یادداشتی تحلیلی از منظر قرآن

فیرحی و اومانیسم؛ از خلافت الهی تا محوریت انسان

اندیشه سیاسی داود فیرحی در تلاش برای پیوند دین و مدرنیته، به چرخشی اومانیستی نزدیک می‌شود؛ جایی که محوریت انسان جای خلافت الهی را می‌گیرد و مرجعیت وحی در سایه عقل خودبنیاد رنگ می‌بازد.

داوود فیرحیدر ابتدا، اندیشه سیاسی داود فیرحی تلاشی است برای بازخوانی دین در عصر جدید؛ اما در لایه‌های عمیق‌تر، نوعی چرخش اومانیستی دیده می‌شود؛ چرخشی که انسان را نه خلیفۀ خدا، بلکه مرکز معنا و قانون می‌داند. بنابراین، مرجعیت وحی جای خود را به مرجعیت عقل خودبنیاد و خواست انسان می‌دهد و در این فرآیند، نقش خداوند در تعیین حدود و خطوط اصلی زندگی اجتماعی و فردی انسان‌ها کم‌رنگ می‌شود. این تغییر در منطق فکری، انسان را از جایگاه امین و مأمور خداوند به جایگاه حاکم و محور ارزش‌ها ارتقا می‌دهد، اما قرآن آن را به صراحت نقد می‌کند.

فیرحی می‌خواست میان سنت فقهی و مفاهیم مدرن مثل آزادی، مردم‌سالاری و حقوق بشر یک نوع سازگاری بوجود بیاورد. اما این سازگاری در عمل به تقدم انسان بر خدا منجر شد. در جهان‌بینی قرآن، هدف و غایت انسان‌ها عبودیت و بندگی است:وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (ذاریات/۵۶) اما در منطق اومانیستی، خدا صرفاً مفهومی در خدمت انسان است، نه خالقی که همه چیز در بندگی او معنا می‌شود. این تفاوت بنیادین، نشان می‌دهد که خوانش فیرحی گرچه ظاهراً در چارچوب فقه و عدالت بیان می‌شود، اما در واقع به گونه‌ای غیرمستقیم به استقلال انسان و محوریت او در جامعه و تاریخ می انجامد.

انسانِ محور یا انسانِ امین؟
آیا در منطق قرآن، انسان امین دانسته شده یا محور؟ خداوند می‌فرماید:إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» (بقره/۳۰)
اینکه خداوند انسان را خلیفه خود معرفی می‌کند به معنای تصرف مستقل انسان نیست، بلکه مأموریت انسان در تحقق ارادۀ خداست. انسان در این جایگاه، موظف به رعایت حدود الهی و اجرای عدالت در زمین است، نه آنکه خود به‌عنوان محور مطلق قدرت و قانون عمل کند. بنابراین، هر رویکردی که انسان را از این جایگاه به مرکز تشریع و ارزش تبدیل کند در حقیقت به انحرافی معرفتی گرفتار شده است. قرآن چنین گرایشی را نوعی پرستش هوا معرفی می‌کند:أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ (جاثیه/۲۳)
بنابراین اومانیسم نهفته در این نگاه، انسان را از مسیر بندگی و امامت الهی منحرف می‌سازد و محوریت او را بر جای خدا قرار می‌دهد.

مردم یا وحی؛ سرچشمۀ مشروعیت
در نگاه فیرحی، مشروعیت از ارادۀ مردم برمی‌خیزد؛ در حالی که در منطق قرآن، مشروعیت از حق و وحی الهی ناشی می‌شود. در این نگرش، مردم مخاطب هدایت خداوند هستند نه منبع قانون. قرآن به‌صراحت هشدار می‌دهد:
وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ» (انعام/۱۱۶)بنابراین، اکثریت، معیار حقیقت نیستند، مشروعیت حقیقی تنها در پیروی از اراده الهی و قوانین وحیانی حاصل می‌شود، نه صرفاً در نظر اکثریت. این همان مرزی است که اندیشه دینی را از منطق اومانیستی جدا می‌کند و نشان می‌دهد که عدالت و آزادی باید در چارچوب اراده خداوند تعریف شوند.

از بندگی تا خودبسندگی
فیرحی برای نوسازی فقه سیاسی، در ظاهر دغدغۀ عدالت و عقلانیت دارد؛ اما در واقع تسلیم نوعی اومانیسم پنهان است؛ اومانیسمی که انسان را از مقام عبد به مقام حاکم بر ارزش‌ها می‌رساند. این همان منطق ابلیسی است که گفت:أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ یعنی خودبسندگی و استقلال از ربّ. قرآن در برابر چنین گرایشی، پیامبر را مأمور تذکر می‌داند نه سلطه بر وجدان‌ها:فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» (غاشیه/۲۱–۲۲)بنابراین، مأموریت دین، تربیت انسان الهی است نه ساخت جامعه‌ای که خدا را در خدمت سیاست قرار دهد.

خلاصه اینکه اومانیسم نهفته در اندیشۀ فیرحی، حتی در پوشش فقهی و نواندیشانه‌اش، در سطح فلسفی با جهان‌بینی توحیدی قرآن ناسازگار است. کرامت انسان در قرآن از بندگی خدا برمی‌خیزد، نه از استقلال او. سیاست دینی اگر از این مدار عبودیت خارج شود، به سکولاریسمی نرم و بی‌روح منتهی می‌شود؛ هرچند با زبان دین سخن بگوید. قرآن انسان را عزیز می‌داند، اما نه به‌عنوان محور هستی، بلکه به‌عنوان بنده‌ای که در آینه عبودیت، به خلافت می‌رسد. مرز میان دین الهی و دین انسانی، در همین تفاوت ظریف نهفته است؛ جایی که انسان، امین و مأمور خداست، نه حاکم مطلق بر ارزش‌ها.

در این باره بیشتر بخوانید…

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
داوود فیرحی

لینک کوتاه: