به گزارش رحا مدیا، احمد سلطانی شیخ علائی، پژوهشگر تاریخ معاصر در جام جم آنلاین نوشت: قصه حاکمان ایران و طمع دول غربی به منافع ملی این سرزمین از نقاط عبرتآموز تاریخ معاصر است در طول تاریخ دولتهای قدرتمند و استعمارگر بهدنبال این بودهاند که منافع خود را از منابع کشورهای کمتر توسعه یافته و ضعیف تأمین کنند، چرا که منافع آنها در تضعیف دولتهای و به حاکمیت رساندن افراد ضعیف و وابسته بوده تا بتوانند به مقاصد خود برسند.
چرا کودتایی که در 25 مرداد 1332 شکست خورد، سه روز بعد پیروز شد؟ اگر بخواهیم به بحث کودتای 28 مرداد بپردازیم و ابعاد آن را با هم مرور کنیم و از آن درس بگیریم لازم است از زاویهای به این واقعه نگاه کنیم که در بین بحثها و جدلهای داخلی گرفتار نشویم. باید از دریچهای غیر از آنچه دولتهای دخیل در کودتا (آمریکا و انگلیس) میخواهند به واقعه بنگریم.
بحث کودتای 28 مرداد 1332 گاهی صرفاً به اختلاف رهبران نهضت ملی شدن صنعت نفت آیتالله کاشانی و دکتر مصدق و نقش هر یک از آنها و میزان قصور هر یک تنزل پیدا میکند و از نقش مجریان و عاملان اصلی کودتا برای سرنگونی دولت قانونی دکتر مصدق غفلت میشود.
در جای خود لازم است به این بحث نیز پرداخته شود و دلیل موفقیت کودتاچیان از این منظر که رهبران مردمی چرا نتوانستند در مقابل بدنه وابسته به دربار و کودتای انگلیسیآمریکا مقاومت کنند اما ابتدا به نقش آمریکا و انگلیس باید پرداخته شود و بعد به اختلافات داخلی رهبران مردمی که در آنجا هم نقش سرویسهای جاسوسی به روشنی قابل رؤیت است پرداخته شود.
اینکه در واقعه ملی شدن صنعت نفت دو نفر آیتالله کاشانی و دکتر مصدق نقش ویژهای داشتهاند شکی نیست و تنها بحث در میزان تأثیرگذاری هر یک از آن دو میباشد اما برای ورود به بحث لازم است مقداری به عقب برگردیم و مطالبی را با هم مرور کنیم تا علت اصلی مداخله آمریکا و انگلیسی در مسائل داخلی کشور ایران روشنتر شود.
چرا آمریکا و انگلیس نمیتوانستند وجود دکتر مصدق را تحمل کنند و چرا از اتحاد به وجود آمده بین دکتر مصدق و آیتالله کاشانی واهمه داشتند.
قبل از انقلاب 1917 در روسیه دولت ایران مجموعاً 32 توافقنامه در مورد واگذاری امتیازات گوناگون به قدرتهای غربی امضا کرده بود که 6 امتیاز متعلق به دولت آلمان، 12 امتیاز سهم روسیه تزاری و 14 امتیاز مخصوص دولت بریتانیا بود.
سال 1330 تا 1332 دوران تنش علنی میان ایران و انگلیس بود، انگلیس که بعد از ملی شدن صنعت نفت نتوانسته بود حمایت شورای امنیت سازمان ملل و دیوان لاهه را علیه جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران را جلب کند در مهر ماه 1330 اقدام به محاصره نظامی ایران از طریق انتقال کشتیهای جنگی خود به خلیجفارس و دریای عمان کرد.
متقابلاً دولت دکتر مصدق هم دستور اخراج 4500 متخصص و کارشناس انگلیسی که در آبادان مستقر بودن را صادر و از شاه درخواست کرد نظامیان جهت حفظ امنیت شهر و پالایشگاه به آبادان اعزام شوند، سپس مصدق در مرداد 1331 دستور بسته شدن تمام کنسولگریهای انگلیس در شهرهای ایران را صادر کرد و همچنین امتیاز بانک شاهنشاهی را که در دوران قاجار به انگلیسیها واگذار شده بود را ملغی کرد. انگلیسیها نیز متقابلاً داراییهای ایران در بانکهای لندن را توقیف کردند.
دولت مصدق در 16 مرداد 1331 طی یادداشتی برای سفارت انگلیس در تهران خواستار تجدید مذاکرات بر سر مسأله نفت شد اما انگلستان در پیام مشترکی با دولت آمریکا که برای دولت ایران فرستاد شرایط غیرقابل قبول و دشواری را برای ادامه مذاکرات پیشنهاد کرد اما طرف ایرانی زیر بار درخواست طرف غربی نرفت و مصدق پیشنهاد آمریکا و انگلیس را رد کرد و بهمنظور کاهش دخالتهای ناروای سیاسی و جاسوسی انگلیس سفارت آن کشور در تهران را با تصویب هیأت وزیران در 30 مهر 1331 تعطیل و به روابط سیاسی ایران و انگلیس پایان داد.
در این مدت انگلیسها طوری تبلیغ کردند که گویا آنها ملی شدن را پذیرفتهاند و خواهان سازش هستند اما «کلهشقی» و خصوصیات فردی مصدق مانع رسیدن به توافقات است. وقتی طرف غربی از راه مذاکره ناکام ماند دست به طراحی کودتا در 28 مرداد 1332 زد و تیمسار زاهدی بهجای مصدق به قدرت رسید.
پس از این روابط سیاسی با انگلیس و مذاکرات از سر گرفته شد که بر خلاف قانون ملی شدن صنعت نفت منجر به عقد قرارداد کنسرسیوم نفتی در 28 شهریور 1333 شد که بر اساس آن ایران باز هم استخراج و اکتشاف و فروش نفت را به شرکتهای خارجی داد و به دریافت حقالامتیاز بر اساس اصل کلی 50-50 اکتفا کرد، بر اساس این قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس 40 درصد، شرکتهای آمریکایی 40 درصد، شرکت شل 14 درصد و شرکت نفت فرانسه 6 درصد در منافع کار سهیم بودند.
حال با ترسیم این شرایط کلی از وضعیت سیاسی آن دوران فهم مسائل سادهتر میشود و میتوانیم اتفاقات آن دوران را از داخل جریانات سیاسی تحلیل و برسی کنیم.
طراحان کودتا
طرح کودتا 28 مرداد 1332 از سوی آمریکاییها عملیات «تی. پی. آژاکس» نام گرفت و «کرمیت روزولت» بهمنظور اجرای این امر به ایران آمد و انگلیسیها نیز «کریستوفر وودهاس» را مأمور این کار کردند و نام عملیات خود را «عملیات چکمه» گذاشتند.
در داخل ایران نیز شبکه مخفی شاپور ریپورتر (فرزند اردشیر جی از حامیان اصلی رضاخان در کودتای سوم اسفند 1299) و اسدالله علم و برادران رشیدیان تحت حمایت خانواده صهیونیستی لرد روچیلد انگلیسی بهنام «عملیات بِدامَن» فعالیت میکردند.
وظایف این گروه نفوذ در رهبری احزاب و سازمانهای سیاسی و مذهبی و ایجاد ناامنی و حرج و مرج در کشور و به آتش کشیدن و غارت اموال مردم بود.
نمونه بارز این کار تظاهرات متعدد حزب توده به بهانههای مختلف، وجود سرلشکر فضلالله زاهدی (عامل اصلی کودتا) در مصدر وزارت کشور، رخنه شکبرانگیز شمس قناتآبادی در بیت آیتالله کاشانی (با توجه به سوابق وی در بعد از کودتا) و قتل افشار طوس و دهها عملیات دیگر زمینهساز اهدافی بود که در نهایت محمدرضا پهلوی با حمایت دولتهای آمریکا و انگلیس فرمان عزل محمد مصدق نخستوزیر را صادر و در شب 25 مرداد سال 1332 بهوسیله سرهنگ نعمتالله نصیری (فرمانده گارد جاویدان) به وی ابلاغ نمود، ولی قبل از هر اقدام دیگری نصیری توسط سرهنگ ممتاز (رئیس کلانتری یک) بازداشت و کودتا خنثی گردید. محمدرضا پهلوی پس از این واقعه بههمراه ثریا اسفندیاری (همسر) و محمد خاتمی (خلبان) و ابوالفتح آتابای (آجودان) خود ابتدا به کلاردشت و رامسر و از آنجا به عراق و سپس به ایتالیا گریخت.
دکتر مصدق با اشتباه محاسباتی خود در مدیریت تحولات کودتای نافرجام 25 مرداد، سبب شد کودتاچیان با سازماندهی مجدد خود در روز 28 مرداد، او را غافلگیر نمایند.
در آستانه کودتا، اختلافات دکتر مصدق با آیتالله کاشانی به قدری عمیق شده بود که مصدق تا مرز حذف و منزوی نمودن آیتالله کاشانی نیز پیش رفتهبود.
بیاعتمادی مصدق به آیتالله کاشانی باعث شد، وی هشدار جدی کاشانی در 27 مرداد مبنی بر تحرک دوباره کودتاچیان را نادیده بگیرد و نامه دلسوزانه ایشان را اینگونه پاسخ دهد «مرقومه حضرت آقا بهوسیله حسن آقا سالمی زیارت شد. اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم، والسلام دکتر مصدق.» ازطرفدیگر سیاست محدودسازی و بیاعتنایی به کاشانی و انحلال مجلس هفدهم در 18 مرداد 1332، پایگاه مردمی دولت مصدق را بهشدت تضعیف کرده بود.
مجدداً در روز 28 مرداد سال 1332 کودتاچیان از سردرگمی، انفعال، بیبرنامگی دولت (علیرغم اطلاع قبلی از وقوع کودتا از جمله نامه مورخه 27 مرداد 1332 آیتالله کاشانی که با پاسخ سرد و منفی مصدق مواجه گردید) استفاده کرده و نظامیان با کمک اراذل، اوباش، چاقوکشان و فواحش تهران به خیابانها ریختند و در عصر همان روز کار دولت مصدق را خاتمه دادند و نخستوزیر بههمراه چند تن از وزرای کابینه، خود را تسلیم نمودند و سرلشکر فضلالله زاهدی با فرمان شاه که از قبل صادر شده بود به نخستوزیری کودتا منصوب گردید و محمدرضا پهلوی نیز بعد از 3 روز به ایران بازگشت و بر مصدر قدرت نشست.
صاحبنظران مدیریت بحران معتقدند که مدیریت بحران طیفی از اقدامات قبل، حین و بعد از بحران را شامل میشود و لذا عقلانیت حکم میکند تا بازگشت اوضاع به شرایط عادی، تیم مدیریت بحران با هوشیاری و دقت مضاعفی وضعیت بحرانی را رصد نمایند.
در مرداد 1332، وقوع کودتای دوم به قدری واضح و مبرهن بود که همه افراد و جریانهای سیاسی، عزم کودتاچیان بر براندازی دولت را به اطلاع مصدق رساندهبودند؛ ولی تیم سیاسی و امنیتی مصدق با کوتاهی و قصور در دستگیری فرماندهی کودتا و عاملان آن، اخراج و تعلیق افسران و متهمان کودتا، مقدمات پیروزی کودتا را فراهم نمودند. جالب اینکه در فاصله بین دو کودتا؛ حکم نخست وزیری زاهدی در مطبوعات درباری نیز منتشر شده بود.
خوشبینی مفرط مصدق به یاران و متحدان نزدیک خود را باید از دیگر عوامل مهم در پیروزی کودتای 28 مرداد دانست. مصدق در انتخاب مشاوران و متحدان خود خیلی مستبدانه عمل مینمود و اعتماد زایدالوصفی به آنها داشت. مظفر بقایی و همگرایی وی با طراحان کودتا، حسین خطیبی از دوستان بقایی و ارتباطات نزدیک خطیبی با محمدرضا پهلوی و اردشیر زاهدی، نمونههایی از مشاوران مصدق بودند که عملاً در خدمت تیم کودتا بودند.
شاید بتوان اوج غلبه احساسات مصدق بر عقلانیتش را، انتصاب سرلشکر محمد دفتری (خواهرزاده مصدق) بهسمت ریاست شهربانی کل کشور دانست. سرتیپ دفتری در ماجرای سوء قصد به شاه در 15 بهمن 1327 و انتقال وی به بیمارستان و دستگیری آیتالله کاشانی در شب همان روز، وفاداری خود را به خاندان سلطنتی ثابت نمودهبود. مصدق انتقاد مخالفین بر این انتصاب احساسی را «شایعهسازی مخالفان برای تضعیف دولت» مینامید. سرتیپ دفتری در روز کودتا، نیروهای شهربانی را جهت سرکوب مردم طرفدار مصدق اعزام نمود و در نهایت از جمله افرادی بود که پس از استقرار حکومت نظامی زاهدی، در فرودگاه به استقبال محمدرضا پهلوی رفت.
همکاری تاکتیکی مصدق با حزب توده جهت جلب حمایتهای آمریکا در مقابل انگلیس نیز همانند شمشیر دو لبهای عمل نمود و عزم آمریکا را در براندازی مصدق بهعنوان دولت حامی کمونیسم مصممتر نمود.
این سیاست از یک طرف با ایجاد نارضایتی در بدنه جبهه ملی، زمینه انشعابات درونی آن را فراهم نمود و از طرف دیگر حساسیت جریان مذهبی نسبت به خطرات چپگرایان را برانگیخته و در نتیجه آتش اختلافات ملیون و مذهبیون شعلهورتر گردید البته به همه این موارد باید، عدم استمداد مصدق از مردم، درخواست مصدق از هواداران خود مبنی بر ترک خیابانها را نیز افزود.
همکاری آمریکا و اروپا در کودتای 28 مرداد 1332
اما کودتای 28 مرداد 1332 را میتوان نقطه عطفی در الگوی تعامل آمریکا و اروپا در ارتباط با تحولات سیاسی و اقتصادی ایران دانست. ایالات متحده در سال 1950 از روند ملیسازی نفت ایران در برابر انگلیس حمایت به عمل آورد.
برخی از زمامداران ایرانی فکر میکردند که حمایت آمریکا از روند ملیسازی منابع اقتصادی کشورهای پیرامونی به مفهوم روند جدیدی است که با استعمار مقابله میشود اما ملیشدن صنعت نفت در ایران چالشهای سیاسی و اقتصادی خاص خود را بهوجود آورد. تا اینکه همانگونه که اشاره شد در سال 1332 کودتای آمریکا و انگلیس شکل گرفته و در سال 1333 زمینه تأسیس کنسرسیوم نفتی ایران با شرکتهای انگلیسی و آمریکایی به وجود میآید.
کودتا علیه دولت مصدق به این دلیل انجام گرفت که نامبرده بر ضرورتهای ساختاری سیاست بینالملل وقوف نداشته و تحولات سیاسی را براساس نشانههایی از کنش نهادها و سازمانهای بینالمللی تحلیل میکرد. در چنین فرایندی که مصدق به همکاری آمریکا امیدوار بود، سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس عملیات آژاکس را برای مقابله و سرنگونی دولت مصدق سازماندهی کردند. عملیات آژاکس نشان داد که آمریکا و اروپا از سازوکارهای نسبتاً مشترکی در برخورد با ایران بهره میگیرند.
کودتا علیه دولت مصدق بیانگر این واقعیت است که الگوی رفتاری انگلیس بهعنوان نماد قدرت سنتی اروپا با سازوکارهایی که آمریکا برای امنیت و منافع ملی خود پیگیری میکند نسبتاً مشترک است.
اسناد آزاد شده
یکی از مسائلی که موجب شده در سالهای اخیر تحلیل کودتای 28 مرداد را تحت الشعاع خود قرار دهد انتشار اسناد مربوط به آن سالها است، انتشار اسناد آمریکایی در مسأله نهضت ملی شدن نفت، دولت مصدق و کودتای 28 مرداد 1332، بیسابقه نیست. قبلاً نیز دولت آمریکا اسناد مشابهی از این دست را منتشر کرده است.
اسناد اخیر البته چند سالی است که در حال آمادهسازی است، ولی بهتصریح «جان کری»، وزیر خارجه پیشین آمریکا، انتشار این مجموعه بنا به ملاحظات مختلفی به تأخیر افتادهبود. اما اگر قرار باشد تحلیلی در مورد زمان خاص انتشار این اسناد در دوران ریاست خارجی «دونالد ترامپ» انجام شود، میتواند گفته شود که آمریکا با این اسناد شاید بخواهد نشان دهد که پروژه براندازی و تغییر نظام و دخالت خارجی در ایران، قابلیت تکرار تاریخی دارد و نظام و مردم ایران باید از این موضوع هراس داشتهباشند!
البته در این میان مسأله قابل توجه دیگر، استفاده یا سوءاستفاده هدفمند و ابزاری جناحهای سیاسی داخلی و رسانههای خارجی از انتشار این اسناد است. در سالهای اخیر، شاهد آن هستیم که نوعی تاریخنویسی زرد و غیرحرفهای، ولی عامهپسند توسط رسانههایی چون شبکه «بیبیسی فارسی» و «منوتو» در حال تبلیغ و ترویج است.
این حرکت از یک سوء تلاشی سیستماتیک برای حمله به ایران کنونی در پوشش بحث تاریخی دفاع از نهضت ملی است و از سوی دیگر تلاشهای آشکار و پنهان فردی برخی از خبرنگاران ناشی مغرض آنان در جهت جا انداختن مواضع مغرضانه و پیشفرضهای ضد ایرانی و ضد ملی خود است.
تلاش غیر مستند، غیرقابل اثبات ناکام و ناکارآمد برای نشان دادن مزدور بودن و حقوقبگیر بودن برخی از رهبران روحانی ایرانی که برای چندمین بار توسط این رسانهها مطرحشده، مطلقاً دلایل علمی و پژوهشی نداشته و بخشی از یک نزاع و فوتبال سیاسی ضد ایرانی است برای تضعیف سیاست خارجی ایران در هنگامه دشوار مقابله با چالشهای پایانناپذیر خارجی.
چیزی که در این قبیل گزارشهای این رسانهها کمتر مورد توجه قرار میگیرد، ابعاد و عمق دخالت غیراخلاقی و غیرقانونی بریتانیا و آمریکا در امور داخلی ایران و بهخصوص در پروژه براندازی و تغییر دولت دکتر محمد مصدق در مرداد 1332 است. پروژهای که یک بازی باختباخت را برای ایران و ایرانیان رقم زد. (مصاحبه مجید تفرشی «سندپژوه اسناد بریتانیا درباره ایران» با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی تاریخ انتشار: ۱۵:۰۵ – ۲۸ مرداد ۱۳۹۶)
اسناد آزاد شده بریتانیایی درباره آیتالله ابوالقاسم کاشانی که یک دوره طولانی زمانی از جنگ جهانی اول تا زمان درگذشت او را در بر میگیرد، تماماً نشانگر دامنه و عمق دشمنی و اختلافنظر لندن با کاشانی است.
در اینکه راه کاشانی بهتدریج از سی تیر 1331 از مصدق و دولت او جدا شد و دست کم در شش ماه پایانی عمر آن دولت کاشانی همانند هر اپوزیسیون سیاسی تلاش داشت تا با برخی از سیاستهای مصدق مخالفت کند تردیدی نیست ولی هیچ سندی در اسناد رسمی آزاد شده موجود بریتانیایی درباره همکاری کاشانی با بریتانیا در هیچ موردی، از جمله علیه مصدق وجود ندارد.
برعکس، اسنادی زیادی وجود دارد که نشاندهنده فعالیتهای ضد بریتانیایی کاشانی است. برای نمونه میتوان به سند تلاشهای مشکوک جنبش ضد استعماری اسلامی کاشانی در تهران با کد (FO 371/98719) اشاره کرد البته باید توجه داشت که کاشانی تا حدود سه ماه قبل از 28 مرداد 1332 از دولت مصدق بهشدت دفاع میکرد و این موضوع به وضوح در برخی از مصاحبههای کاشانی، از جمله گفتگوی 25 اردیبهشت 1332 او با روزنامه مصری «اخبارالیوم» آمده که در اسناد وزارت خارجه بریتانیا هم منعکس است: (FO 371/104567/1015/160).
همچنین بر اساس گزارش امنیتی آمریکایی که یک نسخه از آن به شماره: FO 371/104565/1015/126G در آرشیو ملی بریتانیا محفوظ است، مواضع ضد استعماری کاشانی نشان از سرسختی او در قبال دشمنان ایران داشته است.
