رحا مدیا | علی مکوتینیا
یکی از ویژگیهای مهم جامعه اسلامی، تلاش برای پیوند با مسلمانان و بیقراری بر محور عاطفه و مواسات به هدف رفع مشکلات یکدیگر است. چه اینکه انسانها مانند حلقههای یک زنجیر، حیات و قوامشان در گِرو پیوستگی و وابستگی به یکدیگر است. بهعنوان نمونه؛ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در عبارتی فرمودند: «تَرَی المُؤمِنینَ فی تَراحُمِهِم و تَوادِّهِم و تَعاطُفِهِم کَمَثَلِ الجَسَدِ إذَا اشتَکی عُضواَ تَداعی لَهُ سایر جَسَدِهِ بِالسَّهَرِ وَ الحُمّی؛(1) مؤمنان را در مهربانیورزیدن به یکدیگر، دوستی با یکدیگر و ملاطفت با یکدیگر، چونان یک پیکر میبینی که چون عضوی [به درد آید و] شکایت کند، دیگر اعضا با بیخوابی و تب، با او همصدا میشوند و یکدیگر را فرا میخوانند.»
امام صادق علیهالسلام نیز فرمودند: «یَحِقُّ عَلَی الْمُسْلِمِینَ الِاجْتِهَادُ فِی التَّوَاصُلِ وَ التَّعَاوُنُ عَلَی التَّعَاطُفِ وَ الْمُوَاسَاةُ لِأَهْلِ الْحَاجَةِ وَ تَعَاطُفُ بَعْضِهِمْ عَلَی بَعْضٍ حَتَّی تَکُونُوا کَمَا أَمَرَکُمُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ مُتَرَاحِمِینَ مُغْتَمِّینَ لِمَا غَابَ عَنْکُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ عَلَی مَا مَضَی عَلَیْهِ مَعْشَرُ الْأَنْصَارِ عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ؛(2) بر مسلمانان لازم است که برای پیوند و همکاری در جهت توجّه به یکدیگر و همدردی با نیازمندان و سهیمکردن آنان در مال خود و مهربانی برخی نسبت به برخی، کوشش کنند، تا همانگونه باشید که خداوند عزّوجلّ به شما فرمان داده است: مهربان و مهرورز میان خودتان، و اندوهگین از گرفتاریهایشان که از شما پنهان ماندهاست، بهگونهای که انصار در روزگار پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله بودند.»
با این توضیح اگر هر فردی نسبت به شغل و امکاناتی که دارد، در مسیر خدمت به مردم، هر روز یک اقدام خیرخواهانه به عمل آورد، چرخ زندگی اجتماعی، فعالانه به گردش میافتد و چه بسیار مشکلات و گرفتاریهای مردم از این راه حل میشود و به گفته صائب تبریزی:
شود جهان لب پر خندهای اگر مردم
کنند دست یکی در گرهگشاییِ هم
فغان که نیست بهجز عیب یکدگر جُستن
نصیب مردم عالَم ز آشناییِ هم(3)
افزون بر آن، آموزههای اسلامی نشانمیدهد؛ دلیل برخی از بلاها و مصیبتهایی که در زندگی انسانها وارد میشود؛ حاصل همان بیتوجهی و بیخیالی انسان نسبت به خواستههای نیازمندان و محرومان است؛ از جمله امام صادق علیهالسلام به ابن جنید فرمودند: «وَ مَا عَذَّبَ اللَّهُ أُمَّةً إِلَّا عِنْدَ اسْتَهَانَتِهِمْ بِحُقُوقِ فُقَرَاءِ إِخْوَانِهِم؛(4) هرگز خداوند امتی را عذاب نکردهاست، مگر هنگام خوار شمردن حقوق برادران نیازمندشان».
در طول تاریخ، بسیاری از عالمان آگاه و دلسوز با رسیدگی به مشکلات و نیازهای مردم، پناهگاهی محکم و مرکز امید برای محرومان بودند. از جمله آنان در روزگار معاصر، مرحوم علامه حسن حسنزاده آملی بود. البته گاهی از طرف خنّاسها صحبتهایی شنیده میشود که مثلاً استاد حسنزاده در عرش بوده و از فرش خبری نداشته، پس درد مردم را نمیدانسته است. او در مقام ملکوت بوده و با مشکلات مردم کاری نداشته است. در حالی که آن جناب در تمام عمر مبارک خود در خدمت خالصانه به مردم و رسیدگی به معیشت محرومان، سر از پا نمیشناخت.
آیتالله احمد عابدی میفرمود: «علامه حسنزاده با درد مردم آشنا بود. مثلاً هر سال در ماه مبارک رمضان با پول شخصی خودش برنج میگرفت و بین خانوادههای فقرا(در قم یا شهرهای دیگر) تقسیم میکرد. من چون مدتی وکیل مالی ایشان بودم، میدانم که چقدر پول به من میدادند تا به افراد مختلف؛ چه طلبهها، چه علما و چه دیگران، کمک بکنم. به طلبههایی که به ایشان مراجعه میکردند و مشکلی داشتند، کمک میداد. با اینکه خود ایشان از نظر مالی واقعاً در سختی بودند. البته بیشتر از این را نمیتوانم توضیح بدهم؛ ولی آنچه در توان ایشان بود، همیشه کمک مالی و غیر مالی داشتند. مثلاً خود من، چقدر خدمت ایشان بودم. گاهی به من میفرمود: شب جمعه بیا با هم به منزل فلان کس برویم. من خدمت ایشان میرفتم، تاکسی میگرفتیم، استاد هدیهای تهیه میکرد و به منزل آن شخص میبردیم. از این کارها خیلی زیاد داشتند. ایشان به خانه افراد سر میزدند یا میشنیدند کسی مریض است، به بیمارستان رفته، هدیهای میبرد و به او کمک مالی میکرد. در خود آمل چقدر کمک میکرد! درباره خدمت به مردم، کدام عالمی را سراغ دارید که بیتفاوت باشد؟ زمانی که کمونیستهای چپ به آمل حمله کردند، آمل را شهر هزارسنگر میگویند، اگر این جمله را بگویم، مبالغه نکردهام؛ در بهمن سال 1360، فرمانده اصلی میدان، آیتالله حسنزاده بود. خود ایشان چند نفر از جوانها را بهعنوان فرمانده قسمتهای مختلف شهر آمل تعیین کردند و برای دفاع از شهر و مبارزه با آنها فرستادند که خیلی از آنها نیز شهید شدند، حتی خود علامه هم لباس رزم پوشیدهبودند. وقتی دشمن حمله کرده و امنیت مردم در خطر است؛ وقتی دشمن مردم را میکشد، بهترین رسیدگی به مردم، دفاع از جان و امنیت آنان است. حفظ جان مردم مهمترین کار ایشان بود. چه کسی آن موقع وسط میدان آمد و اینگونه دفاع کرد؟ خیلیها در آن موقع بهدنبال عافیتطلبی بودند و فرار میکردند. میگفتند: به ما چه ربط دارد؟»(5)
علامه حسنزاده همواره با مخالفتها، دشمنیها و رفتارهای نامهربانانه برخی افراد ناآگاه روبهرو بود، ولی هیچیک از این رفتارها ایشان را از خدمت به مردم بازنداشت. استاد آیت الله احمد عابدی در این خصوص میفرمود: «روزی در ماه مبارک رمضان، خانه آیتالله حسنزاده در اتاق مطالعه ایشان بودم، ایشان آن طرف میز، رو به قبله نشستهبودند. بلند شدند کتابی بیاورند، نوشتهها و کاغذها روی میز بود و یک نامه که روی آن چیزهایی نوشتهبود. به علامه گفتم: اجازه هست من این نامه را بخوانم؟ ایشان با یک اکراه و بیمیلی گفتند: بردار! وقتی تشریف بردند، من نامه را باز کردم. خدا میداند، از این ورقههای بزرگ، از همان سطر اول این نامه فحشهایی بود که حدّ شرعی داشت، به آیتالله حسنزاده و مادرش توهین کرده بود. بعد که ایشان تشریف آوردند، گفتم: اجازه میدهید من این نامه را ببرم در رودخانه یا چاهی بیندازم؟ فرمودند: نه. گفتم: چرا؟ گفتند: خودم هر هفته این نامهها را میبرم. معلوم شد همیشه از این چیزها بود، حتی موقعی خانه ایشان را سنگباران کردند. شبی بود که آیتالله حسنزاده میفرمود حدود ساعت 2-3 شب، خواب دیدم کسی میگوید: آقای حسنزاده! دشمن شما دارد به شما نزدیک میشود. ایشان ناگهان از خواب میپرد، میگوید: خدایا! این خواب چه بود؟ همینطور که ایشان بنا میکند به قدمزدن و خوابش نمیبرد و در فکر بود، شخصی در میزند. ایشان فوری به ذهنش میآید که در خواب گفتند: دشمن شما دارد نزدیک میشود، شاید همین شخص است. ایشان گوشی آیفون را برمیدارد، میگوید: بله؟ آن شخص میگوید: در را باز کن! آقا به او گفتند: برو به خواب! این موقع شب چکار داری؟ به در منزل ما برای چه آمدی؟ او بنا میکند به فحشدادن و توهینکردن که در را باز کن! آقا در را باز نمیکند. او بنا میکند به درب، لگدزدن. همین که همسایهها میفهمند، میآیند و میبینند که این شخص به در خانه استاد لگد میزند، به کلانتری سر چهارراه شهدا زنگ زدند. آنها آمدند و آن شخص را گرفتند و به کلانتری بردند. صبح به آیتالله حسنزاده زنگ میزنند که به کلانتری بیایید. ایشان هم تشریف میبرد و آن شخص را میبیند. او در کلانتری، جلوی مأموران میگوید که میخواستم ایشان را بکشم. آیتالله حسنزاده به آنها میفرماید که رهایش کنید و به او کاری نداشتهباشید!».(6)
منابع
1.کنز العمّال فی سنن الأقوال و الأفعال، علی المتّقی بن حسامالدین هندی، تصحیح: صفوةالسقّا، بیروت، مکتبةالتراثالإسلامی، چاپ اول، 1397 ق: ج 1، ص 153، ح 737؛ بحارالأنوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق: ج 74، ص 274، ح 19.
2.الکافی(15 جلدی)، محمد بن یعقوب کلینی، قم، نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1429 ق: ج 3، ص 447، ح 2070.
3.دیوان صائب تبریزی، غزل شماره 5764.
4.تحفالعقول، این شعبه حَرّانی، تحقیق: علیاکبر غفاری، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1404 ق: ص 303.
5.«بررسی شخصیت علمی و اخلاقی علّامه ذوفنون حسن حسنزاده آملی؛ در مصاحبه با حضرت آیتالله دکتر احمد عابدی»، ماهنامه علوم انسانی مبلغان، شماره 271، سال 1400.
6.همان.