رحامدیا | علی عسگری، پژوهشگر علوم اجتماعی
بعد از سالهای سال که از صدور منشور روحانیت میگذرد، این سؤال در ذهنم پدیدار میشود که چرا امام بر مبارزه با متحجرین، لیبرالها و اندیشههای نهضت آزادی تأکید داشت؟
وقتی از دور به این سه جریان نگاه میکنیم، چهرههای متفاوتی را میبینیم که شاید به حسب ظاهر، شباهتی با یکدیگر نداشته باشند. مثلا اگر در روزگاری کسی از ما میپرسید آیا میان بازرگان و موسوی خوئینیها شباهتی وجود دارد یا خیر؟ در پاسخ با قاطعیت، کوچکترین مماثلتی را رد میکردیم. مثلا میگفتیم بازرگان کروات بسته است و خوئینیها، لباس پیغمبر بر تن دارد، اما یکی از مهمترین ویژگیهای فکری امام راحل، این بود که بر اساس ظواهر، افراد را تحلیل و شناسایی نمیکرد!
آن چیزی که در منشور روحانیت بیشتر به چشم میخورد، قدرت جریانشناختی امام خمینی(ره)، در قبال افراد شاخص و گروههای سیاسی است. افرادی که هرچند بر اساس ظاهر بسیار موجه بودند، ولی هیچگاه در اندیشهی ناب بنیانگذار کبیر انقلاب، فردی مکتبی و انقلابی خوانده نمیشدند. حال علت این نگاه چیست؟ این افراد چه ویژگیهایی داشتند که در نگاه امام بر خلاف ظاهر، دارای باطن و فکری مشترک بودند؟!
تاریخ نشان میدهد که انحراف مذاهب و ادیان انسانساز، هیچگاه توسط افرادی که شمشیرشان را از رو بسته بودند، صورت نگرفته است. به عنوان مثال وقتی به آغاز تحریف معارف مسیحیت مینگریم، با روشهایی مهرورزانه و آزادیخواهانهای از سوی «پولس یهودی» روبرو میشویم که در صدد بود تا معارف مسیحیت را نه بر اساس توحید، که بر اساس سلیقههای متکثر مردم به تأویل ببرد. سلیقههایی که هر کدام تعریفی جداگانه از حق داشته و همین امر سبب تنوع باورها به مسیحیت و نابودی اصول ثابت این دین میشدند.
در طرف دیگر برخوردهای تک ساحتی با دین و ممنوعیت دسترسی به منابع اصیل آن، نمونهی مهم دیگری از عوامل انحراف مردم نسبت به مسیر حق شمرده میشود. ممنوعیت کتابت حدیث بعد از رحلت نبی مکرم اسلام(ص) و بدعتهای آشکار در سنت نبوی به نام شریعت توسط برخی از صحابه، سبب شد تا میراث گرانبهای پیامبر به نام «ثقلین»، منشأ اثر در حکمرانی حاکمان نباشد! به بیان دیگر برداشت سلیقه محور در دین، نقطه قوت آن را که حاکمیت احکام اسلام است، به نقطه ضعف تبیدل کرد. نمونههای مهم دیگری نیز در تاریخ وجود دارد که بر انحراف دین، توسط افراد به ظاهر موجه دلالت میکند.
اما نسبت جریانهای نامبرده شده در منشور روحانیت با شواهد تاریخی چیست؟ اگر بخواهیم متحجرین و جریان روشنفکری چون نهضت آزادی را در یک نقطه به یکدیگر متصل کنیم، باید میزان اعتقاد و باورشان به دین را مورد بررسی قرار دهیم.
متحجران:
وقتی سخن از متحجرین بر زبان جاری میشود، معمولا یاد افرادی زنده میشود که خود را در اتاقی محقر حبس کرده و به دور از جامعه، مشغول سجدههای طولانی و عبادتهای فراوان هستند. اما این نگاه به دلیل مبالغه نسبت به ایشان خالی از اشکال نیست. در اصطلاح سیاسی امروزین، متحجرین به آن دسته از اشخاص گفته میشود که به اسلام اجتماعی و سیاسی توجهی نداشته و محور دغدغههایشان، رسیدگی به احکام عبادی و فردی بوده است. احکامی که کوچکترین نزاعی با تحمیل نظام سلطهی غرب و به تعبیر قرآن، «اولیاء طاغوت» ندارند. این افراد گرچه اسلام حکومتی را قبول دارند، اما واجدین اجرای احکام اجتماعی اسلام را، اهل بیت دانسته و نائبین ایشان در عصر غیبت را به سکوت و تقیه محکوم میکنند. برجستهترین جریان متحجر که این نگاه را ترویج و دنبال میکند، «انجمن حجتیه» است.
