سالهاست برخی محافل فکری و رسانهای، تلاش میکنند دوگانهای نادرست را در فضای حوزوی جا بیندازند؛ دوگانهای که میگوید: حوزه قم، سیاسی و انقلابی است و حوزه نجف، بینسبت با تحولات اجتماعی. این روایت انحرافی، گاهی با زبان نرم و گاهی در قالب تحلیلِ ظاهراً تاریخمند تکرار میشود؛ اما واقعیت در نقطه مقابل آن قرار دارد.
نجف، شهری است که قرنها مرکز فقاهت، مرجعیت اجتماعی و هدایت امت بوده است. حوزهای که در متن استعمار، جریان مقاومت را هدایت کرد و سنتی از استقلال دینی، عزتمندی و ایستادگی را به جا گذاشت. در چنین حوزهای نمیتوان قرائت منزوی، بیتفاوت و خنثی از دین ارائه کرد. قرائتی که نه ریشهای دارد و نه با هویت تاریخی آن سازگار است.
در سوی دیگر، قم نیز نه صرفاً مرکز درس و بحث، بلکه کانون احیای شأن اجتماعی فقاهت بوده است؛ حوزهای که انقلاب اسلامی از متن آن برخاست، نهاد علمای متکفل سرنوشت مردم در آن تثبیت شد و اندیشه «فقه مسئول» در آن صورتبندی شد. قم و نجف نه دو اردوگاه جدا از یکدیگر، بلکه دو فصل یک سنتاند؛ سنتی که کارآمدترین بخش تاریخ معاصر تشیع را شکل داده است.
در چنین فضایی، برگزاری برنامههای مشترک میان دو حوزه یک حرکت لازم و راهبردی است. حضور متقابل علما، نشستهای مشترک، تعریف موضوعات واحد و رفت و آمد متولیان حوزهها، دقیقاً همان چیزی است که روایت غلط جدایی و تعارض را از بین میبرد.
به همین دلیل، آنچه چند روز پیش در قالب «کنگره بینالمللی میرزای نائینی» در حرم امام حسین علیه السلام برگزار شد، صرفاً یک رویداد علمی نبود. این کنگره _که ادامه برنامهی قم بود_ نمادی آشکار از یک حقیقت تاریخی است: قم و نجف در یک ریشه ایستادهاند. حضور آیتالله اعرافی در عراق، مشارکت شخصیتهای حوزوی دو کشور بیش از آنکه تجلیل از یک شخصیت علمی باشد، نمایش هماهنگیِ یک هویت مشترک بود.
این همکاری، پاسخی غیرمستقیم و روشن به کسانی است که طی سالهای اخیر تلاش کردهاند حوزه نجف را بهعنوان نمونه جدیدی از «دارالتبلیغ» قبل انقلاب تصویر کنند؛ نهادی که روزی بنا بود بدیلی غیرانقلابی و بیتعرض به ساختار قدرت در برابر حوزه قم باشد. اما واقعیت این است که نجف هرچه بوده، حوزه مقاومت، عقلانیت اجتماعی و مرجعیت اثرگذار بوده است. حوزهای که در ساختار خود اجازه نمیدهد فقه، از سرنوشت مردم جدا شود.
آن تجربه تاریخی دارالتبلیغ پیش از انقلاب، نمونه روشنی است. نهادی که تصور میکرد با فاصله گرفتن از روح اجتماعی دین و با ارائه الگوی «دینِ محترمِ غیرمداخلهگر»، میتواند جایگاهی جدید تعریف کند. اما تاریخ نشان داد فقه اگر نسبت به عدالت، جامعه و ظلم بیتفاوت شود، هم از مردم جدا میشود و هم از متن دینداری.
به همین دلیل، همگرایی امروز قم و نجف تنها یک مناسبت علمی یا جشن تجلیل شخصیتها و یا صرفاً گفتوگوی فقهی نیست، بلکه حرکتی برای صیانت از مرجعیت دینی در برابر پروژهای که میخواهد حوزه را به نهاد معرفتیِ غیر کنشگر تقلیل دهد. هر اقدامی که چهره واحد حوزه را بازنمایی کند، هم به تقویت جایگاه حوزویان در جهان تشیع میانجامد، هم پشتوانه مردمی حوزه را تقویت میکند و هم اجازه نمیدهد برخی جریانها مرزهای مصنوعی میان مراکز علمی شیعه بسازند.
همکاری قم و نجف، در سطح نخبگان و مدیران، اهمیتی فراتر از تبادل علمی دارد. این همکاری، پاسداری از حافظه تاریخی حوزه است. حافظهای که هر دو شهر در آن شریکاند: حافظه مبارزه با استعمار، صیانت از استقلال علمی، دفاع از دین در متن جامعه و مسئولیتپذیری در برابر سرنوشت مردم.
اگر این مسیر استمرار پیدا کند _از نشستها، طرحهای علمی مشترک، تربیت طلاب میانحوزوی، تدوین متون، تبادل استاد، و حتی برنامهریزیهای رسانهای_ نه تنها به وحدت اجتماعی حوزهها لطمه نخواهد خورد، بلکه آنچیزی که باید در جهان اسلام مرجعیت فکری داشته باشد، تثبیت میشود: حوزهای که جامع، مسئول، پیشرو، دغدغهمند مردم و متکی به سنت است.
مسئله امروز شخص یا مناسبت خاصی نیست؛ مسأله این است که حوزه شیعه، اگر قرار است در قرن آینده اقتدار علمی، استقلال دینی و هویت اجتماعی خود را حفظ کند، راه از همین همکاریها میگذرد. قم و نجف اگر کنار هم تعریف شوند، تاریخ و هویت حوزه حفظ و آینده تضمین خواهد شد.
همکاریهای اخیر نه فقط مبارک، بلکه لازم است. اگر تکرار شود و از سطح مناسبت علمی به سطح برنامهریزی مشترک ارتقا پیدا کند، یک پیام روشن برای همه دارد: حوزه شیعه یک حوزه است. ریشهدار، اجتماعی، ضد سلطه و متکی بر میراث مشترک.



