رحا مدیا | علیرضا بهمانی
این جنگ با همه بدیهایی که دارد ولی نمیتوان از خوبی آن گذشت و آن نشاندادن چهره واقعی جامعه ایرانی است؛ نشاندادن گوهری اصیل و ناب در سرزمین نجیبزادگان و منادیان علم و تمدن هزاران ساله بشری؛ این جنگ، بلوغ فکریِ ایرانیان را نشان داد که همیشه تاریخ در بزنگاههای بحرانی بهترین تصمیم را میگیرند؛ اگر چه گاهی تصمیماتشان این گونه نیست ولی آن هم ناشی از جدینگرفتن مسئله است، اگر مسئله را جدی بگیرند، حب و بغضها و خودمحوریها را کنار گذاشته و طبق شاخصههای یک تمدن فرهیخته عمل میکنند.
مثلاً در این چهل سالِ بعد از جنگ تحمیلی، فراز و نشیبهای زیادی به وجود آمد و در بستر امنیت داخلی اختلافات زیادی به چشم آمد، اما آنگاه که زمزمههای یک جنگ بحرانی به گوش رسید، با تصمیم دقیق خود، از همه حب و بغضها و خودمحوریها عبور کردند و در مسیر انسجام ملی گام برداشتند؛ جلوهای از حرکت مردمیِ جامعه ایران که تمامی زمینههای اختلاف و دودستگی را از میان برداشتند. برخی از این زمینههای اختلاف و چنددستگی را در ادامه بیان میکنیم؛
زمینههای فرهنگی: یکی روستایی است و دیگری شهری؛ یکی بالای شهر مینشیند و دیگری پایین شهر؛ یکی ثروتمند است و دیگری فقیر؛ یکی روشنفکر است و دیگری سنتی و همه اینها زمینهساز اختلاف و درگیری؛ اما ایرانیان نشان دادند که این اختلافات خطوط قرمزی دارد؛ یکی از این خطوط قرمز وحدت و انسجام ملی در زمانی است که دیگران قصد سوء به کشور آنها را دارند.
زمینههای انتقاد و تخریب: ما مردم ایران نگاههای صفر و صدی زیادی داریم به نوعی که این نگاه صفر و صدی باعث میشود نقدهای ما رنگ و بوی تخریب و تضعیف به خودش بگیرد، اما جالب اینجاست که در این بزنگاه تاریخیِ جنگ، محور تمام نگاههای صفر و صدی مردم بصیر ایران بر محور دشمنشناسی تغییر میکند. حمایت جریانهای سکولار حوزه و روحانیت و سلبریتیها از ستاد نیروهای مسلح و نظام جمهوری اسلامی ایران از جلوههای اتحاد و همدلی بر محور دشمنشناسی است.
زمینههای حزبی و سیاسی: در ایام انتخابات به وفور دیدهایم که نه تنها دو جریان غیرهمسوی اصلاحطلب و اصولگرا که حتی پیروان یک جریان خاص آنچنان با هم درگیر میشوند که اگر کسی از بیرون به آنها بنگرد گمان میکند که اینها چقدر به خون یکدیگر تشنهاند؛ اما همه این احزاب و جریانات سیاسی در بزنگاه جنگ و جهاد آنچنان از یکدیگر حمایت میکنند که گویا سالیان سال است با یک مرام و باور دارند در کنار یکدیگر زندگی میکنند. اقدام برخی از اصلاحاتیان همگی نشان از این مسئله است.
زمینههای فکری و اعتقادی: قبل از وقوع جنگ ایران و اسرائیل، امثال سروش و کدیور همیشه نقش اپوزوسیون و ضد نظام اسلامی داشتند. قرائت ما از اسلام به کلی با قرائت آنها و قرائت آنها نیز با یکدیگر به کلی متفاوت و مختلف بود. اما جنگ که آمد، حتی سروش و کدیور که چهرههای فکری و اعتقادی روشنفکر ایرانی هستند از وحدتشان در نفی اسرائیل و حفظ مام وطن سخن گفتند.
زمینههای قومیتی: ما در ایران قومیتهای مختلفی داریم؛ مثل کرد، عرب، بلوچ و ترک؛ و همین هم زمینهساز بسیاری از اختلافات میشود تا جایی که دشمن به امید همین ظرفیت خطرناک، برای تجزیۀ ایران برنامهها ریخته است. اما جنگ که شروع شد، همین قومیتهای مختلف در کنار یکدیگر همچون انگشتان متفاوت یک دست قرار گرفتند و مشتی محکم بر دهان تجزیهطلبان ایران شدند.
اما به راستی چرا ایرانیان این گونهاند؟ چون میدانند که در بزنگاههای ملی و بینالمللی باید بر نقاط وحدت تکیه کنند؛ خواه این نقطه وحدت در این سوی جبهه باشد مثل حفظ وطن یا امنیت پایدار و استقلال و عزت ملی برای رسیدن به یک ایران قوی و یا در آن سوی جبهه باشد مثل دشمن مشترکی که اسرائیل است و تجربه نشان داده که برای او زن و مرد، پیر و جوان، نظامی و غیرنظامی هیچ تفاوتی ندارد؛ اسرائیلی که در ایدئولوژی صهیونیستیاش انسانهای دیگر صرفا حیوانهایی هستند شبیه به انسان که باید در خدمت صهیونیست باشند.