به گزارش رحا مدیا، حسین انجدانی، پژوهشگر حوزه و دانشگاه طی یادداشتی نوشت: در دوران زوال روایتهای اصیل و رجعت آرام جمهوریت به دامان سکولاریسم نرم و تهاجم تأویلات و سیطره خوانشهای لیبرالی، که میراث معنوی انقلاب را در معرض تحریف نرم قرار داده است، بازخوانی وصیتنامه سیاسی الهی امام راحل نه یک مناسک یادبود، بلکه یک ضرورت راهبردی و فریضهی تمدنی برای احیای عقلانیت سیاسی تمدنساز اسلام است.
چراکه این وصیتنامه، صرفا متن پایانی یک عمر مجاهدت نیست؛ بلکه به تعبیر دقیق، «صورتبندی نهایی منظومهی فکری امام» و در عین حال «منشور عملیاتی حفظ خط اصیل انقلاب» است. از همینرو، هرگونه تقلیل آن به یک نص اخلاقی یا وصایای عمومی، خیانتی مضاعف به میراث معرفتی انقلاب است. این وصیتنامه، سندی در تراز «فقه حکمرانی» و «منشور آیندهسازی» و مانیفست اجتهادی امامی است که نه فقط بنیانگذار یک نظام سیاسی، بلکه بانی یک منظومهی جدید از نسبت دین، قدرت، امت و اخلاق بود.
حوزه علمیه و ارتقای جایگاه مرجعیت معرفتی وصیتنامه امام(ره)
وصیتنامه، بهمثابه یک سند سیاسی فقهی، دربردارندهی گفتمان بنیادینی است که چهار دهه نظام اسلامی را بر شالوده ولایت فقیه، نفی سلطه، امتسازی، جهاد کبیر، مرجعیت علمی دین و حفظ خط اصیل روحانیت انقلابی استوار کرده است.
در این متن، امام نهتنها به تبیین مشروعیت سیاسی فقیه و جایگاه مردم در حاکمیت اسلامی میپردازد، بلکه به تفصیل، خطر تحریف، بازگشت ارتجاعی، نفوذ طاغوت در اندیشهها، و استحاله نظام را گوشزد میکند. اگر صحیفه، بسط روزانه آرای امام بود، وصیتنامه، چکیدهای روشمند از تمام آن منظومه و «فقهالمآلات» انقلاب اسلامی است. لذا، برخورد سالانه و آدابمحور با این متن شریف، نوعی فروکاهی گفتمانی است و رسالت حوزه، خروج از این سطح و ارتقای این متن به جایگاه مرجعیت معرفتی است.
وصیتنامه امام، آیینه تمامنمای اجتهاد ولایی در عصر غیبت است؛ اجتهادی که در آن، شریعت نه صرفاً مصدر عبادات فردی، بلکه منبع تکوین نظام سیاسی و تمدنی تلقی میشود. بازخوانی آن، گشودن باب اجتهاد در «نظریه ولایت»، «فقه قدرت»، «نقش مردم در مشروعیت»، و «امت جهانی» است. امام در این متن، همانقدر که نسبت به حفظ اسلام از درون هشدار میدهد، نسبت به تحریف انقلاب از بیرون نیز دغدغهمند است؛ و این همان نقطهای است که مخاطب مستقیم آن، حوزه علمیه است.
در زمانهای که بازخوانیهای التقاطی از امام، اندیشه ایشان را به دموکراسی لیبرال و نواندیشی عرفی تقلیل میدهد، نخستین نهادی که باید در دفاع علمی از «تبیین فقهی وصیتنامه» قیام کند، حوزه علمیه است. این سند، تنها با زبان فقه و عقلانیت اجتهادی قابل فهم و تبیین است و اگر حوزه در بازخوانی اجتهادی آن پیشقدم نشود، میدان به دست جریانات رسانهای خواهد افتاد که آن را با عبارات شبهروشنفکری، از محتوا تهی خواهند کرد.
در روزگار ما که از یکسو طوفان تحریف در پی مصادرهی معنایی گفتمان امام بهنفع پروژههای لیبرال است، و از سوی دیگر، خطر فروبستگی اجتهاد در فقه فردی و فقه مصرفی احساس میشود، بازخوانی وصیتنامه، به یک مطالبه راهبردی برای احیای عقل تمدنی حوزه بدل شده است.
وصیتنامه امام(ره)؛ نصی اجتهادی در عرصه حکمرانی
وصیتنامه امام، نصی اجتهادی در عرصه حکمرانی است؛ نه صرفاً بیانیهای عاطفی در آستانهی رحلت. وصیتنامه، محل صدور احکام سیاسی کلان فقیه حاکم است؛ در آن، هم قاعده نفی سبیل بنیاد نظام بینالملل تحلیل شده، هم خطر طبقه روحانی مرفه تبیین شده، هم تکلیف نهاد دانشگاه و نظام قضایی بیان گردیده است.
در عبارات امام، نوعی «اجتهاد نظاممند ناظر به مصلحت امت» نمایان است؛ و این درست همان چیزیست که امروز حوزه باید از آن «مدرسه فکری» بسازد. اگر حوزهی علمیه میخواهد در منظومهی تمدنی انقلاب نقش مرجعیتساز ایفا کند، باید به این متن، بهمثابه یک «متن درسی در فقه سیاسی» بنگرد، نه صرفاً یک سند نمادین؛ این متن باید در «سرفصلهای درسی»، در «رسالههای سطح چهار»، و در «قالب حلقات اندیشه سیاسی» به گفتمان نخبگانی بدل گردد. این کار، نه صرفاً یک اقدام علمی، بلکه «پیشگیری راهبردی از فروپاشی معنایی گفتمان انقلاب» است.
یکی از مهمترین محورهای این وصیتنامه، نقد دوگانهی «اسلام سکولار» و «اسلام ارتجاعی» است. امام، با تیزبینی کمنظیر، پیشاپیش خطر بازگشت روحانیت به انزوا و نیز احتمال مصادره گفتمان انقلاب توسط جریانهای لیبرال داخلی و فریبخوردگان غربزده را هشدار میدهد. این هشدار، امروز نهتنها تاریخنگارانه نیست، بلکه در حساسترین ساحتهای نظری، محل نزاع روایتهاست. سکوت حوزه در برابر تحریف برخی فرازهای بنیادین وصیتنامه، عین خیانت به هویت اجتهادی انقلاب اسلامی است.
این متن، در حقیقت آخرین وصیت فقهی معرفتی امام در باب نسبت دین و سیاست است و از حیث دلالتشناسی، حکم سوره وداع گفتمان ایشان را دارد؛ بنابراین باید تفسیر اجتهادی از بند بند وصیتنامه شکل بگیرد؛ از بند ولایت فقیه گرفته تا هشدار نسبت به جریان نفوذ در روحانیت، از توصیف دشمنشناسی گرفته تا نسبت با مظلومان عالم. این متن، یک رساله فقهالمصالح و سندی از «نصب اولیایی» بر محور اقامه دین است، نه تنها توصیهای از یک پدر به ملت.
وصیت نامه امام(ره) دستور کار اجتهاد ولایی است
جای تأسف است که این سند تمدنی، بهجای آنکه در شرحهای تحلیلی، کرسیهای اجتهادی، و گفتمانسازی علمی جای گیرد، به یک متن تشریفاتی در ایام سالگرد رحلت امام تبدیل شده است. اگر حوزه از اندیشه امام، صرفاً گزارههایی خطابی و شعاری را حفظ کند، رفتهرفته رابطهی خود را با «فقه حکمرانی» از دست خواهد داد. وصیتنامه امام، در واقع «متن مکتب» است؛ همان مکتبی که امام، بارها آن را در برابر قرائتهای تحریفگرایانه از اسلام (نظیر اسلام سرمایهداری، اسلام متحجر، اسلام آمریکایی) برجسته کرده بود.
وصیتنامه امام، در کنار صحیفه، مجموعه بیبدیلی است که میتوان آن را «دستورکار اجتهاد ولایی» نامید. در روزگاری که روایتها جنگافزارند، سکوت حوزه، عین خلع سلاح معرفتی است. حوزه باید با راهاندازی «حلقههای تخصصی بازخوانی وصیتنامه»، طراحی واحد درسی در فقه سیاسی مبتنی بر اندیشهی امام، و احیای سنت شاگردی امام در عرصهی تحلیل قدرت، دین، مردم و حکومت، از این متن مقدس، پاسداری نظری کند. نباید اجازه داد این سند، به یک نوستالژی بدل شود؛ باید آن را به زیربنای اجتهاد در عصر دولت اسلامی تبدیل کرد.
نظام اسلامی، بدون «بازتولید مفهومی وصیتنامه»، به تدریج از گفتمان اصیل خود تهی خواهد شد؛ و این تهیشدن، همان چیزی است که امام در بندهای آخر آن، از آن بیم میدهد. اگر طلاب و مجتهدان امروز، آن میراث را به دستگاه اجتهاد پیوند نزنند، فردا روایت امام را دشمنان او خواهند نوشت؛ و بدیهیست که آن روایت، امام را از فقیه مؤسس به یک مصلح عرفی تنزل خواهد داد.
حوزه علمیه اگر بخواهد «وارث امام» باشد، باید «راوی علمی اندیشه امام» باشد. اکنون، این روایت در خطر است و وصیتنامه، یگانه سندی است که هم زمان، میثاق امت و امام، مانیفست نظام اسلامی، و منشور فقه سیاسی انقلاب است. اگر شهید صدر رضواناللهعلیه، فقه نظام را پیشنهاد، حضرت امام قدس الله نفسه الزکیه، آن را پیاده و عملیاتی ساخت و وصیتنامهاش، عصاره همان تلاش ماندگار است.