صدسالگی حوزه؛

عصر امام‌ و امت

مرحوم وحید بهبهانی توانست رابطه فقیه و مردم را از سطح محدّث و مستمع بودن بالا ببرد و به سطح مرجع تقلید و مقلد برساند، امام راحل با انقلاب فقهی و فرهنگی‌اش، آن را به اوج خود یعنی رابطه امام و امت رساند.

رحا مدیا | جواد جعفری

رشد جامعه حقیقی و رشد انسان در عالم خلق به صورت تدریجی می‌باشد و مسیری را باید طی کند تا به کمالات دیگری خودش برسد.

عصر اولین در این عالم به عصر حدیث معروف است زمانی بود که اصحاب بلافاصله و مباشرتا سخنان را در دل مردم انتقال می‌دادند بعد از طی مسیری به عصر اجتهاد و تقلید رسید به زمانی که مبدا شروع و روشن شدن این جایگاه علمی بود و احیاء تراث به نحو احسن با وجود مرجعیتی بر اجتهاد و تقلید شد ولی این کمال رشد حوزه علمیه نبوده است بلکه کمال و رشد حوزه علمیه زمانی اتفاق افتاد که «الاسلام هو الحکومة» بیان شد زمانی بود که عصر امام و امت پایگذاری شد که هم رشد جامعه حقیقی در این دنیا را در بر داشت و هم اشتداد حقیقت بعد از فنا را اگر همین یک عنوان و عصر و «الاسلام هو الحکومة» را در نظر داشته باشیم حوزه پویایی خودش را داشته است حوزه علمیه حرکت و جریان خودش را داشته است و این جزو افتخارات حوزه علمیه است.

نخست الزام است سیر تحول رابطه علمای دین با توده مردم بازگو شود: پیش از انقلاب و در سالیانی متمادی رابطه فقیه و مردم، رابطه محدّث و مستمع بود. در این مقطع بر اساس تفكر اخباری‌گری و جمود و ممنوع شدن اجتهاد، تنها پیوندی كه فقیه را با جامعه مرتبط می‌كرد، نقل حدیث و معنای صوری آن بود، چرا كه فقیه حق استنباط نداشت.

این تحجر فكری به دست توانای اصولیّون توانمند به ویژه استاد اكبر، مرحوم وحید‌بهبهانی(قدس سره)، رخت بربست و (اجتهاد) و تفكر اصولی زنده شد. و ارتباط فقیه و مردم، به ارتباط مرجع تقلید و مقلّد ترقی یافت و مردم از استنباطات فكری مرجع تقلید خود بهره می‌بردند و مرجع تقلید ره آورد فكری و اجتهاد خویش را به مردم ارائه می‌داد و ُحكم او در این محور، كم و بیش نافذ بود و فتوای او نیز ضروری و لازم الاجراء.

پس از سالیانی، كم كم مسئله ولایت فقیه در لابه‌‌لای كتاب‌های فقهی مطرح شد و خود را نشان داد. البتّه ریشه آن در نوشته‌های پیشینیان مشهود بود. اما نه به اندازه‌ای كه اكنون سرفراز بیرون آمده و شكوفا شده و جایگاه اصلی خود را پیدا كرده است. اینك ولایت فقیه علاوه بر آنكه در جایگاه اصلی خود روییده، به سایر جایگاه‌های فرعی نیز سایه افكنده است، در حالی‌كه در آن مقطع این چنین نبود؛ یعنی اگر امثال مرحوم نراقی(قدس سره)مسئله ولایت فقیه را مطرح می‌كردند ، در محور فقه و در شمار یكی از مسائل فقهی بود؛ یعنی ولایت فقیه از قلمرو علم کلام که جایگاه اصلی آن است بیرون آمد و در علم فقه مستقر شد و نیز با ادله فقهی شکوفا می‌شد، لیكن بر اثر بیرون رفتن از جایگاه اصلی‌اش آن رویش مطلوب را نداشت كه چونان شجره طیّبه‌ای باشد كه «اَصلُها ثابت فرعُها فِی الَّسماء»،گرچه این امر در دراز مدت و در مقطع بعدی تحقّق یافت. (بنیان مرصوص امام خمینی، ص ۲۴۵)

امام راحل، رابطه مرجع و مقلد را به رابطه امام و امت ارتقاء داد و این، تحول بزرگ دیگری در رابطه فقیه با مردم بود؛ یعنی اگر مرحوم وحید بهبهانی توانست رابطه فقیه و مردم را از سطح محدّث و مستمع بودن بالا برد و به سطح مرجع تقلید و مقلد برساند، امام راحل با انقلاب فقهی و فرهنگی‌اش، آن را به اوج خود یعنی رابطه امام و امت رساند. (ولایت فقیه، جوادی آملی، ۲۸۴)

اما این نکات نباید از یاد داد که ادامه مسیر به کیفیت امورات نظری در اجتماع را در پی دارد یعنی کیفیت اتصال در عوالم ماهوی قسمتی بر دوش این حوزه علمیه است تا جامعه را که در صدد تحول است متحول کند، بارها حضرت آقا در این مورد گله‌ای داشته‌اند نه اینکه نخواهند نه متولیان حوزه علمیه نمی‌توانند و ظرفیت آسیب شناسی در عرصه پژوهشی خودش را می‌طلبد.

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها