بخش پنجم؛

غدیر نوشت | توقف در گرمای غدیر

بین کاروانیان هیاهو برپاشده، هرکس چیزی می‌گوید: آخر چرا اینجا؟! در اوج گرما! چه رخ داده که محمد مهربان ما را به توقف در این آفتاب سوزان می‌خواند؟!

رحا مدیا | زینب سید میرزایی

آفتاب سوزان روز هجده ذی الحجه کم‌کم به نصف‌النهار نزدیک می‌شود. حرارت سوزنده صحرا هر لحظه شدید‌تر می‌گردد. کاروانیان چون رشته زنجیری دراز به‌طول چند فرسنگ به آرامی در پی یکدیگر گام برمی‌دارند ولی از آبادی و جای توقف هیچ خبری نیست.

مسافران شتاب دارند که هرچه زودتر در منزلگاهی اطراق کنند. گروهی از حاجیان در مسیرهای قبل از جحفه هستند و عده‌ای دیگر هنوز نرسیده‌اند. ناگهان صدایی بلند می‌شود دلربا، شیرین، مهربان و روح افزا.

رسول خدا فرمان توقف می‌دهند که: آنها که عقب‌ترند خود را به اینجا برسانند و آنها که پیش افتاده‌اند به‌عقب بازگردند. و مردانی باصدای بلند فرمان پیامبر را به دورمانده‌ها و پیش‌افتادگان می‌رسانند.

بین کاروانیان هیاهو برپاشده، هرکس چیزی می‌گوید: آخر چرا اینجا؟! در اوج گرما! چه رخ داده که محمد مهربان ما را به توقف در این آفتاب سوزان می‌خواند؟!

حانیه و آتیه خود را به پیامبر می‌رسانند می‌بینند که پیامبر محل گردآوری را نزدیک برکه قرار داده است. آتیه از سلمان می‌پرسد: عموجان اینجا کجاست؟ این برکه چقدر زیباست! سلمان پاسخ می‌دهد: دخترم نام این برکه غدیر خم است.

ادامه دارد…

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
غدیر نوشت | توقف در گرمای غدیر

لینک کوتاه: