به گزارش رحا مدیا، علی عسگری، نویسنده حوزوی در خبرگزاری شبستان نوشت: ورود کاروان شاعران حوزوی به کشور عراق با طلوع فجر همراه شد. بر خلاف سال گذشته، سربازان عراقی، سختگیری عجیبی در کنترل گذرنامهها از خود نشان دادند.
وسائل و تجهیزات زوار به دقت توسط مسئولان گیت مرزی عراق، رصد میشد. در میان نظارتها، یکی از همسفرانمان، آقای محمدی که در تدارک تهیهی مستند بود، مدت زیادی گرفتار شد.
دوربین، هاشف و هزاران قطعهی ریز و درشت دیگری که برای ثبت و ضبط تصاویر به کار میآمد، به گوشهای نگهداری و تکتکشان بررسی شد. بعدها آقای محمدی به من گفت که بیشتر به مموری و رمهایش، حساس شده بودند تا برای امنیت عراق خطری صورت نگرفته باشد.
بعد از خواندن نماز صبح در یکی از موکبهای نزدیک مرز، به همراه سایر دوستان، حلیم آبکی مخلوط با دارچین و شکر تناول کردیم و چای لبسوز و لبدوز عراقی، آن شراب طهور را نوشیدیم تا قیامت به عطشمان برای زیارت ارباب، شهادت دهند.
عکسهای سیدحسننصرالله و سیدالقائد، از همان آغاز مسیر، زینت بخش مواکبی بودند که اگر سالهای گذشته مهمانشان میشدیم، اثری از آنها نمییافتیم. تصاویری که وجودشان به برکت مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم بر دیوار خانهها و حسینیهها نقش بسته است؛ مقاومتی که از دل راهپیمایی اربعین شکوفه زد تا هر زائری را بیتاب ندای هل من ناصر ینصرنی سالار شهیدان گرداند.
بیجهت نیست که جنس اجتماع اربعین، با کارناوالهای اروپایی و آمریکایی فرق میکند. اربعین به ساختن انسان میاندیشد بدون آنکه او را به ورطهی دودوتا چهارتاهای مادی بیافکند، اما کارناوالهای هزار رنگ غربی تنها به فکر سوختن انساناند تا او را خنثی، بیتفاوت و غافل سازند؛ انسانی که جنایت میبیند ولی شکایت نمیکند!
ظلم را تقبیح میکند ولی ظالم را تحسین!
اربعین قصهی غصههایی نیست که از اشک، تنهاشوری، نصیب انسان سازد؛ اربعین خالق اشکهایی است که شورانگیزی را پدید میآورند. نفرت از بدویت و جهالتهای رنگین عصر جدید تنها از پس حماسه شکل میگیرد، و اگر حماسه نباشد، حجاب چرتکهاندازیهای انسان مدرن، او را به مسلخ تباهی و اختگی میکشاند.
جامعهی عقلزده، از جنون گریزان است و ایثار و لطف محبت را بر نمیتابد. جامعهی غرق در احساس نیز، از اندیشه بیبهره مانده است و دما دم سخن از تسلیم بر زبان میآورد. این، افسار گسیختگی، جهانی است که بودن زیر چکمهی شیاطین را بر نفس کشیدن زیر خیمه ولایت ترجیح داده است!
اربعین پناهگاه عاشقانی است که افسار عقل و دل خود را در اختیار آزادهترین مرد عالم، حسین بن علی(ع) قرار دادهاند.
موکبها را یکی یکی گذر کردیم تا به گاراژ رسیدیم. تهیهی ماشین برای رسیدن به هریک از شهرهای زیارتی، به بازار سیاهی تبدیل شده است که برخی از رانندگان عراقی را به گرانفروشی وسوسه میکند. از طرفی افزایش زائران در روزهای مانده به اربعین و تقاضای بیشتر آنها، بازارزدگی آزاردهندهای را نسبت به فضای منسجم و لطیف اربعین، ایجاد میکند.
پس از چک و چانهزدن با رانندگان، به همراه ۱۶ نفر از همسفران، سوار ون شدیم تا ابتدا به زیارت امامین عسکریین در سامرا برویم و پس از آن به طرف شهر کاظمین عزیمت کنیم.
رسم است که در میان راه، رانندگان برای پذیرایی از زوار کنار موکبی توقف کنند تا به حال و هوای مسافران سخت نگذرد و ثوابی نیز برای خادمان و برادران عراقی نوشته شود.
ما نیز از این رسم مستثنی نبودیم. موکبهای پذیرایی بین راهی، اگرچه برای انسانهای وسواس، مضر است ولی برای عاشقان، مأمنی آکنده از صفا و صمیمیت است.
انگورهای تازه، تعدادی کتلت، شیرمالهای خوش طعم و از همه مهمتر چای شیرین عراقی، همهی آنچیزی بود که موکبداران برای استقبال از ما فراهم آوردند.
پس از پذیرایی مفصل به مسیرمان ادامه دادیم تا به شهر سامرا، پادگان دوران خلافت متوکل رسیدیم. حاجآقای عدالتی که سابقهی سرپستی کاروانهای عتبات را داشت، مو به مو همهی آنچه را که در شهرهای زیارتی رقم خورده بود، تعریف میکرد. از ماجرای برج ملویه گرفته تا خانهی حضرت صاحبالزمان(عج) که امروزه زیارتگاه منتظران گشته است.
تیغ تیز آفتاب عراق، عرق بر جبین زائران نشانده بود. شلوغی جمعیت نیز بر گرمای هوا میافزود. حافظان امنیت در عراق، ساک و کیفهای زوار را در چندین مرحله، تفتیش میکردند. مدت زیادی گذشت تا به حرم رسیدیم. از طرفی زمان زیادی برای زیارت نداشتیم.
حرم از آنچه که دوسال پیش مشاهده کرده بودم، تغییرات زیادی به خود دیده بود. از آجرنمایی بابالقبله گرفته تا ترمیم بخشی از خرابیهای سقف شبستان، که به همت دستان پرتوان هنرمندان ایرانی، کاشیکاری شده بود.
آینهکاری سرداب مقدس نیز به اتمام رسیده بود و فضای بزرگی برای استراحت زائران آمادهی پذیرایی بود. نماز ظهر را در حرم خواندیم و به سمت گاراژ سامرا راهافتادیم. بیشتر موکبهای سامرا توسط هموطنان ایرانی راهاندازی شده است. گویی سامرا در ایام اربعین، به قطعهای از خاک ایران بدل شده است. هرچقدر از ظهر میگذشت، حرارت هوا بیشتر میشد. رؤیت شربتهای تگری لیموعمانی، پیش از آنکه جان را آرام سازد، ملائمت روح را به همراه داشت.
پس از مدتی که همسفران دور هم گردآمدند، سوار بر مینیبوس، عازم کاظمین شدیم. ساعتها به سرعت سپری میشدند و سفر به نیمه میرسید.
بدنها خسته به گوشهای افتاده و جانها در طلب ساعتی برای خواب، خانهی ابوکرار مقصد شاعران حوزوی در کاظمین بود.