به گزارش رحا مدیا، میرشمس الدین فلاح هاشمینسب از اساتید نویسندگی در هفتمین جلسه از سلسله نشستهای رواق اهل قلم به حاضرین در این محفل به نکاتی در خصوص روایت نویسی اشاره کرد و ضمن معرفی منابع مطالعاتی از تجربههای شخصیاش هم در مسیر نویسنده شدن مطالبی را عنوان کرد.
«رواق اهل قلم» عنوان برنامهایست که به همت تعدادی از نویسندگان حوزوی راهاندازی شده و استاد فلاح هاشمی میهمان هفتمین جلسه از برنامه بود. گزارش مبسوطی از این نشست را مطالعه میکنید.
1.خوب دیدن اطراف
همه ما یک تجربههای زیستی داریم. چه میشود ما نمیتوانیم مثل یک نویسنده ماهر نکات مهم اطرافمان را یادداشت کنیم تا در یک نوشتهای به دردمان بخورد؟ من الان دارم راجع به یک نوشته داستانی صحبت میکنم و بعد بهسمت روایت داستانی میروم.
یکی از مشخصههای مهم یک نویسنده این است که اطرافش را خوب تماشا کند. با دقت حیات انسانی، حیات نباتی و حیات حیوانی را ببیند. در ذهن خود نقاشی کند تا بتواند یک روزی از آنها استفاده کند. یادداشت کردن نکات تلخ و شیرین در یک روز به درد ما میخورد. بعدها میتوانیم مدل و شیوه یادداشتنویسی را ارتقا داده و تقویت کنیم. الان همه گوشی دارند و میتوانند از خیلی از مناظر عکسبرداری کنند. بعد درباره این عکسها بنویسند. یک نکته مهم است.
2.خواندن و مطالعه آثار کهن
خواندن و مطالعه آثار کهن ما، بسیار در قوت قلم تأثیر دارد. خیلی فرق است بین مطالعه و خواندن. مثلاً وقتی شما سوار مترو یا هر وسیله نقلیه شدهاید، در حال مطالعه اطراف هستید ولی خواندن یعنی یک اثر شاخص را انتخاب کرده و قرائت کرده و به ذهن میسپارید. هر چقدر مطالعه بیشتر باشد، بعدها در تراوشات قلمی به کار شما میآید و در انتخاب واژگان به مشکل نمیخورید.
3.نوشتن خاطرات
یکی از مهمترین چیزها این است که اولین حسی که در وجود شما درباره هر چیزی برانگیخته میشود را بنویسید. اگر پرندهای را دیدید که از لانه خود به زمین افتاده و حس خاصی در وجود شما برانگیخته شد را بنویسید. یا در ایام جشنها و عزاداریها. شاید دوست داشتهباشید شعر یا یک جمله خاص و ماندگار بگویید. صد در صد در آن موقع نمیتوانید بگویید. البته ممکن است باشند شعرا و نویسندگانی که یک گام پیشتر هستند و همان موقع هم بتوانند. نوشتن خاطرات خیلی مهم است. میتوانید توسط گوشیها بنویسید یا صدایتان را ضبط کنید.
4.ضرورت داشتن سیر مطالعات آثار فاخر
خواندن آثار فاخر خیلی مهم است. ادبیات کهن و معاصر. ادبیاتمعاصر میتواند جذاب باشد. حتماً باید سراغ آن رفت. ما باید یک سیر مطالعه برای مطالعه داستانها داشتهباشیم.
5.تمرین دیالوگنویسی
یکی از روشهای خیلی خیلی مهم برای کسانی که میخواهند نویسنده داستان باشند این است که دیالوگنویسی کنند. رمان یا داستان یعنی همان زندگی بدون اضافات. یعنی در یک داستان اصلاً این را نداریم که ما بگوییم سلام و او هم بگوید سلام و ما بگویید چه خبر؟ یعنی وقتی شخصی سلام میگوید، راوی میگوید: طرف رفت کنار پنجره. او میگوید: امروز چقدر هوا خوب است. بعد راوی میگوید: باران همچنان شلاق میزد روی شیشهها. بعد دوباره شخص اول میگوید: چایی میخورید برایتان بریزم؟ یعنی او سه بار حرف زده ولی طرف مقابل اصلاً حرف نمیزند. من داریم اینطرف تعلیق ایجاد میکنم. میخواهم ذهن و حواس مخاطب را به این دیالوگی که شکل میگیرد. جزء مهمی از داستان است. پیامها و گرهگشاییها توسط حرف زدنها نمایش دادهمیشود. ما ضمن رعایت خساست در کلام، سعی میکنیم که زیادهگویی نکنیم و حرف را برسانیم. مثلاً وقتی از جیب خود سیگاری را در میآورد و روشن میکند، بگوید: آن روزی که باران میبارید…، دیگر تکلیف مخاطب روشن میشود. یعنی چه کسی رفته؟ اینطور داستان شکل میگیرد.
