رحا مدیا | غلامرضا رضایی تربقان
حجتالاسلام غلامرضا رضایی تربقان در نوشتاری ضمن تبریک سالروز ولادت کریم اهلبیت(ع) در مورد شخصیت امام حسن مجتبی(ع) و صلح امام با معاویه بیان داشت:
در این نوشتار کوتاه ضمن معرفی اجمالی شخصیت امام حسن(علیهالسلام) سعی میشود بهدلایل این صلح عظیم تاریخی اشاره شود تا خواننده محترم به حکمت بیپایان آن پی برد، همچنین شبهاتی که بعضاً حول این مساله مطرح میشود تا حدود بسیاری پاسخ داده خواهد شد؛
امام حسن(ع) پس از شهادت امام علی(ع) در کوفه، با درخواست و بیعت مردم خلافت را پذیرفت و راه و روش عدالتپرور پدرش را تداوم بخشید. امام مجتبی(ع) فردی شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس در وجود او راه نداشت. در راه پیشرفت اسلام از هیچگونه جانبازی دریغ نمیورزید و در جنگ جمل و صفین در رکاب پدرش در خط مقدم جبهه میجنگید.
ممکن است این سؤال برای عدهای مطرح شود که چرا امام مجتبی(ع) مانند برادرش امام حسین(ع) راه جنگ و مبارزه را در پیش نگرفت و قیام نکرد و با معاویه از در صلح و سازش وارد شد؟ آیا شجاعت و فداکاری امام حسن(ع) از امام حسین(ع) کمتر بود؟ یا اینکه توجه امام حسین(ع) به حفظ دین و نجات اسلام بیشتر از امام حسن(ع) بود؟ چه شد یکی صبر و شکیبایی را پیشه خود ساخت و دیگری جنگ و شهادت را اختیار نمود؟
لازم است مقدمتاً یادآوری کنیم در آیین اسلام قانون واحدی بهنام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلکه دستور داده که اگر نبرد و جنگ برای پیشبرد هدف مؤثر نباشد، از در صلح وارد شوند. ما در تاریخ حیات پیامبر اسلام(ص) هر دو صحنه را مشاهده میکنیم، پیامبر(ص) دربهدر و احد و احزاب دست به نبرد و جنگ زد و در شرایطی هم مانند حدیبیه با اهل مکه صلح نمود.
امام مجتبی(ع) که از جانب خداوند رهبر و پیشوای دینی بود به تمام جهات و جوانب قضیه بهتر از هرکس دیگری آگاهی داشت و با دوراندیشی خاصی صلاح جامعه اسلامی را در ترک جنگ تشخیص داد.
امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هر دو به وظیفه خود بهطور کامل و درست عمل نمودند، همانگونه که پیامبراسلام فرمودند: حسن و حسین هر دو امامند، خواه قیام کنند و یا سکوت نمایند. یعنی هر آنچه را انجام دادند همان درست و به صلاح مسلمانان است؛ خواه به فلسفه و حکمت کارشان پیببریم و خواه از درک آن عاجز بمانیم. بنابراین هر یک از آنها در ظرف زمانی خود به مصلحت جهان اسلام عمل کردند.
چرا امام حسن(ع) با معاویه صلح کرد؟
امام حسن(ع) بعد از ششماه زمامداری بهناچار با معاویه پیمان صلح را امضا کرد و از حکومت کنارهگیری نمود. با دقت در روایات و اسناد تاریخی به این نتیجه میرسیم که امام حسن(ع) بهدلخواه خویش با معاویه صلح نکرد، بلکه پیمان صلح بر حضرت تحمیل شد. یعنی شرایطی پیش آمد که امام حسن(ع) از حکومت کنارهگیری کرد.
در صورت تداوم جنگ بین امام که سپاهیانش اهل عراق و کوفه بودند و معاویه که سپاهیانش از شام بودند، با روحیه ضعیف و مشکلات سپاه امام حسن(ع) و بیوفایی سرداران لشکر، شکست و نابودی سپاه امام قطعی بود. از طرفی زمامداران روم فرصت را غنیمت میشمردند و به سرزمینهای اسلامی حمله میکردند و بساط اسلام بهطور کامل جمع میشد، لذا این جنگ نه به نفع سپاه کوفه بود و نه به نفع سپاه شام و معاویه، بلکه پیروز آن سپاه روم و مسیحیان بودند.
امام حسن(ع) یک جبهه نیرومند و قوی در برابر دشمن نداشت. مردم عراق و کوفه در عصر امام حسن(ع) نه آمادگی روحی برای نبرد داشتند و نه تشکل و هماهنگی و اتحاد.
چرا که جنگهای جمل، صفین و نهروان که در زمان خلافت علی(ع) روی داد، تلفات بسیاری داشت ۳۵ هزار نفر در جنگ جمل و حدود ۱۱۰ هزار نفر در جنگ صفین و ۳۵ هزار نفر در جنگ نهروان کشته شدند و این کشتههای زیاد، خانوادهها را عزادار و بیرغبت به جنگ کرده بود و دیگر تمایلی به جنگ نشان نمیدادند.
امام مجتبی(ع) قبل از پذیرش صلح برای ترغیب مردم به جهاد خطبههای متعددی خواند اما تمایلی در یاران دیده نمیشد، بلکه گاهی با صراحت شعار متارکه جنگ را سر میدادند و فریاد برآوردند؛ “البُقیه البُقیه“ ما را باقی بدار ما زندگی میخواهیم. آیا با اتکا به چنین سپاه فاقد روحیه رزمندگی، صلاح بود امام(ع) با دشمن نیرومندی مثل معاویه وارد جنگ شود؟ مردم عراق و کوفه بیوفا و غیرقابلاعتماد بودند، هر روز زیر پرچمی گرد میآمدند و همواره تابع وضع موجود و قدرت روز بودند.
عبیدالله بنعباس فرمانده لشکر امام حسن(ع) که با ۱۲ هزار نیرو برای مقابله با دشمن عازم شده بود، فریب وعدههای معاویه را خورد و با دریافت یکمیلیون درهم با هشت هزار نفر از سپاهیانش به معاویه ملحق شد، همچنین خیانت تعداد دیگری از سرداران که تطمیع شدند و امام(ع) را تنها گذاشتند باعث تضعیف روحیه و تزلزل موفقیت نظامی امام شد.
شیخ مفید مینویسد: یاران امام حسن(ع) به چند گروه تقسیم میشدند؛ گروهی شیعیان علی(ع) بودند. گروهی خوارج و دشمن امام علی(ع) و معاویه بودند. این گروه با انگیزه جنگ با معاویه گرد امام جمع شدند؛ گروه سوم دنیاطلبانی بودند که در پی غنایم جنگی بودند و گروه چهارم شکاکان بودند که حق را از باطل تشخیص نمیداند و کارشان ایجاد تردید بود. گروه پنجم متعصبان قبیلگی بودند.
اینان بدون توجه بهحق و باطل تابع عصبیت قبیلگی بودند و دنبال روی رئیس قبیله، گروه ششم افرادی بودند که در لشکر امام حسن(ع) بودند و بارها به امام(ع) حمله کردند، حتی زخم کاری بر امام زدند، اینها تصمیم داشتند امام حسن(ع) را تحویل معاویه دهند و جایزه بگیرند.
پس جنگ به مصلحت نبود. اگرچه صلح با معاویه هم مطلوب نبود؛ ولی اقدام به جنگ زیانبارتر بود. امام علی(ع) فرمود: عاقل آن نیست که خیر را از شر تشخیص بدهد، بلکه عاقل آن است که در بین دو شر، شر کمتر را تشخیص دهد و برگزیند.
امام حسن(ع) با صلح شجاعانه خود گرچه با معاویه پیمان ترک مخاصمه منعقد کرد، ولی با حرکت انقلابی و فرهنگی خویش مقدمات نهضت عاشورا را فراهم نمود. از اینرو قیام حسینی، اول حسنی بود و امام حسین(ع) هم از زمان شهادت امام علی(ع) همیشه همراه برادرش امام حسن(ع) بود. حتی بعد از شهادت امام حسن(ع) بهمدت ۱۰ سال در زمان خلافت معاویه همان سیاست امام حسن(ع) را ادامهداد.
نتیجه اینکه هیچ حکومتی و لو حکومت و زمامداری امام معصوم بدون پشتوانه مردمی قدرتی ندارد و ضعیف است و موفق نخواهد بود. با پشتوانه و حمایت مردم میتوان بزرگترین بحرانها را پشتسر گذاشت، همچون دفاع مقدس که با پشتوانه و حمایت مردم ایران در جنگ اجازه نداد حتی یک وجب از خاک کشور ما تصرف شود.
بسیار مفید وارزنده بود
درود برشما