این اسناد همچنین به وضوح نشانگر وجود زاویه و اختلاف جدی بین مواضع محمدرضا شاه و کاشانی در ابتدای نهضت ملی نفت دارند. از جمله در گزارش شماره FO 371/104563/1015/71 وزارت خارجه بریتانیا. ولی نگرانی از خطر رشد و نفوذ حزب توده و کمونیسم و عمیق شدن اختلافات با مصدق، مواضع شاه جوان را به کاشانی و دیگر گروههای مذهبی نزدیک کرد. (سند FO 371/104562/1015/51 آرشیو ملی بریتانیا.)
آمریکا میکوشد تا نشان دهد که روحانیون و از جمله آیتالله کاشانی در کودتای 28 مرداد نقش داشتهاند. این در حالی است که کرمیت روزولت در کتاب خاطرات خود اشاره میکند که آمریکاییها تلاش کردند که آیتالله کاشانی را نیز درگیر کودتا کنند اما فرستادگان امریکا از دیدار آیتالله «ناراضی» برگشتند.
علاوه بر این، در جریان ملی شدن نفت آیتالله کاشانی بسیار فعال بود بهطوری که هندرسون آیتالله کاشانی را عامل مزاحم در حل قضیه نفت به سود استعمارگران میدانست. او قبل از نهضت ملی نفت نیز سابقه مبارزه با استعمار انگلیس را داشت و علاوه بر آن امریکا را نیز استعمارگر میدانست. در تمام اسناد و منابع معتبر و موثقی که تاکنون پیرامون کودتای 28 مرداد 1332 منتشر شده است هیچ قرینهای مبنی بر همراهی و همکاری آیتالله کاشانی با کودتا وجود نداشتهاست.
آیتالله کاشانی در فرایندی که از اواسط نیمه دوم دهه 1320 آغاز شده و بهواقعه ملی شدن صنعت نفت ایران در اواخر سال 1329 انجامید نقش تعیینکنندهای ایفا کرد؛ و بهویژه نقش ایشان در بسیج گسترده اجتماعی و سیاسی مردم ایران در سراسر کشور علیه حضور استعماری بریتانیا و شرکت غاصب نفت در ایران و مواجهه با مخالفان و منتقدان داخلی و خارجی ملی شدن نفت ایران قابل توجه است.
بالاخص همین پشتیبانیهای سرسختانه ایشان از مهمترین عواملی بود که موقعیت اقلیت مجلس شانزدهم شورای ملی (تحت رهبری دکتر محمد مصدق) را که خواستار ملی کردن صنعت نفت بودند، در برابر اکثریتِ مجلس و نیز دولتهای وقت بهگونهای روزافزون تقویت کرد و تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران در مجالس شورای ملی و سنا را تسریع نمود.
واقعیت این است که هرگاه این ایستادگی و مقاومت سراسری ملت ایران نبود نهاکثریت نمایندگانِ مجالس وقت و نهدولتها و دربار ایران هیچ علاقه نداشتند موضوع ملی شدن صنعت نفت ایران در سراسر کشور در دستور کار قرار بگیرد و اگر سیر تحولات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی آن مقطع حساس و سرنوشتساز در کشور را بهدقت بررسی کنیم درخواهیم یافت که در این بسیج عمومی ملت و فرایندی که مخالفان را نهایتاً به اصل ملی شدن نفت تسلیم کرد شخص آیتالله کاشانی نقش تعیینکنندهای ایفا نمود.
علیایحال تا آستانه ملی شدن صنعت نفت ایران شخص آیتالله کاشانی در مبارزه با حضور استعماری انگلیس در ایران و نیز عراق کارنامه درخشان و کاملاً شفاف و روشنی داشت و منابع مستند موجود و قابل دسترس به وضوح نشانمیدهد که ایشان در سراسر دوران نخستوزیری دکتر مصدق در سالهای 1330- 1332 هم در مبارزه و مقابله با تدوام حضور استعماری انگلیس و بهویژه شرکت خلع ید شده نفت همچنان استوار باقیماند.
میدانیم که در آن برهه آیتالله کاشانی در مقام نماینده و ریاست مجلس شورای ملی دوره هفدهم نقش مهمی در هدایت مبارزات ملی ایفا میکرد و بهویژه حمایتهای ایشان از دولت دکتر مصدق بر کسی از آگاهان به امور پوشیده نبود.
با این حال زمانی هم که بهدلایل عدیده روابط فیمابین ایشان با شخص دکتر مصدق نخستوزیر وقت بهگونهای روزافزون بهسردی گرایید، تا آخرین لحظات عمر دولت دکتر مصدق، هیچگاه حاضر نشد علیه دولت وقت اقدامی انجام دهد و همچنانکه میدانیم در شامگاه روز 27 مرداد 1332 بهشخص دکتر مصدق نامهای نوشت و نسبت به وقوع کودتایی قریبالوقوع علیه اولت او هشدار داده و برای مقابله با کودتا خواستار چارهاندیشی شد، اما دکتر مصدق این هشدار کاشانی را مورد توجه قرار نداد و امکان انجام هرگونه کودتایی علیه دولتش را منتفی دانست (با این توضیح که مخالفان در اصالت این نامه تردید وارد کردهاند) بسیار سطحینگری خواهد بود که تصور شود آیتالله کاشانی با آن همه پیشینه مبارزاتی علیه حضور استعماری انگلیس در ایران و نقش تعیینکنندهای که در فرایند ملی شدن صنعت نفت ایفا کرده و در همان حال دوام و قوام دولت دکتر مصدق تا آستانه سال 1332 مدیون همراهیها و حمایتهای تماموکمال ایشان بود، به یک باره از آنهمه پیشینه مبارزاتی تبرّی جسته و با کودتاچیان انگلیسی و آمریکایی علیه دولت مصدق (بهرغم تمام ندانمکاریها و اقدامات قانونستیزانه نخستوزیر) متحد شده باشد! تردید نکنیم که هرگاه سندی مبنی بر همراهی و همگامی آیتالله کاشانی با کودتاگران علیه دولت مصدق وجود داشت تاکنون افشا و منتشر شده بود.
اشتباهات دکتر مصدق در شناخت و دخالت نفوذیها:
دکتر مصدق از پنجاه سال تجربه سیاسی خود آموختهبود که فشار خارجی مانع از پیشرفت و ترقی و تکامل ملت ما شده و مخصوصاً نفوذ انگلیس مثل اثر شیره تریاک اعصاب ایرانی را تخدیر و او را کمجرأت، بیروح و فاقد شهامت ساخته؛ بنابراین حملهاش متوجه این سنگر شد که تمام رجال و شاید بسیاری از افراد روشنفکر و بامطالعه مملکت نیز تسخیر سنگری را که در طول یک قرن و نیم در ایران مستقر گردیده و هممه را زیر سیطره و قدرت خود آورده است محال میشمردند.
او برای اولین بار در تاریخ ایران از قدرت ملّی و از نیروی افکار عامه استفادهکرد و دست خالی بدون هیچگونه وسیله مادی توانست آن آشیانه قدرتسازی و حکومت تراشی را در مدتی کمتر از یک سال ویران کند ولی متأسفانه توجه به این حقیقت مسلم نداشت که دستهای عوامل آن سیاست را هم قطع کند و شاید بزرگترین علت عدم موفقیت ظاهری او و علت العلل کودتای 28 مرداد نیز همین غفلت و اشتباه بود. (یاداشتهای دکتر فاطمی -فصلنامه مطالعات تاریخی- زمستان 1382 – شماره 1- صفحه 58)
دکتر مصدق و هم مخالفان او در دو عرصه داخلی و خارجی، در ارزیابی از قدرت خود و بینیازی از طرف مقابل و میزان اتکا بهکمک خارجی در راه رسیدن به اهداف خود دچار سوء محاسبه شدهبودند. مصدق فرد وابستهای نبود اما اشتباهات زیادی انجام داد و همین اشتباهات موجب شد تا مصدقی که 30 تیر 1331 با قیام مردمی سر کار آمد 13 ماه بعد با کودتای 28 مرداد سرنگون شود.
او باور داشت ما بدون حمایت یک قدرت خارجی نمیتوانیم کار را ادامه دهیم. روشنفکران ایران به مذهبیون و توده مردم اعتقاد نداشتند در حالی که تودههای مردم را یک مجتهد میتوانست بیرون بیاورد بنابراین چارهای نمیدیدند جز اینکه به خارج از کشور چشم داشتهباشند. قدرتها هنوز هم این سیاست را دنبال میکنند اما مردم ما اعتماد بیشتری به علمای مذهبی دارند.
