رحامدیا | محمد حائری شیرازی
هجدهم فروردینماه، یادآور یکی از تلخترین رویدادهای تاریخ معاصر اسلام است؛ تخریب قبور مطهر چهار امام بزرگ شیعه در قبرستان بقیع، توسط وهابیان افراطی سعودی در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ هجری قمری. این واقعه نهتنها یک فاجعه دینی و مذهبی، بلکه ضایعهای فرهنگی و تاریخی بود که در دل امت اسلامی زخمی عمیق برجای گذاشت؛ زخمی که با گذشت نزدیک به یک قرن، نه التیام یافته و نه فراموش شده است.
قبرستان بقیع در مدینه منوره، مدفن بسیاری از چهرههای برجسته صدر اسلام، از جمله امام حسن مجتبی، امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیهمالسلام) است. تا پیش از تخریب، قبور این بزرگواران دارای سازههای سادهای بودند که مورد احترام زائران قرار داشتند. با روی کار آمدن جریان سلفی وهابیت و سلطه خاندان آلسعود بر حجاز، این آرامگاهها به بهانه مبارزه با «بدعت» و «شرک» ویران شدند. اما در واقع، این اقدام، تلاشی بود برای حذف مظاهر پیوند معنوی مسلمانان با اهلبیت پیامبر (ص) و تضعیف نمادهای هویتی شیعه در قلمرو اسلامی.
آنچه بقیع را از یک مکان معمولی به یک مطالبه فرهنگی و اعتقادی تبدیل میکند، تنها جایگاه جغرافیایی یا معنوی آن نیست؛ بلکه این است که در بقیع، بخشی از حافظه تاریخی اسلام دفن شده و اکنون، به شکلی دردناک و نمادین، با ویرانی و بیاحترامی مواجه است. این قبرستان، همچون آیینهای است که بخشی از تاریخ، عقیده و عاطفه امت اسلامی را بازمیتاباند و امروز، تبدیل به صحنهای از نزاع روایتها در تاریخ اسلام شده است.
از سوگ تاریخی تا مطالبه تمدنی
برای دههها، مسئله بقیع در ادبیات مذهبی و سنتهای سوگواری شیعیان باقی ماند. نوحهخوانیها، اشعار آیینی و سوگوارانههایی که هرساله در هشتم شوال برپا میشدند، همه نشان از درد مشترکی داشتند؛ اما کمتر توانستند آن را به یک مطالبه جدی در سطح بینالمللی و اسلامی بدل کنند. در واقع، بقیع از نوعی مظلومیت دوچندان رنج میبرد: هم از تخریب فیزیکی و بیحرمتی تاریخی و هم از غفلت یا ناتوانی در روایتگری مؤثر پیرامون آن در عرصه جهانی.
با این حال، تحولات فرهنگی و سیاسی جهان اسلام در دهههای اخیر، شرایطی تازه پدید آورده است. تخریب آثار باستانی توسط گروههایی چون داعش در عراق و سوریه، افکار عمومی جهان را نسبت به اهمیت حفظ میراث فرهنگی اسلامی حساستر کرده است. امروز، مفهوم «میراث معنوی» نهفقط در دایرهی باورهای دینی، بلکه در گفتمانهای بینالمللی حقوق بشر و میراث فرهنگی نیز جایگاهی یافته است. بنابراین، اکنون فرصتی تاریخی فراهم است تا موضوع بقیع از سطح یک رنج مذهبی، به یک پروژه فرهنگی و مطالبه بینالمللی ارتقاء یابد.
تبدیل تخریب بقیع به یک مسئله جهانی، نیازمند نگاهی عقلانی، راهبردی و همزمان عاطفی است. اگر بقیع را بهعنوان نمادی از هویت اسلامی و نماد تاریخی پیوند امت با اهلبیت پیامبر ببینیم، میتوانیم آن را در چارچوب بزرگتری چون «عدالت تاریخی»، «حق حفظ میراث دینی»، و «حقوق فرهنگی اقلیتها» مطرح کنیم؛ چارچوبهایی که در ادبیات بینالمللی مورد پذیرشاند و ظرفیت جلب حمایتهای گستردهتری دارند.
راهی از دیپلماسی دینی تا روایتگری فرهنگی
مسأله بقیع، همزمان ریشه در فقه، تاریخ، سیاست و فرهنگ دارد. ازاینرو، راه حل آن نیز باید چندوجهی و مبتنی بر تعامل میان نهادهای دینی، فرهنگی، رسانهای و حقوقی باشد. اولین گام، تلاش برای باز کردن باب گفتوگوهای فقهی و دینی با علمای اهل سنت، بهویژه نخبگان غیروهابی است. باید تأکید کرد که احترام به قبور بزرگان دین، پیش از آنکه موضوعی شیعی باشد، امری اسلامی و انسانی است. در سنت پیامبر اسلام (ص) نیز احترام به قبور و زیارت اهل قبور جایگاهی روشن دارد.
در گام دوم، استفاده از ظرفیتهای حقوقی بینالمللی میتواند راهگشا باشد. تلاش برای ثبت قبرستان بقیع در فهرست میراث فرهنگی یونسکو یا طرح موضوع در نهادهایی مانند سازمان همکاری اسلامی، میتواند یک گام نمادین اما مؤثر در جهت جهانیسازی این مطالبه باشد. تجربه پیگیری تخریب میراث فرهنگی در افغانستان، سوریه و عراق نشان داده است که ابزارهای حقوقی و دیپلماتیک، هرچند کند و پیچیده، اما قابلیت اثربخشی دارند؛ بهویژه اگر با فشار افکار عمومی و جریان رسانهای همراه شوند.
در همین راستا، باید توجه بیشتری به ظرفیت رسانه و هنر داشت. روایتگری بقیع از طریق مستند، انیمیشن، آثار هنری، فیلمهای کوتاه و حتی کمپینهای دیجیتال، میتواند آگاهی جهانی نسبت به این فاجعه را افزایش دهد. در عصر رسانه، بسیاری از مسائل زمانی به مسئله عمومی تبدیل میشوند که خوب روایت شوند. بقیع، متأسفانه یکی از آن نقاط فراموششدهایست که هنوز آنگونه که باید، در سپهر روایتگری معاصر بازتاب نیافته است.
همچنین باید از توان نهادهای مردمی، گروههای بینالمللی شیعی، سازمانهای غیردولتی فرهنگی و انجمنهای اسلامی در سراسر جهان بهره گرفت. مطالبه بقیع را باید از حالت رسمی و دولتی خارج کرد و به خواستی مردمی و تمدنی تبدیل ساخت؛ خواستی که فراتر از خطوط جغرافیایی، مورد حمایت مسلمانان عدالتخواه و آگاه قرار گیرد.
افقی روشن برای حافظهای زنده
بقیع، فقط یک قطعه خاک نیست؛ بخشی از وجدان تاریخی امت اسلام است. این مکان، نماد مظلومیتی تاریخی و نشانی از تقابل دو رویکرد به دین و تاریخ است؛ یکی مبتنی بر خشونت، حذف و انکار، و دیگری مبتنی بر محبت، عقلانیت و احترام به سنت.
شاید امروز نتوان بارگاههای اهلبیت را در بقیع از نو ساخت، اما میتوان بنیانهای فکری و فرهنگی لازم برای آن را پیریزی کرد. آنچه اکنون نیازمند آنیم، نه تنها سوگواری برای تخریب بقیع، بلکه برنامهریزی برای بازسازی آن، در ذهنها، رسانهها و در عرصه گفتوگوی بینالمللی است.
بازسازی بقیع، بازسازی سنگ و گنبد نیست؛ بازسازی هویت فراموششدهای است که در میان گردوغبار تاریخ، همچنان زنده مانده است. و تا زمانی که این مطالبه در دل مؤمنان روشن باشد، هیچ تخریبی، آن را به خاموشی نخواهد کشاند.