رحا مدیا | یوسف پورجم؛ نویسنده و پژوهشگر حوزوی
در قلب کویر ایران، شهر قم نهتنها بهعنوان نگهبان سنتهای دینی، بلکه به مثابه کارگاه زندهی تولید اندیشهای عمل کرده است که مرزهای جغرافیایی را درمینوردد. حوزههای علمیه، در گذر تاریخ، تنها مرکز تربیت فقیهان نبودهاند؛ آنها زایشگاه چهرههایی بودهاند که با در دست گرفتن پرچم گفتوگوی تمدنها، گفتمان انقلاب اسلامی را از محافل درسی حجرهها به کرسیهای دانشگاهی جهان کشاندند. این روایت، داستان پیوند خردورزی دینی با جسارت تعامل فرامرزی است.
از دهههای پیش از انقلاب، شخصیتهایی مانند علامه طباطبایی با نگارش «المیزان»، بنیادی فلسفی برای دیالوگ با اندیشههای غربی فراهم آوردند. این میراث، پس از انقلاب نهتنها قطع نشد، بلکه با پیوند خوردن به آرمانهای عدالتخواهانه، به زبانی جهانی بدل گشت. آیتالله مصباحیزدی، با حضور در محافل آکادمیک اروپا، نه بهمنزله یک روحانی سنتی، بلکه بهعنوان فیلسوفی مسلط به مباحث پستمدرن ظاهر شد و نشان داد که گفتمان حوزوی میتواند در قلب جریانهای فکری غرب نیز نفوذ کند. این تعامل، تصویری متفاوت از «روحانی شیعه» را در رسانههای غربی ترسیم کرد؛ تصویری که در تقابل با کلیشههای رایج از دینداری منزوی بود.
اما هنر اصلی حوزه در خلق زبانی بود که هم ریشه در مفاهیم عمیق اسلامی داشت و هم قابلیت ترجمه به گفتمانهای جهانشمول را پیدا میکرد. دکتر علی شریعتی بهعنوان یکی از شاگردان مکتب انقلاب، نمونهای درخشان از این ترجمهی فرهنگی است؛ او مفاهیمی مانند «شهادت» و «امت» را بهگونهای بازتعریف کرد که برای جوانان الجزایری در جنبشهای استقلالطلبانه یا روشنفکران آمریکای لاتین در مبارزه با امپریالیسم، قابل درک و الهامبخش شد. این فرایند، نشاندهندهی ظرفیت ذاتی حوزه برای تبدیل مفاهیم دینی به سرمایهای فرهنگی در عرصهی جهانی است.
در لایهی دیگری از این دیپلماسی خاموش، مؤسساتی مانند مرکز اسلامی هامبورگ به رهبری چهرههای حوزوی، نقش پلهای ارتباطی را ایفا کردند. این مراکز، با دوری از رویکرد تبلیغی صرف، به کانونهای گفتوگوی بین ادیان تبدیل شدند؛ جایی که کشیشهای مسیحی و رهبران یهودی، اسلام را نه از دریچهی رسانههای غربی، بلکه از منظر متون اصیل شیعی میشناسند. این استراتژی هوشمندانه، تصویر ایران انقلابی را در جوامع اروپایی از حالت یک «دیگری ترسناک» خارج کرد و زمینهای برای فهم متقابل فراهم آورد.
پس از آن و در دوران جدید فناوریهای نوین نیز به میدان این نبرد فرهنگی وارد شدند. شبکههایی مانند الکوثر، با تولید محتوای چندزبانه، سخنرانیهای مراجع تقلید را از حلقههای محدود حوزویان به گوشههای دورافتادهی آفریقا و اروپای شرقی رساندند. طلاب جوانی که روزی تنها در مسجد جامع قم درس میخواندند، امروز با تسلط به زبانهای خارجی در پلتفرمهایی مانند Clubhouse به مناظره با استادان دانشگاههای غربی میپردازند. این تحول، نشاندهندهی گذار حوزه از نهاد آموزشیِ محلی به بازیگری جهانی است که همزمان اصالت خود را حفظ کرده است.
البته این مسیر هموار نبوده است. تنش ذاتی بین حفظ هویت شیعی و نیاز به تعامل با جهانِ چندقطبی، چالشی همیشگی است. برخی ناظران غربی، تلاشهای حوزه برای گفتوگوی تمدنها را نوعی «نرمش قدرت سخت» تفسیر میکنند، حال آنکه اسناد تاریخی نشانمیدهد شخصیتهایی مانند آیتالله تسخیری در سازمان کنفرانس اسلامی، با تکیهبر اصول فقهیِ مدارا، بهدنبال ایجاد همزیستی مسالمتآمیز بین ادیان بودند. این متناقضنمایی، همان نقطهای است که عمق استراتژی حوزه را آشکار میکند: استفاده از ظرفیتهای نرم بدون عقبنشینی از آرمانهای انقلابی.
آیندهی این مسیر در گرو تربیت نسلهایی است که هم «سخنرانی پرخاشگرانهی انقلابی» بلد باشند و هم «زبان دیپلماتیک ژنو» را بفهمند. تجربهی اخیر حضور طلاب حوزوی در کنفرانسهای بینالمللی حقوق بشر نشان داده که میتوان با استناد به تفسیرهای پیشروانه از فقه شیعه، بهنقد دوگانهی «نقض حقوق بشر در ایران» از سوی غرب پاسخ داد. اینجاست که حوزه از نقش سنتی خود فراتر میرود و به بازیگری تبدیل میشود که همزمان در میدان فقه و فلسفهی سیاسی جهانی میایستد.
روایت پایانی این جستار اما به شهید سلیمانی بازمیگردد؛ ژنرالی که در عین حال، شاگرد مکتب امامخمینی (ره) بود. تأثیر او بر جریانهای مقاومت در خاورمیانه، نه صرفاً یک پیروزی نظامی که اثبات کارآمدی الگوی «فقیه – دیپلمات» بود. شهید سلیمانی نشان داد که مفاهیم حوزوی مانند «جهاد» و «شهادت» در جهان امروز نهتنها مهجور نیستند، بلکه میتوانند زبانی جهانی برای مبارزه با استکبار باشند. این، همان نقطهی اوجی است که حوزههای علمیه در پرورش شخصیتهای بینالمللی به آن دستیافتهاند، ترکیب بیعت با سنت و جسارت نوآوری.