رحا مدیا | محمدرضا بابایی
سرنوشت شیخ فضل الله نوری از سوی اهالی تحلیل و تاریخ آن گونه که شایسته است و در حق و شأن آن شیخ شهید است؛ روایت نشده است، البته باید هم باور داشت روایت گذرگاه تاریخی مشروطه ما را به صراحت و شجاعت وا میدارد که این دو ویژگی را به سختی میتوان در بیان اهل تاریخ یافت کرد.
یکی از مؤلفههای هم در اعدام شیخ، نوع کنشگری برخی عالمان و فقیهان بوده است. عالمان جامعه به مثابه لوکوموتیوی هستند که مردم را بهدنبال خود میکشند. در تمام دورآنها این عالمان جامعه بودند که سبب تغییر مسیر ملتها شدند، حال این تغییر راه است یا بیراهه را زمانشناسی آنها مشخص میکند، گاهی دشمنان ملتها عالمان را محصور در معلومات کتبی کرده و آنها را از دنیای خارج بیخبر نگهمیدارند تا به مقصود خود برسند گاهی خواستههای خود را در هالهای از علم متبوع عالمان در طبق اخلاص تقدیم آنها میکنند.
اینجاست که نقش عالمان بصیر و آگاه به زمان مشخص میشود. در زمان مشروطه افکار علما مهندسی شد و این حاصل غفلت آنها از دنیای خارج بود بهطوریکه برخی چنان عنان از کف داده و مدعی آزادی و دینداری شدند که عالم آگاه به زمان خود را پای چوبه دار بردند.

اینطور نیست که دانشمندان نسبت به یافتههای خود در خصوص موضوعی شک نکنند اما همیشه ممکن است افرادی باشند که به آنها القاء کنند اشتباه نمیکنند و همیشه بهترین تصمیم را میگیرند پوست موزی است که خود عالمان باید تشخیص دهند و از آن دوری گزینند.
در زمان مشروطه عالمان بزرگی در امتحان زمانشناسی مردود شدند که همین، سبب تغییر مسیر ملت ایران شد. در این راه افرادی هم تماشاگر و بیتفاوت بودند که سبب تحکیم غفلت عالمان خود شدند اینجا یادآور میشوم که علت اصلی مخالفت شیخ فضلالله نوری با مشروطه، هراس او از به زیر کشیده شدن پایه مذهب و از بین رفتن جایگاه فقها و شرع مقدس در میان مردم بود.
او بعد از مدتی که متوجه شد بنای اصلی مشروطه بر مبنای تفکرات مدرن است، با آن از در مخالفت درآمد و کوشید با مطرح کردن نظریه مشروطه مشروعه آن را پررنگ کند. برخلاف آخوند خراسانی که مشروطه را بهطور کامل میپذیرفت و محمدحسین نائینی که تلاش میکرد میان سنت دینی و مفاهیم مدرن سیاسی برآمده از مشروطه پیوند برقرار کند، شیخ فضلالله نوری با تمام توان در برابر مشروطهخواهی ایستاد و آن را متضاد با اسلام و شرع مقدس تشخیص داد.
در سرنوشت شیخ فضل الله نوری هر دو دسته علما و عوام دچار گناه شدند، آن هم نه گناه فردی بلکه گناه جمعی!
در گناه جمعی بحث یک نفر آدم نیست که خطایی انجام دهد و یک عده از آن متضرر شوند؛ گاهی یک ملت یا جماعت مؤثری از یک ملت مبتلا به گناهی میشوند. این گناه هم استغفار خودش را دارد. یک ملت گاهی سالهای متمادی در مقابل منکر و ظلمی سکوت میکند و هیچ عکسالعملی از خود نشان نمیدهد؛ این هم یک گناه است؛ شاید گناه دشوارتری هم باشد.
این همان «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِم» است؛ این همان گناهی است که نعمتهای بزرگ را زایل میکند؛ بلاهای سخت را بر سر جماعتها و ملتهای گنهکار مسلط میکند. ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگی مثل شیخ فضل الله نوری را بالای دار بکشند و دم نزدند.
دیدند که او را با اینکه جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اینکه با جریان انگلیسی و غربگرای مشروطیت همراهی نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند. پنجاه سال بعد چوبش را خوردند؛ در تهران مجلس مؤسسانی تشکیل شد و در آنجا انتقال سلطنت و حکومت به رضا شاه را تصویب کردند. آنها یک عده آدم خاص نبودند؛ این یک گناه ملی و عمومی بود. «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خاصه»؛ گاهی مجازات فقط شامل افرادی که مرتکب گناهی شدند، نمیشود؛ مجازات عمومی است؛ چون حرکت عمومی بوده؛ و لو همه افراد در آن شرکت مستقیم نداشتند.
احسنت
در کلام امام خامنهای نیز به این گناه جمعی اشاراتی شده است.