رحا مدیا | علیرضا محمدلو
پذیرش آتشبس از سوی حماس، محور اصلی مقاومت در غزه و فلسطین، ذهنها را میان دو قطب متناقض معلق نگاه داشته است؛ آیا هفتم اکتبر، با همهی هزینههای سنگین انسانی، ویرانیهای گسترده و جانهای شریف ازدسترفته، به پایانی تلخ انجامید؟ یا باید آن را گذرگاهِ دردناک اما ضروری بهسوی عصری نو در منطق مقاومت دانست؟
پاسخ را نمیتوان در سطحی واحد جست. در ساحت انسانی، استمرار جنگ جز بازتولید تراژدی زیسته نیست: کودکی زیر آوار، صدای خاموش بیمارستانی و خانهای که بر اهلش فرومیریزد. اما در ساحت راهبردی و تاریخی، هفتم اکتبر نه پایان که گسستی معنایی بود؛ لحظهای که غزه از انزوای مطلق محاصره و سکوت رسانهای، به مرکز وجدان جمعی جهانی بدل شد. در آن روز، فروپاشی «گنبد آهنین» در امنیت با شکست «قفس آهنین» در روایت، همزمان رخ نمود و افق تازهای گشود که در آن، مقاومت دیگر صرفاً موضوع جنگ نیست، بلکه منشأ معناست. در چنین چشماندازی، آتشبس را باید «مکثی هوشمند» در مسیر فرسایش دشمن و اصلاح مسیر دانست؛ نه عقبنشینی از راه، بلکه تنظیم گام در مسیر طولانی صمود و بقا.
1.مسئولیت انسانی و مشروعیت سیاسی: آتشبس، در سطح نخست، موضعی اخلاقی و عقلانی بود. تصمیمی که در میانهی فاجعهی انسانی، چهرهی انسانی مقاومت را برجسته ساخت:
– صیانت از جان غیرنظامیان و تسهیل دسترسی به کمکهای انساندوستانه
– کاستن از فشارهای بشری و آشکارساختن وجه مسئولانهی مقاومت
– بهرهگیری از خیزش وجدان عمومی در غرب و جهان اسلام برای تقویت مشروعیت سیاسی و اخلاقی
بدینسان مقاومت نشان داد که کنشگری عاقل و اخلاقمحور است، نه صرفاً نیرویی رزمی. این رویکرد، بهجای شعارهای احساسی، سرمایه نمادینی آفرید که در افکار عمومی و نهادهای بینالمللی رسوب یافت و شکاف اخلاقی عمیقی میان مقاومت و رژیم صهیونیستی پدید آورد.
2. مکث سنجیده در چرخهی جنگِ نامتقارن: در نظریهی جنگهای نامتقارن، توقف میتواند تداومی در قالبی دیگر باشد. همانگونه که هنری کیسینجر در تحلیل جنگ ویتنام گفت: «چریک، اگر شکست نخورد، پیروز است؛ و ارتش متعارف، اگر پیروز نشود، شکستخورده است.» از این منظر، آتشبس، وقفهای هوشمند در چرخهای راهبُردی است:
– فرصتی برای بازآرایی دفاعی و بازسازی توان میدانی
– امکانی برای بازتنظیم آرایش نیروها و خطوط پشتیبانی
– و زمانی برای سنجش و اصلاح راهبردهای آینده
در چنین چارچوبی، بقای مقاومت خود پیروزی است، و حفظ توان برای نبردهای آتی معنای برتری راهبردی مییابد. آتشبس، نه سکون بلکه بخش طبیعی از پویایی نبردِ فرسایشی است، جایی که مفهوم پیروزی از مطلقِ نظامی به نسبیِ سیاسی و روانی تغییر ماهیت میدهد.
3. پیروزی نرم و شکستِ روایت صهیونیستی: از منظر ارتباطات و بازنمایی، میدان جنگ امروز نه فقط خاک و فولاد، بلکه معنا و تصویر است. آتشبس، در این میدانِ نرم، نوعی تثبیت پیروزی محسوب میشود:
– عبور از قفس آهنین تبلیغاتی و شکستن انحصار رسانهای اسرائیل
– تبدیل مظلومیت محاصره به گفتمان «حقانیت جهانی» که ملتها حامل آناند نه دولتها
– و انتقال محور نبرد از صحنهی نظامی به سپهر فرهنگی و روایتی
از خیابانهای آمستردام و بارسلونا تا ورزشگاه سنمامس بیلبائو، از بیانیههای فرهنگی تا همدلی چهرههایی چون پپ گواردیولا، وجدان جهانی با لحنی تازه به سخن درآمد. در این بازنمایی، مقاومت نه تصویری خشونتمحور، بلکه صدای عدالتخواهی مردمی است که دههها در محاصرهی رسانهای خاموش نگه داشته شده بودند.
در نتیجه، هفتم اکتبر نهتنها «گنبد آهنین» اسرائیل را در ساحت امنیت لرزاند، بلکه «قفس آهنین» او را در روایت فروریخت. کاروان صمود تا متن افکار عمومی جهان پیش رفت و نبرد را از سطح جغرافیا به عمق معنا منتقل کرد.
فرجام سخن؛ از تراژدی تا تداوم معنا؛ آتشبس را باید مکثی هوشمند در مسیر پویای مقاومت دانست، مکثی که سه کارکرد را همزمان در خود دارد:
1. حفظ جان انسانها و تثبیت مشروعیت اخلاقی
2. بازسازی و طراحی مجدد در منطق جنگ نامتقارن
3. تثبیت پیروزی نرم از رهگذر شکست روایت صهیونیستها
این مکث، بازگشت به صفر نیست و تراژدی، لزوماً پایان نیست. هفتم اکتبر، اگرچه با خون و درد نوشته شد، اما افقی گشود که مقاومت را از محدودهی باریک خاک، به وسعت آگاهی جهانی کشاند. در این معنا، آتشبس نه فصلِ سکوت، بلکه بندِ میان دو قطعه از حماسه است؛ حماسهای که هنوز در صدای وجدان جهانی طنین دارد.