رحا مدیا | مهدی جمشیدی ، پژوهشگر فرهنگی و نویسنده
۱. امروز چهاردهم مرداد، سالروز شهادت سید حسن آیت -رحمهاللهعلیه- در سال شصت است. او کسی است که بهحق باید وی را جزو سرآمدان حسّاسیّت نسبت به دوگانگی فرساینده دانست و تصریحکرد که او جانش را در همین مسیر از دست داد. در جلسه حزب جمهوری اسلامی، آیت مقداری سخن انتقادی گفت و به خط نفوذ تاخت و چون حالش مساعد نبود، درحالیکه هنوز جلسه ادامه داشت، جلسه را ترک کرد. ساعتی بعد، واقعه انفجارِ هفتم تیر رخ داد و بهشتی و همه کسانیکه میتوانستند مردهای تاریخیِ انقلاب ایران باشند، یکجا به شهادت رسیدند. هدف سازمان مجاهدین خلق از این ترور جمعی، روبهرو کردن نظام با خلأ مردان تاریخی بود تا به این واسطه بتواند نظم سیاسی را به نفع خود تغییر بدهد. تحلیل سازمان این بود که چنانچه امامخمینی، نیروی سیاسیِ اصلیاش را از دست بدهد، تضعیف خواهد شد و کنار نهادن وی از قدرت، تسهیل خواهد شد. نظریه سازمان در ابتدا، حذف مردان انقلاب بهدست گروهکهای دیگر بود، اما با فروپاشیدهشدن این گروهکهای موازی، خودِ سازمان مجاهدین خلق وارد میدان شد و موج ترور را آغاز کرد. نشست حزب جمهوری اسلامی، بهترین فرصت برای حذف یک جای برترین و وفادارترین نیروهای امامخمینی بود؛ کسانیکه حضور و کنشگریشان، مجال را از سازمان ربودهبود. این تیر به نشانه خورد، اما آیت از این قافله جا ماند.
۲. شخصِ آیت برای سازمان، یک هدف مستقل و مهم بود؛ چراکه وی بسیار مؤثّر و تعیینکننده بود و در هر جمعی که قرار میگرفت، خودبهخود، برجسته و نمایان میشد. پیش از این، سازمان توانستهبود در ماجرای نوار آیت، وی را ترور شخصیّت کند، اما با مشخصشدن ماهیّت بنیصدر، آشکار شد که پیشبینیهای سیاسی آیت، جملگی درست بودند و بنیصدر، یک نفوذی تمامعیار بود که هیچ اعتقادی به نظریه ولایت فقیه نداشت، بلکه در کنار سازمان مجاهدین خلق نشستهبود تا در قالب یک ائتلاف، امامخمینی را به حاشیه سوق بدهد. خصوصیّت متمایز آیت این بود که نفوذ و التقاط و ناخالصی را برنمیتابید و واکنش نشان میداد و میکوشید این خطوط را مسدود سازد. ازاینرو، تا زمانی که آیت در قدرت حضور میداشت و روشنگری و مقاومت میکرد، سازمان نمیتوانست پیشروی سیاسی داشتهباشد. در حزب جمهوری اسلامی، دو نفر در این جهت، منحصربهفرد بودند؛ یکی سید حسن آیت و دیگری عبدالحمید دیالمه. دیالمه در واقعه هفتم تیر به شهادت رسید، اما دشمن دوّم و سرسختِ دیگری برای بنیصدر و سازمان مجاهدین خلق وجود داشت که بههیچرو، قابلتحمّل نبود؛ او کسی نبود جز سید حسن آیت.
۳. او یک تجربه تاریخیِ بسیار گسترده و اعجابآور داشت؛ بهطوریکه همه نیروهای سیاسی را میشناخت و درباره هر کدام، دادههایی داشت که میتوانست بر اساس آنها، قضاوت و پیشبینی کند. هنگامیکه میرحسین موسوی به حزب جمهوری اسلامی وارد شد، آیت به یکی از دوستان نزدیک خود گفتهبود که این شخص، بسیار خطرناک است و بهتدریج، ماهیّت خود را آشکار خواهد کرد. آیت تصریح کرده بود که موسوی، دو هدف دارد: یکی برچیدن حزب جمهوری اسلامی و دیگری شکست خودِ جمهوری اسلامی. او موسوی را بهدرستی به حبیبالله پیمان نسبت میداد که بهشدّت التقاطی و مخالف خط امام بود. تاریخ نشان داد که حدسهای آیت، توهمّات بدبینانه نبودند، بلکه او بر اساس تحلیلهای دقیق و موشکافانهاش، حقایقی را دریافته بود. فهم سیاسیِ آیت، بازیسازیهای سازمان را با اختلال روبهرو میکرد؛ او ناگهان میخروشید و فضای اجتماعی را به نفع انقلاب، تغییر میداد و نفوذ و التقاط را آشکار میساخت. ازاینرو، باید برای وی، یک طرح مستقلِ ترور را به اجرا درمیآوردند.
۴. شهید آیت پس از روشنگری درباره بنیصدر و سازمان، آیت به سراغ میرحسین موسوی رفت. صبح روزی که قرار بود موسوی از مجلس، رأی اعتماد بگیرد، آیت با یک کیف از اسناد و مدارک، از خانه خارج شد و در اتومبیلش نشست، اما پیش از حرکت، به شهادت رسید؛ در لحظه، شصت گلوله بهسمت وی شلیک شد. همواره این پرسش در میان بوده که چرا این تعداد گلوله بهسوی او شلیک شد؟! آیا سازمان میخواست از شهادت آیت، مطمئن شود؟! و یا در پی این بود که نفرت و خشم خود را از آیت نشان بدهد؟! هرچه که بود، کیف آیت در این میان، مفقود شد و تاریخ انقلاب، سرنوشت متفاوتی یافت. آیت که از مؤثّرترین حامیان گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی بود و همچنین بر سرِ مرزبندی ایدئولوژیک در حزب، اختلافاتی نیز با بهشتی داشت، اینک دیگر نبود که دوگانگیهای ایدئولوژیک در درون قدرت سیاسی را عیان کند.