7 ویژگی اعتباریات علامه؛

تحول و تکامل اجتماعی در سایه «اعتباریات انقلاب اسلامی»

بی‌تردید مسأله انقلاب اسلامی، عزت و ارزش انسان ایرانی‌‌_اسلامی است. مسأله انقلاب اسلامی، مسأله‌ انسانِ محدود به مدرنیته و اقتصاد سکولاری نیست که حرکتی به‌ سوی لایتناهی و نظم متعالی در همه ابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بوده است.

رحا مدیا | سید مهدی موسوی، دکتری فلسفه علوم‌ اجتماعی

انقلاب اسلامی بر اساس یک دستگاه فکری‌_فلسفی عمیق شکل گرفته است؛ این دستگاه ریشه در آرای عالمان برجسته‌ای همچون امام‌خمینی، علامه طباطبایی، شهید بهشتی، شهید مطهری و رهبر انقلاب اسلامی دارد. متفکرانی که در تلاش برای صورت‌بندی عقبه فکری و توجیه نظری برای انقلاب بوده‌اند و نظریات‌شان در تقابل با نظریات جهان غرب محسوب می‌شود.

در واقع نظریات مادی تمدن غرب سعی کرده بر اساس نظریات اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی خود، انقلاب اسلامی را فهم کنند که نهایتاً از فهم انقلاب اسلامی عاجز ماند. آن نظریات چون در یک افق مادی و فضای اقتصادی و در نگاه با حیثیت سلبی انقلاب اسلامی سامان پیدا کرده از درک انقلاب اسلامی و تحولات انقلاب اسلامی تقریباً عاجز مانده‌ است.

به همین دلیل انقلاب اسلامی را متهم می‌کنند به این که فاقد اهداف اقتصادی و برنامه‌ریزی جهت ساخت دولت بوده است و معتقدند که انقلاب اسلامی دارای نظریه و اهداف و برنامه و ایده نبوده است؛ اما این حرف درست نیست چه کسانی که با ادبیات صوفیانه و ادبیات سنتی این حرف‌ها رو می‌زنند، چه آن کسانی که با ادبیات جامعه‌شناختی و سیاسی و اقتصادی بحث می‌کنند.

باید دانست که انقلاب اسلامی در افق اقتصاد و مسأله اقتصادی شکل نگرفته؛ مسأله انقلاب اسلامی، مسأله قدرت و مکتب قدرت نیست تا در چهارچوب تضادهای سیاسی و منافع گروهی و حزبی بخواهد دنبال یک نظریه اقتصادی یا یک نظریه سیاسی بی‌بدیل برای سلطه و تصاحب قدرت ارائه باشد.

بی‌تردید مسأله انقلاب اسلامی، عزت و ارزش انسان ایرانی‌‌_اسلامی است. مسأله انقلاب اسلامی، مسأله‌ انسانِ محدود به مدرنیته و اقتصاد سکولاری نیست که حرکتی به‌ سوی لایتناهی و نظم متعالی در همه ابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بوده است.

زین‌رو تنها تفکری می‌تواند نظریه انقلاب اسلامی را فهم کند که بر اساس فطرت، دستگاه ادراکی خود را ساخته باشد، نظریات علمای ذکر شده بر اساس فطرت است. امام راحل در تبیین نظریه فطرت در کتاب شریف «چهل حدیث» ذیل حدیث یازدهم، و شهید مطهری در آثار خود به توشیح این نظریه پرداخته‌اند.

در یک نگاه اجمالی، «نظریه فطرت» یعنی انسان علقه به نامحدودشدن دارد. انسان دو نوع حرکت جوهری دارد، یک حرکت در زمانی که نطفه بوده، مرحله به مرحله جنین کامل شده و پا به دنیا می‌گذارد تا به سنین جوانی و پیری گذاشته و بدن مادی خویش را رها می‌کند. حرکت جوهری دیگر مربوط به‌ بُعد اصلی او یعنی روح او است و ارادی است که انسان می‌تواند با انتخاب‌های خود روح و حقیقت خودش را بسازد و به کمال برسد و یا بُعد حیوانی خود را تقویت کرده به‌سمت شقاوت حرکت کند؛ بنابر این انسان یک منِ سُفلا دارد که مربوط به ‌بُعد حیوانی او بوده و یک منِ عُلیا که مربوط به ‌بُعد روحانی او است.

انسان بر اساس اینکه دارای مجموعه‌ای از نیازهاست دارای ارتباطات زیادی با پیرامون و برون خود است تا به نیازها و آرمان‌های خود جامه تحقق ببخشد.

حال سؤال به وجود می‌آید که انسان با کدام من به‌ سوی کمال می‌رود؟ امام راحل در حدیث دهم «چهل حدیث» و شهید مطهری در ابتدای کتاب «انسان و ایمان» به این سؤال پاسخ می‌دهد که انسان با منِ سُفلا پا به زمین می‌گذارد تا نیازهای مادی خود را تأمین کند و به‌تدریج با فعالیت‌های راحت‌طلبانه رشد می‌کند و به فعالیت‌های تدبیری و بلندنظرانه ارتقا و کنشگر فعالی می‌شود نه اینکه از کنش‌های دیگران استفاده کند. انسان با این کار نظم‌های مفید را خلاقانه می‌آفریند و اعتبار می‌کند تا جامعه از آنها استفاده کند و به سامان برسد.

این عمل در یک جامعه بر اساس نظم مدیریتی، زبانی و … از هم متمایز می‌شود. هر جامعه‌ای بیشتر پایبند این نظم‌ها باشد، منسجم‌تر خواهد بود؛ چرا که هویت هر جامعه هم به این اعتباریات بسته است و به فرهنگ با شکل‌گیری هویت بینا‌ذهنی تبدیل می‌شود.

نظریه اعتباریات، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از سوی بزرگانی همچون علامه طباطبایی(ره) مطرح شد. این نظریه در مقابل نظریات هم‌عصر خود قرار گرفت و یک نظریه جامعه‌شناسی اسلامی پدید آمد. انسان با اعتباریات وضع زندگی اجتماعی خود را سهل و آسان می‌کند؛ زیرا هر انسانی با هر مسأله‌ای که با آن برخورد می‌کند، تجربه شخصی و مختص به خودش را دارد و مسائلش با دیگری متفاوت است. بنابر این یک اعتبار کلی و ساختارمند لازم است تا نظم و ساختارهای اجتماعی شکل بگیرد.

اعتباریات انسان دارای هفت ویژگی است:

1.با توجه به نیازهای انسان، به‌صورت شبکه‌ای ایجاد می‌شود.

2.تکاملی است؛ یعنی هر دوره‌ای نسبت به دوره دیگر تکامل بیشتری پیدا می‌کند.

3.هر شبکه از این اعتبارات، افق‌هایی از زندگی بشری را روشن می‌کند؛ یعنی صورت‌بندی رفتاری انجام می‌گیرد که منجر به تغییر رفتاری شده و مخالفان را به حاشیه می‌راند.

4.در قالب ساختارها و نهادهای اجتماعی استوارتر می‌شود و در نسل‌های بعد بر این اعتباریات بیشتر پایبندی صورت ‌می‌گیرد.

5.انسان وجود خود را بر اساس اعتباریات نظم می‌دهد؛ یعنی هرچه بر یک رفتار مداومت بیشتری باشد، جزئی از حقیقت او می‌شود.

6.در درون هر جامعه‌ای با توجه به ویژگی‌های اعتباریات و نظام اجتماعی‌شان، دو گونه پویایی به وجود می‌آید؛ یکی در همان ساختار با زمانه خود، مثل تغییرات اجتماعی همچون تغییر در زبان ولی با حفظ همان چارچوب و دوم، تغییر و تعویض ساختار و دگرگونی در بنیادها که به آن انقلاب می‌گویند.

7.اگر اراده انسان‌های زیادی ذیل یک نظریه و تفکری جمع شود و قوت بگیرد، می‌تواند در وضع موجود تغییر ایجاد کند؛ «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِم».

اکنون سؤال جدید این است که آن اراده مستحکم که موجب بسیج اجتماعی می‌شود چیست؟ در نظریه انقلاب اسلامی چه چیزی اراده انسانی را می‌سازد و اتحاد و حرکت ایجاد می‌کند؟

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها