به گزارش رحا مدیا، حجت الاسلام والمسلمین دکتر مهدی ابوطالبی، عضو شورای علمی گروه تاریخ اندیشه معاصر مؤسسه امام خمینی(ره) در گفتوگو با رحا مدیا به جریان مشروطه و دلایل اعدام علامه شیخ فضل الله نوری پرداخت.
مشروح این گفتوگو تقدیم مخاطبان فرهیختهی رحا میشود.
* به عنون اولین پرسش چگونه مشروطهخواهان توانستند یک مرجع تقلید را محاکمه و اعدام کنند و اینکه آیا مرحوم آخوند حکم تکفیر علیه شیخ فضل الله داده بودند یا خیر؟
در جریان مشروطیت و حکم اعدام و شهادت شیخ فضلالله، چند نکته وجود دارد. در مورد نکتهای که شما به بحث جنگ شناختی تعبیر کردید، قطعاً یک بُعد مسأله این است که بهدلیل فضای تبلیغاتی که قبل از شهادت شیخ و در طول دورانی که مرحوم شیخ فضلالله با برخی از مشروطهخواهان اختلاف داشتند. هم خود ایشان و هم تعدادی از علمای دیگر اختلاف داشتند. یک ترور شخصیتی قبل از ترور فیزیکی خود شیخ فضلالله عملاً شکلگرفته بود. در حقیقت اینها تبلیغات فراوانی را علیه شیخ فضلالله کردهبودند. در فضای رسانهای، روزنامهها و محافل عمومی و تجمعات و جلساتی که جریان مقابل میگذاشتند. شیخ فضلالله قبل از شهادت در فضای عمومی ترور شخصیتی شده بود.
این ترور شخصیتی چند بُعد داشت. یک بُعد این بود که تلاش کردند نشان دهند و القا کنند که شیخ فضلالله مخالف قانون است، مخالف مشروطه است. چرا؟ چون دارد با آزادیخواهان و مجلس مخالفت میکند. با مجلسی که شکلگرفته مخالفت میکند. با بحث آزادی مخالفت میکند. با بحث قانوننویسی مخالفت میکند. این یک بُعدی بود که بگویند شیخ فضلالله از اساس طرفدار استبداد است. با آزادی، با مساوات، با مجلس و با مشروطه مخالف است. این ذهنیت را برای عدهای ایجاد کردند.
نکته دومی اینکه زمان مشروطه و جریان شهادت شیخ با دوره میرازی شیرازی و حکم تحریم فرق میکند. بحث حکم تکفیر شیخ توسط مرحوم آخوند واقعیت ندارد. قطعاً مرحوم آخوند چنین حکمی را در مورد شیخ ندادند. اما همان موقع بعضی از مطبوعات مانند حبل المتین چنین شایعهای را مطرح کرد. این فضا هم شاید بر روی عدهای اثرگذار بود.
نکته بعد و نکته مهم این است که کسانی مخالف شیخ فضلالله هستند این را هم القا میکردند که شیخ فضلالله با مراجع نجف هم مخالفت است. شیخ فضلالله بارها این را گفت و تصریح کرد که: «من مشروطه غرب و پارلمان غربی را قبول ندارم.» شرط شیخ فضلالله به مجلس و به کسانی که آمده بودند که بگویند مخالفتهایش را کنار بگذارند این بود که آقایان باید از لغوگویی و عامگویی دست بردارند و قید و تغییرات و تخصیصات را نسبت به اصطلاحات به کار ببرند. یعنی کدام مشروطه؟ کدام آزادی؟ کدام مساوات؟ ما آزادی در چهارچوب اسلام را قبول داریم ولی آزادی غربی را قبول نداریم. ما مشروطه مشروعه را قبول داریم ولی مشروطه غربی و سکولار را قبول نداریم. لذا شیخ فضلالله در حقیقت چون با این مدلهای غربی مخالفت میکرد، اینگونه القا میشد که شیخ فضلالله با اصل آزادی و با اصل مشروطه مخالف است. وقتی که شیخ فضلالله گفت این مجلس که در تهران است و این شرایط دیگر مورد تأیید نیست، بدون اینکه بگویند شیخ چنین حرفی را زده یک استفتائی از نجف کردند. گفتند شما مجلس تهران را تأیید میکنید یا تأیید نمیکنید؟ علمای نجف هم گفتند که بله ما تأیید میکنیم. بعد این دو را کنار هم گذاشتند و گفتند که ببیند که شیخ فضلالله مجلس را قبول ندارد ولی علمای نجف قبول دارند؛ پس شیخ فضلالله مخالف علمای نجف است. این هم خیلی مؤثر است. یعنی شیخ فضلالله نه بهعنوان اینکه چون عالم است و مردم دیگر به علما اهتمامی ندارند؛ بلکه این عالم را به این دلیل دارند کنار میزنند که مخالف مراجع است. شیخ فضلالله به متحصنین عبدالعظیم بیانه میدهند و میگویند: «والله ما همان مجلسی را میخواهیم که علمای نجف میخواهند. ولی وقایع و حقایق تهران به سمع و نظر آقایان نمیرسد. آنهایی که دارند این مجلس را تأیید میکنند نمیدانند که اینجا چه خبر است و دارد چه اتفاقاتی میافتد. بنابراین نگاه ما در اصل مجلس با نجف فرقی ندارد ولی این مجلس حتی آن چیزی که علمای نجف هم میخواهند نیست.»
شیخ فضلالله اعدام میشود که اولاً اینگونه القا شده که مخالف آزادی است، مخالف مساوات است، مخالف اصل قانوننویسی است، مخالف مشروطه است و مخالف مجلس شورا است؛ و دوماً این شیخ با علمای نجف هم مخالف است و دارد خلاف نظر علما و مراجع حرف میزند. بنابراین ابتدا شیخ ترور شخصیتی شده بودند. از آنطرف حتی شایعه کردند که آخوند خراسانی حکم تکفیر شیخ را دادهاست. مجموعه اینها باعث شد یک عدهای دچار مشکل شناختی بشوند و تلقی کنند که این شیخ هم مخالف مراجع است، هم مخالف آزادی است و هم مخالف مشروطه است و حق او این است که اعدام شود. این یک نکته است.
نکته دوم این است که شیخ در تهران اعدام شد و چرا علمای دیگر جلوگیری نکردند؟ اینکه در دورانی که شیخ مخالفت میکرد و برخی از علما با او همراهی نکردند یک بحث است؛ اما اینکه چقدر با اعدام شیخ مخالفت کردند بحث دیگری است. وقتی شیخ فضلالله امروز دستگیر میشود فردا اعدام میشود. یعنی اینطور نیست که چند وقت دادگاه برگزار بشود، خبرها برسد، اتهامات شیخ فضلالله مطرح شده و متوجه بشوند که قرار است شیخ فضلالله اعدام شود. بعد بیایند و برای جلوگیری ایشان اقداماتی انجام بدهند. البته پیشگیریهایی هم شده است و نقلی وجود دارد که نقل معتبری هم است. اینکه مرحوم آخوند خراسانی وقتی حکم جهاد علیه محمدعلی شاه را صادر کرد و فتح تهران با حکم آخوند اتفاق افتاد، در آنجا یک توصیه کردند و گفتند که مبادا کسی متعرض شیخ فضلالله بشود. بالاخره شیخ فضلالله جزو مخالفین اصلی جریان غربگرایی بود و این افراد طبعاً از شیخ ناراحت بودند. لذا مرحوم آخوند پیشگیری کردند و گفتند که مبادا کسی متعرض شیخ شده و بخواهد مزاحمتی برای او ایجاد کند. ولی تمام آن آدمهایی که بعد از فتح تهران، کار را دست گرفتند، یعنی شورای انقلاب بعد از فتح تهران، همه فراماسونر بودند. حتی خود شیخ ابراهیم زنجانی که عکسهای فراماسونری او هم موجود است. لذا این دادگاه و این شورای انقلابی که شکل گرفت، به نظر آخوند حتی نسبت به حفظ احترام شیخ هم اهمیتی ندادند. بنابراین اگر علمایی مثل آخوند قرار بود پیشگیری هم بکنند اینکار را کردند. اما شیخ فضلالله را امروز آوردند و فردا اعدام کرد. این کار با سرعت انجام شد. آنطور نبود که خبر پخش شود تا آقایان بخواهند جلوگیری کنند. بعد از شهادت شیخ فضلالله، مرحوم آخوند بهشدت از این اتفاق متأثر شدند و مجلسی گرفتند و بههیچوجه کسی از این داستان اظهار خرسندی نکرد. خیلی جاهای دیگر هم نسبت به این مسأله اظهار تأثر شد و برای شیخ مجلس گرفتند. منتهی اینطور نبود که آقایان با موضع شیخ همراه شوند. نه همچنان اختلاف موضع وجود داشت. اما راضی به شهادت شیخ به این شکل نبودند.
نکته بعد این است که در تهران هم مردم همین طور بودند. بله یک عده مردم بودند که آن صحبت مقام معظم رهبری ناظر به همین مردم است. مردمی که شاهد اعدام شیخ بودند و راضی به این کار بودند و هیچ اقدامی هم نکردند. ولی مردمی هم بودند که پای دار شیخ گریه کردند. اما شاید این ملامت نسبت به این مردم هم باشد که چرا حرکتی نکردند. آن مردم اینطور نبود که معتقد باشند که شیخ خطاکار است و باید مجازات شود. ولی فضای سنگین شورشیان و فاتحان تهران که خیلی از عکسهایشان هم است، افراد اسلحه بهدست با فشنگهای به سینه بسته و خیلی تند و خشن که رعب و وحشت ایجاد کردند که مردمی هم که با شیخ موافق هستند و با شهادت ایشان مخالف هستند حرکتی کنند. البته ممکن است ملامت هم شامل حال این افراد بشود. البته ما هم شاید خیلی نسبت به فضای عینی آن دوره اطلاع درستی نداشته باشیم، ولی مجموع شرایط میگوید که فضا سنگین بود و شاید در یک جاهایی بگوییم که مردم حق داشتند که نتوانستند جلو بیایند. ولی بالاخره مردم حاضر نشدند که ریسک کنند و جانشان را به خطر بیاندازند که این هم یک نقطه ضعف و ملامتی است. رضایت دادن به شهادت شیخ برای یک عده دیگری بود که بسیاری از آنها هم تحتتأثیر فضای تبلیغاتی بودند.
* آیا به صرف مخالفت شیخ با مشروطهای که این دوستان قبول داشتند کفایت میکرد برای اینکه بخواهند حکم اعدام را صادر کنند؟
فقط بحث مخالفت با نظریه شیخ نبود. وقتی شیخ فضلالله مخالفت کرد و بحث حرمت دفاع از مشروطه را مطرح کردند و گفتند دفاع از این مشروطه دیگر جایز نیست و حرام است. البته من استحضار ندارم و فکر هم نمیکنم اینطور باشد که این حکم شیخ فضل الله مستمسک محمدعلی شاه برای به توپ بستن مجلس و اعدام برخی از همین مشروطهخواهان تندرو مثل صور اسرافیل و سید جمال واعظ، حکم تحریم مشروطه شیخ باشد. ولی این نگاه را آنها داشتند که شیخ با حکم تحریم باعث شد که محمدعلی شاه جری شود و یک عده از آدمها را بکشد. بهنوعی شاید یکی از اتهامات شیخ این بود که او عاملی برای کشتار مردم، به توپ بستن مجلس و عملاً تعطیلی مشروطیت. یعنی فقط اظهار نظر شیخ نبود و شیخ را عامل همه این اتفاقات میدانستند.
* برخی اینگونه مطرح میکنند که مباحث فقهی شیخ فضلالله نوری با فقهای نجف مثل علامه نائینی و آخوند خراسانی یک تفاوتهایی داشته. نهایت هم میخواهند اینطور نتیجهگیری کنند که نظریه ولایت فقیه یک نظریه مورد دفاع تمام علما نیست . آیا حقیقتاً اینگونه بوده؟
در بحث اصل لزوم مشروطیت بهمعنای محدود شدن اختیارات پادشاه. بحث قانون، بحث آزادی، بحث مساوات و بحث اعتبار رأی اکثریت و شورا. اینها بحثهای جدی بود که در دوره مشروطه مطرح بود. لذا اینها در رسالههای مشروطه، در روزنامهها و گفتوگوها خیلی جدی بود. اینکه بالاخره آزادی قبول است، مشروطه قبول است، مجلس شورا قبول است و مساوات قبول است. حکم اینها چیست؟ آیا قانونگذاری قبول است یا قبول نیست؟ بنده خیلی سال قبل مقالهای نوشتم و مقایسه کردم. دیدم کلیّت مجلسی که شیخ فضلالله میگوید با مجلسی که مرحوم نائینی میگوید فرقی ندارد. مرحوم نائینی در کتاب «تنبیه الامه» تصریح میکند که آزادی باید در چهارچوب شرع باشد، مساوات باید در چهارچوب احکامی شرعی باشد. مرحوم نائینی میگوید: «ما اینها را قبول داریم و مساوات باید در چهارچوب شرع باشد.» حتی ایشان میگوید: «تمام رأی مجلس بدون تنفیذ فقها هیچگونه مشروعیتی ندارد.» شیخ هم همین را میگوید. پس نسبت به کلیات این مباحث قطعاً اختلافی نیست. اینگونه نیست که بگوییم شیخ فضلالله با اصل قانون نویسی یا آزادی و یا مساوات مخالف است و نگاهی دارد ولی مرحوم نائینی یا مخالف است و یا نگاهش با نگاه شیخ متفاوت است. البته در جزئیات بحث قانون نویسی یا محدوده قانون نویسی ممکن است اختلاف نظرهایی باشد. در مورد بحث ولایت فقیه هم همین طور است. مرحوم نائینی در کتاب «تنبیه الامه»، چهار یا پنج جا بحث ولایت فقیه را مطرح میکنند حفظ نظم عمومی، حفظ مرزها و امور حکومتی است، از ضروریات فقه شیعه است. بعد این را میگویند که قاعده این است که ولایت فقیه حاکم باشد ولی چون اکنون مقدور نیست ما در این حد و بهحد مقدوری که الان امکانپذیر است رضایت بدهیم. لذا مرحوم نائینی چندین بار بحث ولایت فقیه را مطرح میکنند. ایشان در «حاشیه مکاسب»، بحث ولایت فقیه را مطرح کردند و ولایت عامه فقها را پذیرفتند. مرحوم آخوند هم همین طور. آخوند در بحثهای حاشیه مکاسب، هر چند بهصورت محدودتر و نه بهصورت مطلقه، پذیرفتهاست. همین طور عملکرد مرحوم آخوند خراسانی را ببینید. آخوند خراسانی یکسال یا یکسال و خوردهای بعد از شهادت شیخ، حکم اخراج سید حسن تقیزاده و امثالهم را صادر میکند. میگوید که اینها دارای مسائل سیاسی هستند و باید از مجلس بروند. اگر مرحوم آخوند واقعاً طرفدار دموکراسی است و مردم نمایندهای را بهنام سید حسن تقیزاده انتخاب کردهاند که به مجلس برود، آقای خراسانی به چه حقی تقیزاده را از مجلس اخراج میکند؟ چه حقی و چه ولایتی دارد؟ جز این است که برای خودش یک ولایت سیاسی قائل است؟ لذا نظراً و عملاً آقایان طرفدار ولایت فقیه هستند. البته ولایت فقیه آخوند محدودتر است. اما اصل آن را قبول دارند.
مشهور این است که مرحوم آخوند مشروطهخواه بود و شیخ فضلالله میگفت مشروطه مشروعه. مرحوم آخوند صریحاً در رابطه با مشروطیت در همان اوایل که راجع به مشروطیت نظر میدهند. در باب اینکه آیا ما میتوانیم مشروطه غربی را استفاده کنیم یا خیر؟ ایشان میفرمایند: «مشروطیت هم مملکتی به حسب مملکت خودش است.» یعنی اصل مشروطیت یک قالب و یک فرمی است که میآید. در غرب این به حسب مذهب مسیحیت تولید شده و در کشور ما طبعاً مشروطیت به حسب مذهب شیعه اثنیعشری باشد که میشود همان مشروطه مشروعه. حتی آخوند در بیانات خود تعبیر «مشروطه اسلامی» را هم در بیانات خود به کار میبرند.
* جناب استاد این بیانات مرحوم آخوند در همان اوایل است؟
بله همان اوایل که بحث مشروطیت میآید. تعریفی که مرحوم آخوند و مرحوم نائینی از مجلس دارند مشخص است. میگویند: «مجلسی میخواهیم که امر به معروف و نهی از منکر کند، مجلسی که جلوی ظلم را بگیرد و مجلسی که به اجرای احکام شرع کمک کند.» این یعنی مجلس اسلامی. لذا این بیانصافی است که بگوییم اختلاف بنیادی وجود دارد. اما به تعبیر حوزوی ما اختلاف مصداقی و صغروی وجود داشت. اینکه آیا این مجلس تهران مورد تأیید است یا خیر؟ شیخ میگوید که این مجلس مورد تأیید نیست ولی مرحوم آخوند میگوید که مورد تأیید است. این اختلاف موضع وجود دارد. ولی اینکه بخواهیم بگوییم این اختلافات به یکسری اختلاف مبنایی در اندیشه سیاسی این بزرگواران، نه اینطور نیست و مسأله اختلاف اینها نیست.
* آن مشروطه مشروعهای که در ذهن شیخ بوده، طبیعتاً اینطور بوده که یکسری از علما بخواهند این قوانین را مورد بررسی قرار بدهند. در جمهوری اسلامی و بر اساس قانون اساسی یک شورای نگهبان تشکیل شده و این وظیفه بر عهده شورای نگهبان است که قوانین مورد بررسی قرار داده شود تا مخالفتی با شرع اسلام نداشتهباشد. آیا آن چیزی که بهعنوان مشروطه مشروعه در ذهن شیخ فضلالله بوده و آن چیزی که الان دارد در جمهوری اسلامی بهعنوان یک نهاد که در نهاد شورای نگهبان است، تفاوتی دارد یا تکمیلتر شدهاست؟ یا به همان شکل است؟
در رابطه با قانونگذاری تقریباً همان است. در آنجا قرار بود که هیئتی از فقها بر مصوبات مجلس نظارت کنند که این قوانین مغایر شرع نباشد. فقهای شورای نگهبان هم دقیقاً همین است. منتهی ما یک حقوقدادن هم اضافه کردیم. 6 حقوقدان در شورای نگهبان جمهوری اسلامی که نسبت آن با قانون اساسی را هم بسنجند. این در دورههای قبل نبود. اما این را هم دقت کنید که این شباهت فقط در بحث قوه مقننه است. نمیتوانیم بگوییم که نظام جمهوری اسلامی همان مدل مشروطه مشروعه است. چون مدل مشروطه در حقیقت مشروطه سلطنتی است. یعنی سلطنت مشروعه است. یعنی شیخ فضلالله و دیگران اصل سلطنت را پذیرفتهاند، ولی سلطنت مشروطه را و نه سلطنت مطلقه. یعنی سلطنتی که به مجلس و قوانین مجلس مشروط و مقید است. لذا مشروطه مشروعه جمهوری اسلامی نیست. اما در حوزه قانونگذاری و نظارت فقها و قانونی مغایر شرع گذاشته نشود، این تشابه برقرار است.
* آیا میشود گفت که مشروطه زمینهسازی برای پیروزی و ظهور انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بوده؟
قطعاً. به یک معنا مشروطه زمینهساز انقلاب اسلامی است. زیرا در ابتدا سلطنت را محدود کرده. برای اولین بار قانون اساسی تدوین کرده. برای اولین بار یک مجلس رسمی منتخب مردم شکلگرفته. از آنطرف این مشروطهای که علما و شیخ پیگیری کردند که فقها هم بر قوانین آن نظارت کنند، از چند بعد زمینهساز و مقدمه جمهوری اسلامی. از این حیث که بحث مردم و رأی مردم مطرح میشود. پسکار را یک گام جلو آورده. از این جهت که گفته باید قانون باشد و قانون اساسی باشد هم باز یک گام جلو برده. از این جهت که مجلس باید منتخب مردم باشد باز هم جامعه را از لحاظ مدل سیاسی جلو برده. از این جهت هم که فقها باید نظارت کنند، باز یک گام نظام سیاسی را جلو برده. اگر قرار بود که ما در جمهوری اسلامی ده گام را برداریم، چهار یا پنج گام آن در مشروطه برداشته شد. در حقیقت اگر میخواستیم ده تا سنگر را در مقابل سلطنت فتح کنیم تا به مدل نظام سیاسی جمهوری اسلامی یا مردم سالاری دینی برسیم، چهار یا پنج تا از این سنگرها توسط مشروطیت و دوره مشروطه فتحشده. مثل بحث قانون، بحث مردم، بحث مجلس، بحث نظارت فقها و…
* یکی دیگر از شبهاتی که در فضای مجازی وجود دارد این است که بعضی از روزنامهها مدعی هستند که شیخ فضلالله مخالفت تحصیل دختران و تشکیل مدارس بوده. این را در پایه قرار دادند و گفتند که سکوت مردم به همین علت بوده. آمدهاند فضایی را که ما الان داریم در جامعه و در رابطه با مباحثی مانند حجاب و… میبینیم را هم مطرح کردهاند. گفتهاند که روزی یک شیخی با این مدل تفکر بوده و در نهایت منجر به اعدام او شده. آیا این حقیقت دارد که شیخ فضلالله مخالف تحصیل دختران و تشکیل مدارس دخترانه بوده؟
شیخ فضلالله راجع به اصل مدارس جدید اشکال میگیرد و فقط بحث دختران نیست. میگوید: «»این علومی که دارد در این مدارس ترویج میشود بهنوعی اعتقادات دانشآموزان و جوانان ما را ضعیف میکند.» شیخ با این موضوع مشکل دارد. فارغ از دختر و پسر بودن مدارس. بحث دختران هم مازاد بر این است. اما واقعیت چیست؟ واقعیت این است که اولاً مخالفت شیخ و علمایی که در دوره قاجار با مدارس جدید و علوم جدید مخالفت میکردند، یکی بحث تبلیغ مسیحیت در مدارس جدید بود و یکی هم بحث تفکرات مادیگرایانهای که در قالب علم ترویج میشد. وقتی در مدارس جدید بحثهایی مربوط به طبیعت و علوم طبیعی مطرح میشد، اینها بهگونهای طرح میشد که کانه این عالم هستی یکسری قواعد مادی طبیعی دارد. گویا خدایی اینجا نیست. وقتی آن دانشآموز این قواعد صرف مادی را بدون بحثهای اعتقادی و کلامی، اینطور تلقی میشود که همهچیز خودش به وجود میآید. مثلاً باران چگونه به وجود میآید؟ آبها بخار میشوند و در آسمان سرد میشود و میعان میشود و باران میآید. درخت چگونه رشد میکند؟ از زمین، آب و خاک تغذیه میکند، شاخه میزند، ساقهها و برگها از خورشید تغذیه کرده و فتوسنتز میکنند و میوه تولید میشود. در اینجا خدایی وجود ندارد. لذا در این مورد احساس خطر میشد که به نظر بنده این احساس درستی همبود. بعدها این نشان داده شد. خصوصاً در دوران رضا شاه که بحثهای تعلیمات دینی هم در مدارس نبود، این نوع علوم طبیعی یک نوع مادیگرایی را آموزش میداد. جالب این است که وقتی شیخ فضلالله مخالفت کرد و این آقایان معتقد هستند علمایی مانند مرحوم نائینی و افراد نوگرا و نواندیشی بودند که نسبت به نهادهای جدید نظر مثبت داشتند ولی شیخ فضلالله نظر منفی داشت. لذا این آقایان احساس کردند که مرحوم نائینی و آخوند با این جریان روشنفکری طرفدار مشروطه همراه هستند و شیخ فضلالله مخالف است. همین مرحوم نائینی نسبت به مدارس جدید تندتر از شیخ فضلالله میتازد. مرحوم نائینی موضع گرفت و گفت: «غربیها و استعمار برای ترویج افکار خود تمام تلاش خود را کردند و به این نتیجه رسیدند که بهترین کار زدن مدرسه و کارهایی مثل بیمارستان زدن و کارهای درمانی کردن است.» یعنی تبلیغ مسیحیت و تبلیغ تفکرات مادی از این طریق. لذا می گوید میگوید: «فرستادن اطفال بیگناه…… حرام است و کمک کردن ذرهای پول به این مدارس حرام است.» ولی شما هیچوقت در فضای مجازی نمیشنوید که مرحوم نائینی بگوید که مخالف مدارس جدید و تمدن جدید بود. این موضع فقط موضع مرحوم شیخ نبود، بلکه موضع مرحوم نائینی بهقول شما نواندش و نوگرا همبود. موضع عموم علما بود. نه اینکه با مدرسه جدید مخالف باشند. با محتوای این مدارس مخالف بودند. لذا مرحوم آقا نجفی اصفهانی و آقا روح الله اصفهانی، خودشان دو مدرسه جدید در اصفهان تأسیس کردند. بیمارستان و مریضخانه تأسیس کردند که مردم رایگان درمان شوند تا به آن بیمارستانها و درمانگاههای کلیسایی و مسیحی نروند که تبلیغ مسیحیت بشود. مرحوم سید محمد طباطبایی در همان دوره مشروطه مدرسه جدید زدند. تمام بزرگوارانی که مدرسه جدید زدند برای مسئول مدرسه یک روحانی را گذاشتند. اسم ناظم الاسلام کرمانی که کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» را دارد و یکی از کتابهای دست اول مشروطه است، محمد است و اسم او ناظم الاسلام نیست. سید محمد طباطبایی که یکی از علمای دوره مشروطه تهران است، یک مدرسهای بهنام مدرسه اسلام زد که ناظم الاسلام ناظم آن مدرسه بود و لذا به ناظم الاسلام معروف شد.
بنابراین علمای ما، نهتنها شیخ فضلالله، همه با محتوای مدرسههای جدید مخالف بودند و این را یک خطر میدانستند. لذا بعضیها هم برای خودشان مدرسه جدید زدند. پس مشکل آنها مدرسه جدید نبود و محتوای جدید مدارس بود. این اگر اشکال باشد در نائینی هم است، ولی متأسفانه فقط یک دستاویز قرار میگیرد که فقط حرف شیخ فضلالله پر رنگ بشود و او بهعنوان مخالف مدارس جدید مطرح شود. در آن دوره اتفاقاً در بین عامه مردم، حتی خصوصاً عامه مذهبی، از علما در آن دوره عقبتر بودند. یعنی واکنش منفی عموم مردمی که سواد کاملی نداشتند و متدین هم بودند، نسبت به نهادهای جدید بیشتر بود و خیلی سختتر قبول میکردند تا علما. چون آنها تعصب بیشتری داشتند و علم هم نداشتند. پس این غلط است که بگوییم مردم مدارس جدید را دوست داشتند و شیخ فضلالله مخالفت میکرد. اتفاقاً عموم مردم اینطور نبودند. یا عامه بعضاً متعصب مذهبی بودند که گاهی حتی خلاف علما هم عمل میکردند. یکی از چیزهایی معروف داستان بلندگو است. میگویند وقتی بلندگو آمد گفتند که این صدای شیطان است و از بلندگو استفاده نکنیم. در حالی که ما عکس آن را داریم. از مرحوم آیتالله بروجردی استفتا شده که حکم بلندگو چیست؟ گفتند بستگی دارد شما با این بلندگو چه بخوانید. برعکس این را هم داریم. به مرحوم آیتالله حکیم در عراق نامه نوشتند و گفتند که قاری روستای ما حاضر نیست پشت بلندگو قرآن بخواند شما به او بگویید که اشکالی ندارد.
* جامعه امروزی بهخصوص حوزه و روحانیت؛ چه درسی میتوانند از واقعه شهادت شیخ فضلالله بگیرند؟
مهمترین درس واقعه مشروطه این است. در مشروطه واقعیت این است که جریان مذهبی که معتقد به یک نوع نگاه دینی در عرصه اداره کشور، قانونگذاری و مجلس بود این را بارها و بارها تأکید کردم که قانون با ضوابط اسلامی، قانون اساسی اسلامی، نظارت فقها، تنفیذ فقها، آزادی در چهارچوب اسلام، مساوات در چهارچوب اسلام اگر شما تمام رسالههای مشروطه را نگاه کنید، هم موافق و هم مخالف مشروطه حرفشان این است که اگر مشروطه اسلامی است ما آن را قبول داریم. اگر کسی بگوید که قبول ندارم یعنی میگوید که اسلامی نیست که ما آن را قبول نداریم. بنابراین این حرف واحد جمع مذهبی است. همان دستهبندی که جریان غربیخواه درست کرد. چه بهاصطلاح علمای مشروطهخواه و چه مشروعهخواه. همه آنها مجلس اسلامی، قانون اسلامی و آزادی اسلامی میخواستند.
منتهی متأسفانه بهدلیل این دو دستگی که بین خود علما نسبت به اصل مشروطه پدید آمد، جریان غربگرایی که هیچ نسبتی با جریان مذهبی نداشت تلاش کرد از این اختلاف بهگونهای استفاده کند که علمای مشروطهخواه و خصوصاً علمای نجف را به جبهه خودش بیاورد. یعنی بهگونهای القا کند که ما غربگراها مثل سید حسن تقیزاده و صور اسرافیل، با مرحوم آخوند و مرحوم نائینی در یک جبهه هستیم و جبهه مقابل ما شیخ فضلالله و علمای مشروعهخواه هستند. از این فضا هم برای پیشبرد اهداف خود استفاده کردند و هم توانستند شیخ فضلالله را منزوی کنند که آن برخورد با او شکل بگیرد. لذا مهمترین نکته این است که ما در حقیقت بهجای اینکه از ظرفیتهای مثبت خود استفاده کنیم، کاری میکنیم که دشمن ظرفیتهای ما را برای خودش ببرد. متأسفانه این موضوع در فضای حوزه است. اینکه علما، اساتید و روحانیون متعددی هستند که نگاهشان با نگاه ما همراه است، ولی بهدلیل اینکه ما با اینها خوب ارتباط نمیگیریم و برایشان خوب گزارش صحنههای میدانی فتنهها و شرایط را بیان نمیکنیم، جریان مقابل که هیچ نسبتی با این علما، مراجع و اساتید ندارد، گاهی میآیند به این آقایان گزارشهایی را میدهند و مستقیم یا غیرمستقیم نکتههایی را به نفع خودشان از این آقایان مصادره میکنند. در واقع فضا را مغلوبه میکنند. کاری که به نظر من در خیلی از فتنهها و یا حتی در شرایط انتخابات رخ دارد. یعنی اختلافات درون جریان مذهبی باعث شد که جریان مقابل بیاید و از ظرفیت این فضا به نفع خودش استفاده کند. به نظر من این مهمترین درس مشروطه است.
اینکه فارغ از اختلافات نظری که هست، باید جریان انقلابی و مذهبی در عرصه میدانی پشت هم باشند. اگر آمدند مواضع جدا پیشه گرفتند. مواضعی که مقام معظم رهبری در تعبیری به آن میگویند: «تقوای سیاسی». تقوای سیاسی یعنی اینکه شما موضعی نگیرید که دشمن از موضع شما سوءاستفاده کند. این خیلی مهم است. ما باید به این دقت کنیم که گاهی در درون خود جریان حوزوی یا جریان مذهبی، مواضعی گرفتهمیشود که جریان غیرمذهبی میآید و اینها را بهنفع خودش مصادره میکند. گاهی حتی حوزه را بهنفع خودش مصادره میکند، اساتید حوزه را بهنفع خودش مصادره میکند. آنها گاهی اوقات بهدلیل کم کاری ما، برای بخشی از حوزویها ذهنیتسازی و فضاسازی میکنند. با پیامهای مستقیم یا غیرمستقیم در فضای رسانهای القا میکنند که این اساتید حوزه و این علما هم همفکر ما هستند و با آن نگاه مخالف هستند. لذا بهدلیل آن اختلاف علما جریان غربگرا توانست از این اختلافات سوءاستفاده بکند و بتواند با مطلقگوییها و کلیگوییها علمای مشروطهخواه را به جبهه خودش بیاورد و در مقابل علمای مشروعهخواه جبههبندی درست کند. این مهمترین خطر و مهمترین نقص این دوره است. این موضوع، هوشیاری، کیاست و فراست روحانیون و جریان مذهبی را میطلبد. باید حواسشان باشد که گزک بهدست دشمن ندهند و زمینه سوءاستفاده دشمن را فراهم نکنند. از آنطرف تلاش کنند در انسجام و وحدت خودشان بکوشند. مشترکات اینها خیلی بیشتر از مشترکات بعضی از این گروهها و گروههای بیرونی است. اینها باید روی مشترکات خودشان سفت بایستند و وحدت و انسجام خودشان را حفظ کنند.
* بهعنوان نکته نهایی و جمعبندی بحث اگر مطلبی دارید ما در خدمت شما هستیم. من قبلش هم از شما قول میگیرم که انشاءالله بتوانیم در موضوعات متعدد در خدمت شما باشیم. اگر نکته نهایی دارید بفرمایید.
نکته نهایی این است که ما اولاً باید از این بحثهای تاریخ معاصر برای امروز تجربه بگیریم. یکی از تجربیات بسیار مهم این است. خیلی از اظهارنظرها در دوره مشروطه و در مورد مشروطه، چه به نفع مشروطه و چه مخالف مشروطه، اظهار نظرهای ناپخته و حاصل عدم دقت لازم نسبت به مشروطه بود. اگر ما میخواهیم راجع به نهادی، مدلی، الگویی و مسألهای موضع بگیریم، خوب است که اول برویم و آن را بشناسیم. بعد بیاییم و موضع بگیریم. نه اینکه خدای ناکرده یک چیزی را نشناسیم و بعد چیزی را تأیید کنیم که عملاً به نفع جریان مخالف باشد. به قیودات دقت کنیم و همینطور از کلیّات دفاع نکنیم. نگوییم آزادی خوب است، دموکراسی خوب است، حقوق بشر خوب است. خب کدام حقوق بشر؟ کدام آزادی و کدام مساوات؟ باید روی اینها دقت کرد. باید این فضا را مدیریت کنیم که انشاءالله دچار آن گرفتاریها نشویم.
* یکی از مخاطبین هم گفتهاند که اگر میشود یک کتاب جامع و کاملی در این رابطه معرفی کنید.
اگر یک کتاب جامع در مورد خود مشروطیت میخواهند، کتابی است بهنام «فراز و فرود مشروطه» از آقای دکتر مصطفی تقوی. این کتاب یک کتاب جامع و خوبی است و مفصل است. اگر کتاب مختصرتری راجع به مشروطیت و سیر وقایع خواستند، مرحوم آقای علی ابوالحسنی کتابی تحتعنوان «کارنامه شیخ فضلالله نوری». کتاب جمع و جور 170 یا 180 صفحهای است. این کتاب در مورد این بحث میکند که چه شد که شیخ فضلالله وارد نهضت شد و بعد با مشروطه مخالفت کرد. در بیان این ورود و خروج شیخ و موافقت و مخالفت شیخ است و ایشان کلیّات یک دوره از تاریخ مشروطه را به نظرم در این کتاب گفتهاست. این کتاب خوبی است. البته آثار مرحوم آقای ابوالحسنی در رابطه با شیخ فضلالله و مشروطه، آثار قابل توجهی است که در یک جلدی تحتعنوان «تنهای شکیبا» جمع شدهاست. مؤسسه میراث مکتوب شیعه این کتاب را چاپ کرده. یک کتاب هم آقای دکتر موسی نجفی تحتعنوان «مشروطه شناسی» دارند. این کتاب هم کتاب خیلی کوچک و خوبی برای دوستان است تا فضای مشروطه را بشناسند. اما کتاب مفصل که سیر وقایع مفصل را بیان میکند، کتاب «فراز و فرود مشروطه» است.
* ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید. از مباحثی که مطرح کردید استفاده کردیم.
یک سؤالی هم راجع به کتاب «آستانه تجدد» مرحوم آقای فیرحی پرسیدند. این کتاب در حقیقت تبیین اندیشههای مرحوم نائینی است. متأسفانه ایشان در این کتاب برداشتهایی را نسبت به نائینی نسبت میدهند که مستند نیست. لذا نقدهایی هم در این زمینه نوشتهشده. دوستان میتوانند مراجعه کنند. از جمله آقای حجتالاسلام متقیان تبریزی که ایشان یکسری درسگفتار درباره اندیشه سیاسی مرحوم نائینی ارائه کردهاند که شاید قابل دسترس هم باشد. ایشان نگاههای آقای فیرحی را نسبت به مرحوم نائینی نقد کردهاند. به نظر میرسد یکسری از چیزهایی که آقای فیرحی به مرحوم نائینی نسبت میدهد، محل اشکال و خدشه است.