با دقت به مبانی فقهی اسلام و سیاق متقنی که در سیرهی نبوی و علوی وجود دارد، میتوان دریافت که حکومت اسلامی و اهتمام آن به امور اجتماعی و سیاسی از محکمات دین بوده و عدم اجرای آن در عصر غیبت، حاصل نگاه جزماندیش و جامد متحجران به قوانین اسلام است. نگاهی که بویی از فقاهت نبرده است.
امام راحل در منشور روحانیت، بارها این دسته افراد را مورد انتقاد قرار داده و بیتفاوتی در برابر اندیشهی آنان را موجب سوء استفادهی ابرقدرتها و نوکرانشان میدانند. (صحیفه/جلد21/ص288)
روشنفکران و لیبرالها:
در طرف مقابل اما نگاه به دین، شکل قدسی و متعالی ندارد. روشنفکرانی که از دریچه علوم انسانی غربی به دین نگاه میکردند، معتقد بودند که هر کس میتواند به واسطهی حس و تجربه، آنچه را که انبیاء برای تحققش مبعوث شده بودند، دریافته و به آن برسد. (خون دل/ جواد موگویی/ ص270)
نهضت آزادی که بعد از شکست جبههی ملی در کودتای 28 مرداد تأسیس شد، با حضور افرادی چون مهدی بازرگان، حسن نزیه و یدالله سحابی، چنین قرائتی از دین داشتند. بازرگان همچون کانت، معتقد بود که خرد انسانی به تنهایی انسان را به راه سعادتی خواهد برد که انبیاء نیز همان را میخواستند. این اعتقاد به قدری از نظر تجربی و فلسفی دارای انحراف بود که شهید مطهری در جلد 5 کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، آن را در خور نقد و استدلال هم نمیدانست.
سخن بازرگان البته، در آن زمان شاید خیل کثیری از سیاستمداران را با خود همراه نساخت، اما در دههی هفتاد عبدالکریم سروش، با نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، پشتوانهی دولت لیبرالیستی «اصلاحات» گردید. دولتی که بعدها بازرگان را نیز تقدیس کرد و محترم شمرد.
اندیشههای التقاطی روشنفکران در ایران، از آنجا نشأت میگیرد که هیچ شناختی نسبت به وحی نداشته و زین رو در تلاش بودند تا با محوریت سلایق، همان بلایی که بر سر مسیحیت آمده بود، این بار بر سر اسلام ناب محمدی(ص) بیاورند. بدین جهت امام خمینی(ره) حفظ ارزشهای انقلاب را مشروط به عدم تبعیت از اندیشهها و باورهای لیبرالیستی میدانستند.(صحیفه/ جلد21/ ص284)
با تأمل در دو رویکرد متحجرانه و روشنفکرانه، میتوان فهمید که هر کدام از آنها به مثابه دو لبهی یک قیچی هستند. چراکه با نگاه ناقص به دین و تفسیر نادرستشان نسبت به فقه اسلامی، جز نابودی اسلام اجتماعی و پویا، که در برابر ظالمان میایستد و استقلال ملتها را از زیر یوغ مستکبران طلب میکند، هدف دیگری ندارند. بنابراین اگر امام راحل در منشور روحانیت میفرماید: «تا من هستم نخواهم گذاشت حكومت به دست ليبرالها بيفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقين اسلام اين مردم بىپناه را از بين ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقى و نه غربى عدول نخواهم كرد…» دلالت بر آن دارد که اگر چه ظاهر متحجران و روشنفکران با یکدیگر فرق میکند، اما هر دو در اندیشه همسو بوده و خواستار انحراف اسلام انقلابی و شریعت جهانی علوی از تاریخ ملت ایران هستند. اینجاست که میتوان امام خمینی(ره) را بزرگترین جریانشناس تاریخ معاصر قلمداد کرد.