یادداشت به مناسبت وحدت حوزه و دانشگاه؛

زبان سنگین و لکنت حوزه و دانشگاه

گاهی همین زبان که قرار است پل باشد، می‌شود دیواری سنگی، سرد و بلند در یک بن‌بست همیشگی. میان که و که؟ بین چه با چه؟ میان طلبه و دانشجو و بین حوزه با دانشگاه. دو مرجع علمی که سال‌هاست می‌کوشند راه‌های تعامل و تفاهم، بلکه سطحی از وحدت را بیابند و بپیمایند. مشرب یکی شرقی است و دیگری غربی چرا؟ چون اغلب متون و منابع هر کدام، منشأ و مجرایی جداگانه دارند.

رحا مدیا | سعید احمدی

زبان، ابزار بی‌زبان آدمی‌زاد است برای گفتن و شنواندن، برای بیان و فهماندن، برای رساندن معانی و مقاصد ذهنی به دیگران؛ اما گاهی، همین زبان، که قرار است پل باشد، می‌شود دیواری سنگی، سرد و بلند در یک بن‌بست همیشگی. میان که و که؟ بین چه با چه؟ میان طلبه و دانشجو و بین حوزه با دانشگاه. دو مرجع علمی که سال‌هاست می‌کوشند راه‌های تعامل و تفاهم، بلکه سطحی از وحدت را بیابند و بپیمایند. مشرب یکی شرقی است و دیگری غربی؛ چرا؟ چون اغلب متون و منابع هر کدام، منشأ و مجرایی جداگانه دارد. آن یکی عربی و اسلامی و آن دیگری غربی و مادی. زبان هرکدام نیز سال‌هاست که در دایره‌ی خود به ورزیدگی و ته‌نشینی رسیده است. هرکدام چنان آغشته به اصطلاحات و تعابیر خاص خودش است که گویا لهجه و گویشی دیگر شده‌اند از زبان فارسی. حوزه، زبانش عربی است، پیچیده، عمیق، پر از اصطلاحات فقهی، اصولی، کلامی و فلسفی و گاهی چیزهایی که در اکنون زبان و ادبیات عربی نیز یافت نمی‌شود. جدای از محسنات آن، که جای سخن و بحث درباره‌اش، نه اکنون و نه این‌جا است، حرف‌وحدیث از آش شوری است که صدای طلبه‌های نسل امروزین را هم درآورده است. دانشگاه، اما زبانش غربی است. آکنده از عبارات و اصطلاحاتی که حاصل برگردان متون کهن و نو دانش معاصر است؛ اگرچه تا حدی ساده‌تر و عامه‌فهم‌تر به نظر می‌رسد، این نیز گرفتار یک جور از خودبیگانگی زبانی است. هر دو با بیش‌وکم به‌گونه‌ای از «تصلب شرایین» زبانی دچار و گرفتار آمده‌اند. طلبه، دانشجو و استادان‌شان فارسی فکر می‌کنند؛ ولی آمیخته سخن می‌گویند و می‌نویسند. این دو، وقتی می‌خواهند سر یک میز بنشینند، گفت‌وگو کنند و به تبادل آرا و افکار خود بپردازند و تأثیر و تأثر داشته باشند، نخستین مشکل و اشکال‌شان همین دوگانگی زبانی خواهد بود. جوری که پیش می‌آید، انگار هر کدام دارند با گوش ناشنوای دیگری حرف می‌زند. دو مرغ‌ خوش‌خوان و خوش‌گو که قندپارسی را با نبات و پولک عربی و لاتین در هم آمیخته‌اند و معجون غریب‌وعجیبی ساخته‌اند که نه این است و نه آن. با این اوصاف و احوال، هر دو می‌خواهند به تعامل و مفاهمه هم برسند. آیا  شدنی است؟ استادی که برای طلبه‌ی نسل و عصر دیجیتال با زبان عهد تیرکمان‌شاه تدریس می‌کند، شاگرد بخت‌برگشته‌اش چاره‌ای ندارد جز اینکه زبان به‌کام بگیرد و هر طور شده راهی برای فهم و درک منویات معظم‌له بیابد و خود را از «حضیض من لایتلبس بالمبدأ» به «مقام شامخ من یتلبس بالمبدأ» برساند تا او نیز بشود استادی دیگر با همین زبان و بیان برای «جدیدالورودها» و «هکذا فعلل و تفعلل». آن‌وقت تعامل این صنف و قشر گرفتار به زبان نامأنوس و خاص، با دانشجو چگونه است؟ همین استاد اگر بخواهد با و بی‌مناسبت یا از بد و خوب حادثه چیزی از احکام، عقاید و معارف را در بیان، مثل سخنرانی و تدریس یا با قلم، مثل کتاب و مقاله، تحویل گوش و هوش ترمی‌واحدی‌ها بدهد، اصطلاحات لایه‌لایه و پر ابهام او چه می‌کنند با یک مغز توییتری و اینستاگرامی و خیابان‌انقلابی؟ آیا حال و حوصله‌اش را دارد خودش را از جمله‌ی اول به جمله دوم و دیگر بیانات و افاضات برساند؟ می‌رسد آیا زمانی که زبان حوزه را ساده و شیوا و رسا ببینیم؟ اگر چنین شب یا روز قدری فرا برسد، نه‌تنها ستاره بخت طلبه‌جماعت طلوع می‌کند، بلکه امکان ارتباط، تعامل و دادوستد معانی میان حوزویان و دانشگاهیان به فصل وصال خود می‌رسد. حیف است ناگفته بگذارم این را که ساده‌سازی، نه یعنی گرفتن عمق و بار علمی کلام؛ بلکه یعنی آشکارسازی معنا یا معانی گرفتار در حجاب الفاظ و عبارت‌های فخیم و ثقیل؛ زیرا زبان ابزار است؛ نه غایت. اگر حوزه بخواهد تأثیرگذار بماند، لازم است فکری به حال و روز زبانش بکند. از عبارات و اصطلاحات مکروه، قبیح و غامض دست بکشد و به زبان روشن و شفاف رو بیاورد. آب که از سرچشمه گل‌آلود باشد، چگونه تشنه‌ای را در پایین‌دست سیراب می‌کند؟ نه این‌که دنیای ما، عالم «کون و فساد» است، دور از ذهن نیست که «خلع و لبس» در زبان نیز پدید بیاید که آمده است؛ پس  برای «حسم ماده‌ی فساد» باید فکری کرد و چاره‌ای ساخت. بپذیریم که نسل جدید، با زبان‌های پشت دیوار حجره‌ها و مدرس‌ها انس و ارتباط نمی‌گیرد. چندتا طلبه می‌فهمند «مدظله الوارف و ضرس قاطع» یعنی چه؟ و قس علی هذا؛ چه برسد به دانشجو. راه و راهبرد، اما ساده است و در دسترس. دقت، همت و شهامت می‌خواهد. این زبان را باید از زندان رهانید. دیوارها را برداشت. پلی ساخت که حوزه و دانشگاه را به هم برساند. پلی از جنس «زبان معیار». معبری که فهم را هموار کند و تعامل را ممکن. همین و بس.

حوزه انقلابی رحامیدا  

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها