشان دست نظام در برخورد به اشدّ وجه با منافقین باز شد. به‌دست خود مردم دستگیر شدند. حضرت آیت‌الله روحانی هم همان ایام خواب دیده‌بودند و درباره آن می‌گویند «خواب دیدم یک آتشی افتاده. بعضی از آتش به عبای امام پرید و عبای امام کمی سوراخ شد» شهادت سیدحسن نصرالله هم عبای رهبری را سوراخ کرد و هم اطمینان داشته‌باشید که با دست مبارک خود خیلی از آشغال‌ها را جمع می‌کند. بیشتر از این توضیح نمی‌دهم.

مجری: سپاس‌گزارم از شما و ممنون از وقتی که قرار دادید.

guest
2 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یک جوان
یک جوان
3 ماه قبل

اولا غفاری فر دکتر نیست و تحصیلات حوزوی دارد
هیچکس حتی نزدیکان و فامیل هایش او را قبول ندارند. آنوقت شما از این بشر مصاحبه می گیرید. از منفورها مصاحبه نگیرید. سراغ اساتید اخلاقی بروید.