کشایش درونی یک مبلغ جوان در یادداشت های روزانه

«برکت»؛ سفر درونی یک طلبه

رمان «برکت» روایت یونس برکت، مبلغ جوانی است که در ماه رمضان به روستایی دوردست می‌رود و با مواجهه با تردیدها، ضعف‌ها و جامعه‌ای گاه بی‌تفاوت، سفر درونی خود را تجربه می‌کند. اثر با قلمی روان و دقیق، تصویر ملموسی از یک روحانی ارائه می‌دهد که در مسیر هدایت دیگران، به جست‌وجوی نجات خود نیز می‌پردازد.

«برکت»؛ سفر درونی یک طلبه در جست‌وجوی عدالت و ایمان

کتاب برکت، سفرِ درونیِ یک طلبه

 

 

رمان «برکت» اثر ابراهیم اکبری دیزگاه سفری است به ژرفای روح انسانی که در قالب یک روزنگاشت یا یادداشت‌های روزانه، روایت می‌شود. این اثر، داستان یونس برکت، مُبَلِّغ جوانی است که برای اقامه‌ی منابر و موعظه در ماه مبارک رمضان، راهی روستایی دوردست می‌شود. آنچه از همان نخستین صفحات، خواننده را می‌رباید، نه توصیف مناظر بیرونی، که نقش‌نگار دقیق و بی‌پرده‌ی کشمکش‌های درونی قهرمان داستان است.

دیالوگِ خاموشِ یونس با خود، با خدای خود و با جامعه‌ای که برای هدایتش آمده، هسته‌ی مرکزی این رمان را تشکیل می‌دهد. نویسنده با جسارتی ستودنی، از کلیشه‌پردازی‌های مرسوم فاصله گرفته و تصویری ملموس از یک روحانی ترسیم می‌کند؛ انسانی که خود، زخم‌خورده‌ی تردیدها و ضعف‌های خویش است و در عین تلاش برای نجات دیگران، در جست‌وجوی نجاتِ خویش نیز هست.

ورود او به روستا با حادثه‌ای نمادین _پرتاب شدن یک سیب گندیده به سمتش توسط دیوانه‌ی ده_ آغاز می‌شود. این سیب گندیده، همچون استعاره‌ای از بارِ گرانِ انتظاراتِ برآورده‌نشده، سنت‌های راکد و نگاهی است که قرار است تاب بخورد. یونس، در این مسیر، با مردمی روبه‌روست که گاه از ظواهر دین فراتر نمی‌روند و رسالت او، تبدیل به محکی برای سنجش ایمان خویش و آنان می‌شود.

درآمدی بر زیبایی‌شناسی اثر:
۱. قالب روایی نوآورانه: استفاده از فرم «خاطره‌نگاری»، مخاطب را در خلوت‌ترین لحظاتِ قهرمان شریک می‌کند و بر عمق و اصالت اثر می‌افزاید.
۲. قهرمانی اسطوره‌ای و زمینی: نام «یونس» و سفر او به «میان‌رودان»، هوشمندانه یادآور داستان پیامبری است که برای ابلاغ رسالتش راهی سرزمینی شد. این تشابه، بعدی اسطوره‌ای به سفرِ روحانیِ قهرمان می‌بخشد.
۳. نقدی لطیف و هنرمندانه: نویسنده در پسِ پرده‌ی این سفرنامه‌ی روحانی، نگاهی نقادانه به رابطه‌ی ظاهر و باطن دینداری دارد.
۴. تغییر به مثابه‌ی یک فرآیند: سیر تحول شخصیت یونس، تند و تصنعی نیست، بلکه همچون رشد یک گیاه، تدریجی، طبیعی و باورپذیر است.

کتاب برکت داستانی فراموش‌نشدنی از یک «سفر درونی» است که ابراهیم اکبری دیزگاه با قلمی روان و عمیق به تصویر کشیده و شایسته‌ی توجه تمامی علاقه‌مندان _خصوصاً طلاب_ به ادبیات داستانی متعهد و فاخر فارسی است.

«برکت» در شانزدهمین دوره جایزه ادبی شهید حبیب غنی‌پور در سال ۱۳۹۵ به عنوان اثر شایسته تقدیر بخش آزاد معرفی شد.

برشی از کتاب:
ساعت ۴ بعدازظهر گرما امانم را بریده. زبانم را نمی‌توانم تکان بدهم. دکمه‌ی پنکه را تا آخرین درجه زده‌ام و نشسته‌ام زیرش. هوای نفتالینی اتاق را تکانی می‌دهد و من هم خودکار را برداشته‌ام خُردخُردَک چیزی می‌نویسم توی این دفتر. این‌ها را برای چه می‌نویسم؟ به چه دردی می‌خورند؟ به هیچ دردی! شاید روزی این‌ها را گذاشتم توی وبلاگم تا مردم بخوانند و بدانند در این دَر و دِهات‌ها به این طلبه‌ها چه می‌گذرد! شاید هم چاپش کردم اصلاً. خلاصه همین است که هست. امروز می‌خواستم از این خراب‌شده در بروم که نجات دستگیرم کرد و آورد خانه‌اش. حالا در این اتاقک نفتالین گلپری شب و روزم را به هم بیاورم تا عید فطر بیاید و خلاص. خوب است. اگر در خانه هم می‌ماندم، باید با سونیا یکی به دو می‌کردم. هر روز اوقاتم تلخ می‌شد و جنگ اعصاب پیدا می‌کردم که خانم یک روز روزه‌خواری نکند یا لطف کند ظهرهای ماه رمضان مهمانی خانوادگی نگیرد یا هزاران کثافت‌کاری دیگر که حوصله‌اش نیست فعلاً این‌جا بنویسم. البته اگر هم نوشتم، باید همه‌ی این‌ها را دربیاورم و منتشر نکنم. نمی‌شود. او رهایم نمی‌کند. هی می‌آید به ذهنم و اذیتم می‌کند. اصلاً من از دست سونیا فرار کردم. آمدم این‌جا تا از دستش راحت باشم. اما این‌جا هم راحت نیستم. هیچ‌وقت راحت نیستم. گفتم شاید این ماه رمضان را به عافیت بگذرانم، دعایی بخوانم، روزه‌ای بگیرم و… به موضوع دیگری بپردازم. امروز چه اتفاقی افتاد؟ هرچه فکر می‌کنم، چیزی به ذهنم نمی‌آید بنویسم، جز سونیا و جز رجزهای پنج‌ساله‌اش! اگر در این ماه بتوانم او را از ذهنم پاک کنم هنر کرده‌ام. یکی از فضیلت‌های این ماه برایم شاید همین باشد! پاک کردن سونیا از ذهن. ولی نمی‌شود. خوابم گرفته. باید قدری بخوابم. برای نماز ظهر اقامه گفتم. حتی نیت هم کرده بودم که یادم آمد وضو ندارم. مانده بودم چه کار کنم. ادامه بدهم یا نه؟ می‌ترسیدم از غرغر مردم. فوراً برگشتم عقب و گفتم: «ببخشید، یادم رفته وضو بگیرم.»

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
«برکت»؛ سفر درونی یک طلبه در جست‌وجوی عدالت و ایمان

لینک کوتاه: