به گزارش رحا مدیا، حجت الاسلام حمید احمدی به مناسب سالروز شهادت ششمین امام شیعیان در مورد دوره امامتِ امامصادق(ع) بهعنوان آغاز دوره جدید در تاریخ شیعیان گفت: از یک سوء در سایه تحولات سیاسی و انتقال قدرت، اندیشهورزان، رهبرانگروهها، فرقهها و رهبران دینی برای بسط و تعمیق اندیشه و هویت بخشی به گروه و جریانهای دینی و فرقهای یافتند و از سوی دیگر راهیابی اندیشههای جدید خارج از سرزمینهای اسلامی و نیز بقایای فکری از فرهنگها و دیانتها و نحلههای فکری در داخل، از عوامل مؤثر در ترویج و رشد فرقه گرایی و شکلگیری جریانهای التقاطی و رواج تفسیرهایی از دین بدون اتکای به اندیشه و چارچوبهای وحیانی گردید.
این پژوهشگر مذهبی افزود: پیچیدگی اوضاع سیاسی، شکلگیری جنبشهای خشونتآمیز تحت اندیشههای عملگرایانه و مواضع گروهها و جریانهای سازشکارانه و توجیهگرایانه اهل حدیث، زمینهساز تحیر، تردید و انشعاب در پیکره جامعه اسلامی و مذهب شد. از جمله در جریان شیعی شاهد رشد گروههایی همانند کیسانیه(۱) و زیدیه(۲) و رواج جنبش مهدویت هستیم که یکی از پیامدهای مهم آن ابهامات، تردیدها و در نتیجه گرایش بهسمت رهیافتهای گوناگون در نظریهها و بنیادهای اساسی اندیشه اسلامی از جمله اصل بنیادی امامت شد. چنانچه عباسیان در مناقشات دامنهدار خود با علویان همانند نفس زکیه(۲) و زیدیان بر حقانیت خود به وراثت و امامت عباس عموی پیامبر خدا(ص) و فرزندان او سخن میراندند و آن را مبنای استحقاق حکمرانی و خلافت عباسیان قرار دادهبودند که این نظر دست کم از زمان منصور عباسی به صراحت بیان میشد.
وی افزود: برخی شخصیتهای وابسته به شیعیان و علویان در فشار خفقان و استبداد حکومت امویان و عباسیان، راه مبارزه مسلحانه و عملگرایی فعال علیه حکومت را حتی بدون اثربخشی اجتماعی و فرجام آن در پیش گرفتند، از تلقی خود از اصول فکری و قوام و ماهیت اندیشه و نظریه امامت، گروهها و فرقههایی را شکل دادند و عدهای نیز در جامعه یأسآلود به بسط و تأویل نظریه مهدویت روی آوردند. گروهی نیز با توسعه در مفهوم خاندان پیامبر، تلاش کردند تا خاندان و گروه خود را تحت مفهوم مورد احترام جامعه اسلامی یعنی اهل بیت پیامبر قرار دهند و افکار عمومی را قانع سازند که مستحق و شایسته امامت و رهبری معنوی، فکری و سیاسی جامعه هستند. در نتیجه تکاپوی همه این گروهها، فرقهها، نحلهها و رهیافتهای فکری و سیاسی به تردیدافکنی در اساس نظریه امامت میانجامید که از بنیادیترین اندیشههای اسلامی بود.
حجت الاسلام حمید احمدی گفت: این شرایط و هجوم اندیشههای تردیدافکن و یأس آلود، سبب شد که امامصادق(ع) جهاد فکری را با تمسک به منبع وحیانی و اندیشه نبوی در پیش بگیرد. آن حضرت در این عرصه فکری با استدلال و تمسک به نصوص دینی و سنت و سیره پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) به بازتبیین و بسط نظریه امامت و نقد گفتمانهای رقیب پرداختند. امامصادق(ع) در این جهاد فکری ابتدا به باز تعریف و تبیین مفاهیم، ادبیات و گفتمان بنیادین اسلامی همانند رسالت و امامت پرداختند و در گام بعد با پالایش نظریه امامت از تمایلات افراطی، عملزدگی، قدرتطلبی و نیز یکسره سیاسی کردن امامت همسان خلافت و تهی ساختن آن از مرجعیت علمی و ولایت(۳) به شفافیت و رفع ابهامات و پاسخگویی به شبهات پرداختند. آن حضرت در این عرصه بیشترین تلاش خود را معطوف به دو اصل مهم و بنیادی در امامت شیعی کردند؛ یکی اصل نص در تعیین امام و دیگری اصل علم امام.
وی توضیح داد: بر اساس اصل نص، امامت موهبتی است الهی که به شخص برگزیدهای از خاندان پیامبر ارزانی میشود. امام پیش از شهادت، با هدایت خداوند، مسئولیت الهی امامت را با معرفی و تعیین و نصب صریح، به امام بعدی منتقل میکند. بنا بر اصل نص، امامت در تمام شرایط سیاسی به فرد معینی از فرزندان و نوادگان حضرت فاطمه(س) و حضرت علی(ع) محدود میشود؛ اعم از اینکه این فرد دعوی قدرت سیاسی و حکومت را داشتهباشد یا نداشتهباشد؛ اگرچه برپایی حکومت بر پایه اسلام از رسالتهای اصلی ایشان بوده است؛ چنانچه پیامبر اعظم(ص)، حضرت علی(ع) را به صراحت در یومالانذار و واقعه غدیر بهعنوان امام جامعه معرفی و منصوب کردند و علی(ع) نیز امام حسن مجتبی(ع) را برای این امر معرفی کردند؛ در حالی که برخی گروههای شیعی آشکارا منکر این اصل بودند(۴).
به گفته این پژوهشگر دینی، امام علاوه بر تبیین و بیان منطق اصالت و ضرورت این اصل، بر فلسفه و اسرار آن نیز پرداختند. در نگاه امامصادق(ع)، نص بهمعنای انتقال علم لدنی است که بهگونهای انحصاری و مشروع به امامان برگزیده خداوند از فرزندان حضرت علی(ع) اختصاص دارد و تنها از امام به جانشین و وصی او انتقال مییابد؛ چنانچهفرمودند(۲) رازهای باطنی دین، ولایتالله بود که خداوند آنها را به جبرئیل واگذار کرد و او نیز آن را بهسوی حضرت محمد(ص) آورد. پیامبر(ص) آنها را به حضرت علی(ع) تحویل داد و سپس این اسرار، میراث امامان شد و ایشان ناگزیر به پنهان کردن رازهای باطنی دین شدند(۵).
وی افزود: اصل دومی که امامصادق(ع) بر آن تأکید داشتند، اصل علم امام بود. چون در دیدگاه مکتب اهل بیت علیهمالسلام، امام برای مردم شاهد و بابالله، راهبر، مخزن علم و مفسر وحی است. از این رو باید مصون از خطا و اشتباه باشد. لذا قرآن کریم تصریح میکند که خداوند همه پلیدیها را از آنها دور ساختهاست(۶). خداوند ایشان را به ستارگانی مانند ساخته که مردم را از سرگردانی برهانند و هر کس به ایشان تمسک کند به ساحل نجات برسد(۷). چنین فردی نمیتواند از دانش و علوم الهی و اسرار و حقایق عالم بیبهره یا کمبهره باشد وگرنه خداوند مردم را بهسوی کسی هدایت نمیکند که احتمال خطا و گمراهیاش بهدلیل این ضعف وجود دارد که از لطف و حکمت خداوند و فلسفه ارسال انبیا و دین بهدور است.
حجت الاسلام حمید احمدی عنوان کرد: حدیث معروفی که مقبول همگان بوده و مورد استناد امامصادق(ع) برای این اصل مورد استدلال قرار میگرفت، کلام پیامبر خدا بود که فرمود «أنَا مَدینَهُ العِلمِ و علی بابُها، فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیَأتِ البابَ؛ من شهر علم هستم و علی دروازه آن شهر است»(8). امامصادق(ع) با تشخیص درست نیاز فکری و فرهنگی جامعه متلاطم آن روز و برای استمرار حیات شیعه و حفظ اسلام اصیل به بنیادیترین نظریه اسلامی یعنی امامت و مولفهها و اصول آن به جهاد فکری پرداختند و مساعی خویش و اندیشمندان و علمای تربیت شده مکتب امامباقر(ع) و اصحاب و شاگردان خود را برای این امر بسیج کردند و به دفاع عقلانی دست زدند که در نهایت توانستند اندیشه امامت را از خطر اضمحلال و مشوش کردن آن نجات داده و بهرغم همه تنگناهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از مرزهای عقیدتی و هویتی شیعیان حراست کنند.
منابع:
۱- کیسانیه، فرقه مذهبی و از اولین انشعابات شیعی است. آنها امامت را از محمد حنفیه و فرزندان وی پیجویی میکردند. اعتقاد به بداء و داعیه مهدویت از مختصات این فرقه بود که به گروههای مختلف تجزیه شدند.
۲- محمد بن عبداللّه، معروف به نفس زکیه است. برخی از خاندان او و فرقه جارودیه، وی را مهدی موعود دانستهاند. او در سال ۱۴۵ قمری ادعای مهدویت کرد و بهوسیله منصور دوانیقی کشته شد.
۳- شهید مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص ۴۸.
۴- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۴۸۸
۵- همان
۶-احزاب، ۳۲
۷- الکافی، ج ۱، صفحه ۳۰۷ و بعد آن
۸-الخصال: ص ۵۷۴ ح ۱ و المستدرک علی الصحیحین: ج ۳ ص ۱۳۷ ح ۴۶۳۷ و ح ۴۶۳۸، تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۳۷۹ ح ۸۹۷۸