رحامدیا | داوود فریادرس
شهادت مظلومانهی حجتالاسلام والمسلمین سید ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور خدوم و انقلابی، اگرچه ضایعهای عظیم برای امت اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران بود، اما از منظری دیگر، حجتی شد بر حقانیت مسیری که او در دوران کوتاه اما پربرکت مسئولیت خویش پیمود. مسیری که دلهای بسیاری را به خود جذب کرد، و در مقابل، موجی از کینهتوزی و تخریب را از ناحیهی جریانهای غربگرا و لیبرالیسم داخلی برانگیخت؛ جریانی که هنوز پس از شهادت آن مرد بزرگ، عقدهگشاییهای رسانهایاش فروکش نکرده است.
در میان این غوغای رسانهای، جملهی کوتاه اما عمیق رهبر معظم انقلاب اسلامی که فرمودند: «دل من برای رئیسی سوخت»، خود بهمثابهی سندی تاریخی و حکمی ارزشگذار بر کارنامهی مدیریتی اوست. این جمله نهتنها عواطف رهبری را نسبت به فقدان این خدمتگزار صادق بازتاب داد، بلکه نشانی از مظلومیت عمیق وی در مواجهه با جریانهای معاند و منفعتطلب داخلی و خارجی بود.
دلایل موفقیت راهبردی دولت مردمی رئیسی
۱.بازگشت به مردم، بازگشت به عدالت
رئیسی در عمل نشان داد که مردمباوری، شعار نیست. حضور مستمر در مناطق محروم، سفرهای استانی بدون تشریفات زائد، و اهتمام به حل مسائل واقعی مردم، بازتابی از نگاه علوی به قدرت و مسئولیت بود.
۲.گفتمان عدالت و مبارزهی بیامان با فساد
ریشهی فکری رئیسی در قوهی قضائیه بهوضوح در دولت نیز استمرار یافت؛ دولتی که برخلاف سیاستبازان تکنوکرات، به مبارزه با فساد ساختاری، شفافسازی منابع عمومی، و حذف امتیازات خاص اهتمام داشت.
۳.مدیریت عقلانی-انقلابی در عرصهی سیاست خارجی
دولت سیزدهم ضمن حفظ اصول عزت، حکمت و مصلحت، با تمرکز بر دیپلماسی منطقهای، توسعهی روابط با شرق، و تقویت اقتصاد مقاومتی، توانست توازن نوینی در مناسبات خارجی ایران ایجاد کند، بیآنکه کرامت ملی را قربانی لبخندهای غربی سازد.
۴.کارآمدی اجرایی در پروژههای اساسی
در مدت کوتاه، بسیاری از پروژههای زیرساختی که سالها در پیچ و خم بروکراسی معطل مانده بودند، به بهرهبرداری رسیدند. این نشاندهندهی وجود ارادهی مدیریتی و تفکر جهادی در دولت سیزدهم بود.
راز کینهی جریان لیبرال از رئیسی
۱.چالش با منافع اشرافیت تکنوکرات
لیبرالها که سالها بر موج رانت، انحصار رسانهای و سیاستزدگی سوار بودند، با دولتی مواجه شدند که در برابر آنان ایستاد و به تعبیر رهبر انقلاب، برای مردم کار کرد نه برای طبقهی خاص.
۲.ایمان به ظرفیتهای درونی و نفی مرعوبیت در برابر غرب
مدیریت رئیسی، در نقطهی تقابل با «غربباوری نهادینهشده» در گفتمان لیبرال قرار داشت. او نهتنها در حرف بلکه در عمل نشان داد که میتوان از دایرهی بستهی مذاکرهی بیفرجام عبور کرد و بر ظرفیتهای بومی تکیه زد.
3.اقتدار هویتی، نه انفعال سیاستزده
جریان لیبرال همواره از سیاست خارجی مقتدر که منافع ملی را اولویت میبخشد، هراس دارد. زیرا چنین سیاستی، بازار توجیهگری شکستهای داخلی با کلیدواژهی تحریم را بر هم میزند.
۴.محبوبیت اصیل، نه ساختگی
محبوبیت رئیسی برخاسته از میدان بود، نه محصول عملیات روانی. و این، برای جریانی که عادت به سلبریتیسازی و مهندسی افکار عمومی دارد، امری غیرقابل تحمل بود.
پس از شهادت؛ تداوم عقدهگشایی یا اعتراف به حقیقت؟
آنچه از هجمهی بیوقفهی برخی رسانههای لیبرالمنش پس از شهادت رئیسی برمیآید، نه تحلیل سیاسی، بلکه واکنشی عصبی و غریزی به یک فقدان معنادار است؛ فقدانی که مهر تأییدی است بر اینکه رئیسی مزاحم واقعی منافع شبکههای اشرافی قدرت و ثروت بود، نه یک بازیگر مصلحتاندیش.
رئیسی زنده است چون راه او زنده است
سید ابراهیم رئیسی شهید شد، اما «مدیریت جهادی»، «عدالتمحوری» و «مردمباوری» به مثابهی میراث او همچنان زنده است. آنان که با تکیه بر مظلومیتش میگریند، اگر در حفظ مسیرش بکوشند، خود نیز در زمرهی ادامهدهندگان راه حق خواهند بود. وقت آن است که حوزهی علمیه، نخبگان فکری و بدنهی مؤمن جامعه، از یاد این شهید عبور نکنند؛ بلکه با تحلیل عالمانهی کارنامهاش، سرمایهی راه آینده را بازیابی کنند.