6.دخیل کردن احساسات در نوشتن
یکی از نکاتی که در روایت نویسی مهم است این است که یک شخص میتواند یک روایت واقعی را بهشکل داستان بنویسد. مثل جریان پلاسکو. صدا و سیا گفت: «پلاسکو در ساعت فلان آتشگرفته. چند نفر از آتشنشانها شهید شدند و…». منِ نویسنده دوست ندارم به این سبک حرف بزنم و دوست دارم به زبان خودمانی مخاطب خودم را بسوزانم. انقدر این فاجعه را عاطفیتر بیان کنم که در آخر مخاطب هم پی به فاجعه رخ داده ببرد و هم حواس، قلب و احساسش بیشتر درگیر اتفاق بعد باشد. مثلاً اگر من باشم صحنهای را در آنجا ترسیم میکنم که پدری با دختر بچهای دارد خداحافظی میکند که به سر کار برود. بعد دختر بچه به پدرش بگوید: «بابا امشب زودتر برگرد. میخواهم تولد امسالم را دیگر حتماً پیشم باشی». بعد صحنه دیگری را ترسیم میکنم که مهمانها رفتهاند و میزی که رویش شمع و کیک است که دستنخوردهاند. از نیمه شب گذشته و دخترک خوابش برده.
7.جدی گرفتن توصیههای اساتید نویسندگی
یکی از نکات دیگر، گوش دادن بزرگترها و سکوت محض است. خموشی بسیار در همه مراحل سیر و سلوک و حتی در نوشتن توصیهشده. حرفهای استاد را بشنویم و بعد به کار ببریم.
8.جایگاه دستور زبان فارسی در داستان نویسی
در نوشتار ژورنالیستی و گزارشنویسی باید جای تمام ارکان جمله سر جایش باشد. یعنی فاعل، مفعول و فعل؛ ولی در داستان چنین چیزی نداریم. وقتی شما یک جشنواره و رویدادی را بهصورت شفاهی تعریف میکنید جذابتر است تا وقتی که دارید مینویسید. در شفاهی ترکیب جملات محاورهای میشود. ما سالهای سال است که در روایتها و روایتهای دینی وقتی مینویسیم، خیلی خشک و رسمی و فارغ از زیباییهای کلامی است. فرق یک کتاب که درباره دفاع مقدس نوشته شده با یک راوی است که دارد در منطقه جنگی از یک اتفاقی صحبت میکند خیلی است. نوع جملهبندیها و حتی نوع نگاه، بالا و پایین شدن نوع صدا مؤثر است. اگر شما میخواهید تأثیر بگذارید، باید عین تمام جملات را با پس و پیش کردن فعل و فاعل پیاده کنید. خیلی از روایتهایی که از علما و عرفای خاص داریم همین گونه است. مثل حکایتهایی که همه هم جذاب است. ممکن است که شما درباره یک مطلب علمی یا فقهی صحبت کنید، آن در قالب یادداشت و مقاله میرود و فرق میکند. ولی وقتی میخواهید از یک اتفاق و رویدادی یک روایتی داشتهباشید، باید از بعضی از عناصر داستانی استفادهکنید. شما باید یک روایت خشک و خالی را داستانی و شیرین کنید. وقتی بی بی سی میخواهد بگوید که در فلان شهر در ایران اعتیاد زیاد است و جمهوری اسلامی ایران نتوانسته با آن مقابله کند، اصلاً مثل ما نمیگوید که فلان قدر معتاد در آنجا است و جمهوری اسلامی ایران دارد با آن مبارزه میکند. میآید بهصورت داستانی میگوید. مثلاً میگوید: «احمد 20 سال است و در فلان روستا زندگی میکند که 100 جوان از این روستا و روستاهای اطراف در کمپی که در این روستا است شرکت کردهاند. هر ساله این تعداد به تعداد معتادهای این روستا اضافه میشود. جمهوری اسلامی ایران در این سالها بسیار عزم جزم کرده که با اعتیاد مبارزه کند». بدون اینکه بگوید که جمهوری اسلامی ایران دروغ میگوید، میآید داستانی میگوید که اینها با هم نمیخواند. هر دو هم درست است. هم تعداد معتادها و هم اینکه واقعاً جمهوری اسلامی ایران دارد بدون حمایت غرب با اینها مقابله میکند. ولی در یک جایی این دو را جوری کنار هم جفت میکند تا نتیجه خودش را بگیرد. میخواهد بگوید: همه اینها دروغ است. اوضاع کشور خیلی سیاه است و جوانها در اذیت و آزار مواد مخدر هستند و بهراحتی هم پخش میشود.
معرفی کتاب در زمینه روایت نویسی
کتاب «تماشای روایت» و «نمایش معنا» دکتر مجید آقایی. آقای دکتر علی عباسی استاد دانشگاه شهید بهشتی هم چند اثر در این باره دارد. فکر میکنم آقای دکتر سنگری هم چند اثر بهصورت نمونه داشتهباشند. ما در مجله روایت ایرانی هم به این موضوع پرداختهایم. چه در قالب مصاحبه و چه در قالب مقاله.
تجربه شخصی استاد فلاح
یکی از کسانی که باعث شد من بنویسم آقای استاد سرشار بودند که کتاب «قصههای ظهر جمعه» ایشان را میخواندم. من نمیشنیدم بلکه مینوشیدم. پدربزرگی هم داشتم که بزرگ محل بودند و تمام قصههای انبیاء را میدانستند. هر شب مردم محل جمع میشدند در منزل ایشان و من تنها بچه آن جمع بودم که مینشستم و تمام قصهها را گوش میدادم. باید برای کسانی که در سنین نوجوانی هستند، باید اینها را سفارش داد.
9.خوب تعریف کردن علامت توانایی نویسندگی
هر کتابی ارزش خواندن ندارد و هر فیلمی هم ارزش دیدن ندارد. کتاب خوب بخوانیم و فیلم خوب ببینیم. اگر خوب یک فیلم یا کتابی را ببینیم و بخوانیم و بتوانیم خوب هر تعریف کنیم تا آن شخص برای دیدن و خوندن آن اثر ترغیب بشود، یعنی موفق بودهایم. این یعنی میتوانیم بنویسیم. یعنی شما دارید از عناصر داستانی که در وجودتان است کمک میگیرید و یک واقعهای را آنقدر شیرین بیان میکنید که مخاطب پی آن میرود تا حقیقت را پیدا کند. این نشانمیدهد که یک شخص ذوق و استعداد نویسندگی را دارد.
10.نشستن پای صحبت شیرین زبانها
پای صحبت شیرینزبانها برویم و واقعاً بشنویم. این خیلی مهم است. مثلاً من نوع حرف زدن مرحوم شریعتی را خیلی دوست دارم. سبک سخنرانی مقام معظم رهبری در جوانی. وقتی اینجور آدمها دست به قلم هم میشوند، خوب مینویسند.
11.خوب حرف زدن را تمرین کنیم
ما باید اول نوع حرف زدنمان را تقویت کنیم، بعد در نوشتن هم موفق میشویم. البته ممکن است بعضیها خوش صحبت باشند ولی خوش قلم نباشند. شبیه جوری که صحبت میکنند نمینویسند. مثلاً در کتاب «نبرد من» میبینید که هیتلر یک آدم خجالتی بود. بعد از شرکت در جنگ جهانی اول که در سال 1917 تمام شد و او یک سرجوخه بود و خیلی سرخورده و معذب بود و از آنطرف هم میخواست نقاش بشود. در مدرسهای که میخواست برود او را نمیپذیرند و افسردگی میگیرد. جذب حزب نازی میشود. او مسئول روابط عمومی حزب نازی میشود و در کتاب نبرد من میگوید: «من بهخاطر اینکه بتوانم موفق باشم، جلوی آینه میرفتم و سخنرانی میکردم. هم بر ترس خودم فائق میآمدم، هم جسارت بیشتری پیدا میکردم و هم دیدم که با حرکت دادن دست کلام بهکمک میآید و میتوانم تأثیر بیشتری بگذارم». کم کم با همین بازی و با انگشت گذاشتن روی نقاط حساس مردم آلمان که سرخورده یهودیان بودند به هدف خودش رسید. خیلی جذاب در کلام اینها را مطرح میکرد. با سخنرانیهای آتشین و تأکیدهای پر توان. اگر داستانهایی که مرحوم کافی در سخنرانیها و مجالس خود مطرح کرده با همین سبک پیاده بشود، باز هم همان اقبال است. ممکن است موضوع یک کتاب درباره یک آدم بسیار بزرگ و درباره یک موضوع بسیار بزرگ باشد، ولی برای مخاطب جذابیت ندارد. چون نویسنده سواد کم نویسندگی دارد و چون اشراف ندارد، جملاتش شبیه یک یادداشت شده. نتوانسته شور و روایتی را که در سخن شفاهی به کار میبریم را در نثر هم به کار ببرد و بتواند تأثیرگذاری داشتهباشد.
