رحا مدیا | آزاده ابراهیمی فخاری
تاریخ روزهای غریبی به خود دیده است، حوادثی که نتایج آنها گاهی بر خلاف پیشبینیها رقم میخورد. یکی از این حوادث، صلح ورسای است. این صلح که در سال 1919 به امضا رسید، بهمنظور پایان دادن به جنگ جهانی اول میان متفقین و آلمان طراحی شده بود. با این حال، بهجای ایجاد صلحی پایدار، به یک نمونه از صلح ناپایدار و شکستخورده در تاریخ تبدیل شد. بهجای بازسازی روابط میان کشورها، بذر نارضایتی و خشم را در دل آلمان و دیگر کشورهای درگیر کاشت. شرایط سخت و غیرمنصفانهای که بر آلمان تحمیل شد، نهتنها نتوانست امنیت و ثبات را در اروپا برقرار کند، بلکه بهطور غیرمستقیم زمینهساز جنگ جهانی دوم شد.
یکی از پیامدهای این معاهده، رشد ملیگرایی افراطی در آلمان بود. هیتلر با بهرهبرداری از نارضایتیهای ناشی از صلح ورسای، توانست ملیگرایی افراطی را به نیروی محرک قدرتمندی تبدیل کند و در نهایت آلمان را بهسمت جنگ جهانی دوم هدایت کند. معاهده ورسای بهجای اینکه بهعنوان ابزاری برای بازسازی و آشتی عمل کند، تنها بهعنوان توقف کوتاه میان دو جنگ بزرگ تاریخ بود.
صلح بهطور کلی بهعنوان یک هدف والا و مطلوب برای جوامع بشری در نظر گرفتهمیشود، اما گاهی هزینههای دستیابی به صلح میتواند بسیار بیشتر از هزینههای جنگ باشد. این مسئله بهویژه زمانی اهمیت پیدا میکند که سازش یا توافق با دشمنان، مستلزم از دست رفتن اصول یا منافع حیاتی باشد. صلح همیشه بهمعنای آرامش و آسایش نیست؛ بلکه گاهی میتواند شامل فداکاریهای عظیم، از دست دادن منافع ملی و حتی تضعیف حاکمیت باشد. بهعبارت دیگر، گاهی برای جلوگیری از جنگ، ملتها مجبور میشوند هزینههای سنگینی بپردازند که ممکن است در درازمدت نتایج بسیار نامطلوبی برای جامعه داشتهباشد.
یکی از دلایلی که موجب میگردد، صلح پرهزینهتر از جنگ باشد، نیاز به امتیازدهی به دشمنان یا رقبای سیاسی است. این امتیازات ممکن است شامل تسلیم بخشهایی از قلمرو، منافع اقتصادی یا حقوق حاکمیتی باشد. در این حالت، کشورها مجبور به پذیرش توافقهایی میشوند که بهمرور زمان قدرت و نفوذشان را کاهش میدهد. این نوع از صلح، نهتنها منابع مادی بلکه حیثیت و استقلال یک کشور را تهدید میکند. در چنین شرایطی، جامعه ممکن است سالها از پیامدهای این امتیازات رنج ببرد، در حالی که یک جنگ کوتاهمدت شاید این مشکلات را با هزینه کمتری حل میکرد.
یکی دیگر از هزینههای پنهان صلح، بیاعتمادی و نگرانیهای داخلی است. اگر یک توافق صلح بهعنوان نوعی تسلیم یا شکست تعبیر شود، ممکن است موجب نارضایتی و مخالفت داخلی شود. جوامع، بهویژه آنهایی که در مواجهه با تهدیدات خارجی انسجام خود را حفظ کردهاند، در صورت امضای توافقنامههای نامطلوب دچار شکافهای اجتماعی و سیاسی میشوند. این شکافها میتواند به بیثباتی داخلی، تضعیف دولت و حتی شورشهای داخلی منجر شود. در چنین مواردی، هزینههای اجتماعی و سیاسی صلح بسیار بیشتر از هزینههای جنگ است.
«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسَیٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَیٰ أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»(بقره-216)«جنگ بر شما مقرر شدهاست، در حالی که برایتان ناخوشایند است؛ ولی چهبسا چیزی را خوش نداشتهباشید و آن برای شما خوب باشد، و چهبسا چیزی را دوست داشتهباشید و آن برای شما بد باشد؛ و خدا میداند و شما نمیدانید.»
این آیه نشان میدهد که گاهی جنگ، هرچند ناخوشایند، میتواند راهحل بهتری نسبت به صلح ناپایدار باشد. بنابراین در شرایطی که صلح باعث تضعیف منافع یا اصول جامعه شود، جنگ، راهکاری ضروری است.