توصیه استاد فلاح
اگر میخواهید فاخر بنویسید، یعنی از کلمات و فارسی خاص به کار ببرید که شاید همه هم این را نپسندند؛ بدون استثنا تمام کارهای دوست عزیز خودم، جناب آقای «حمید حسام» را پیشنهاد میدهم. اگر میخواهید کمی عامیانهتر بنوسید، کارهای آقای« سرهنگی» و شاگردانشان دارند. خانم «ضرابی» و نویسنده کتاب «کوچه نقاشها»، خانم «راحله صبوری»، خیلی جذاب است. مثل روایت «دام». اگر میخواهید ادیبانه بنویسید، یعنی از صنایع ادبی و آرایه ادبی بهرهمند باشید، کارهای آقای دکتر «محمد رضا سنگری» را پیشنهاد میدهم. کتاب «آینهداران آفتاب» که دو جلد است و درباره شهدای کربلا است. چند اثر هم درباره شهدا دارند و متنهای ادبی و دل نوشته هم دارند.
بنده الان مشغول نوشتن یک داستان ایرانی درباره «رسول ترک» هستم که خدا ایشان را رحمت کند. نثر خیلی سخت جلو میرود ولی راضی هستم. چند نوع نثر دارم. راوی یک نثر معاصر خیلی واژهساز به کار میبرد و مدام فلش بک میزند و به کربلا میرود و برمیگردد. وقتی به کربلا میرود، نثر یک نثر تاریخی و ادبی میشود و وقتی به دوره معاصر بر میگردد، نثر یک نثر امروزی میشود. این بازی کلام و دیالوگها در فلاشبکها با دیالوگهای معاصر خیلی فرق دارد. دو فصل را نوشتهام. انشاءالله خداوند توفیق بدهد و مورد عنایت بزرگمرد عجیب و شیفته امامحسین (ع)، یعنی رسول ترک باشم. دوست داشتم یک محفلی بود که صفحاتی از این کتاب را میخواندم تا بتوانم مصداقی در مورد آن صحبت کنم. به هر حال ممنونم. امیدوارم کسانی که بهقول «سهراب سپهری» سر سوزن ذوقی دارند، با صحبتهای حقیر کمی مشتاقتر شده باشند و نوشتن را جدیتر بگیرند. تمام بزرگان ادبی کشور ما، از فردوسی بزرگ گرفته تا نظامی گنجوی که بزرگترین داستان سرای کشور است. از مولانا که با زبان شعر داستانسرایی کرده. در آن زمان زبان شعر، زبان داستان سرایی بود. در انگلستان هم همین طور بود. تمام کارهایی که شکسپیر نوشته بهصورت شعر است ولی داستان است. مولانا، سعدی و همه اینها عالمان دینی بودند. از بزرگان دین بودند. سعدی سالهای سال در نظامی بغداد درسخوانده. مولانا تحتتأثیر پدر و بزرگان دیگر یک عالم دینی و امام جماعت در قونیه بوده. فردوسی یک حکیم بزرگ ایرانی بوده. انباشت علمی اینها بسیار زیاد بود. تمام اینها به یکچیز رسیدهاند و آن این است که: «برای انتقال مفاهیم والای الهی، زبان داستان بسیار مهم است». وگرنه میتوانستند یک کتاب خیلی خشک مقالهای بنویسند ولی تمام مفاهیم را به زبان داستان که قالب آن روزگان شعر بود نوشتند و مکتوب کردند تا مخاطب راحتتر با آنها ارتباط بگیرد.