مهمترین دلیل سقوط مصدق در 28 مرداد 32 این بود که وی به این نکته توجه نداشت که مردم ایران مذهبی هستند و دلیل حمایتشان در 30 تیر 1331 از روی همراهی با روحانیت بود.
تا حدود شش ماه مانده به 28 مرداد 1332 و زمانی که دولت دمکرات «هری ترومن» بر سر قدرت بود، در واشنگتن، نظرات مربوط به همگرایی کامل با لندن و سختگیری با ایران در قبال ملی شدن صنعت نفت دست بالا نداشت، ولی پس از روی کار آمدن دولت جمهوریخواه «دوایت آیزنهاور» بهتدریج این روند را تغییر داد.
مصدق از ابتدا توجه جدی به اهمیت جناح ایرانستیز موجود در واشنگتن نداشت. بهخصوص در شش ماه پایانی عمر دولت مصدق، نخستوزیر بهطور دقیق و کامل متوجه تغییر روند تصمیمگیری در سیاست ایرانی در واشنگتن نشد. همین مسأله در مورد واکنش ایران به تغییرات قدرت سیاسی در مسکو و لندن نیز صدق میکرد.
از بین رفتن تدریجی اتحاد داخلی با جناحهای مختلف و سیاست خارجی ضعیف مصدق در دوره دوم صدارت او کاملاً به تسریع روند سقوط دولت او کمک کرد.
برخلاف دور نخست که سیاست خارجی مصدق بر کار جدی بر روی قلوب و اذهان چهار محور سیاستمداران، نخبگان، رسانهها و افکار عمومی بینالمللی متمرکز شده بود، در دور دوم بیشتر روی وعدههای بخش کمقدرتتر سیاست خارجی آمریکا متمرکز شد.
در نتیجه در شرایطی که «آورل هریمن» فرستاده ویژه دولت آمریکا یک ماه قبل از کودتا در تهران در حال گفتگو و رایزنی با دولت بود، دستگاههای امنیتی در واشنگتن با همکاری لندن در حال بررسی و اجرایی کردن ساز و کار براندازی دولت مصدق بودند. دولت مصدق در این مسأله، با اتکا به پیروزیهای حقوقی در لاهه و نیویورک ضعیف و کم قدرت عمل کرد.
این اوج خباثت آمریکاییها بود و هست که در همان لحظه که در حال گفتگو و مذاکره برای رسیدن به راه حلی صلحآمیز برای حل مسألهای هستند در پس پردهدر حال طراحی نقشهای هستند که بازی فقط یک برنده داشتهباشد و آن هم خودشان باشد، تجربه تاریخی نشان داده بازی برد بردی در سیاست وجود ندارد خصوصاً آنجا که طرف مذاکره دولتی باشد بهنام امریکا و انگلیس.
مصدق طرفدار سیاست موازنه منفی بود در حالی که جایگاه اجرای این سیاست هم مهم است. مصدق معتقد بود میتواند بین امریکا و انگلیس اختلاف بیندازد و با استفاده از اختلاف بین استعمار پیر انگلیس و استعمار نو آمریکا انگلیسیها را بیرون کند اما وی از پشت پردهی روابط امریکا و انگلیس و پیمان ناتو و طرح نوشاد بیخبر بود.
وی در سفر به آمریکا متوجه این ارتباط شد. این گفته خود مصدق است که خوب است بر سر در وزارت خارجه امریکا نوشته شود اینجا کنسولگری انگلیس است از سوی دیگر مرگ استالین در اسفند 1331 موجب عدم حمایت شوروی از حزب توده ایران شد در حالی که اگر 28 مرداد حزب توده هم بیرون میآمد معلوم نبود موافقان مصدق پیروز شوند.
فرجام سخن
اینکه مصدق در جهت تأمین اهداف ملی و خدمت به کشور بود و شخصی خائن و وابستهای نبود شکی نیست او حتی در اعتماد به امریکا بهدنبال منافع حزب و دسته خود نبود، اما دو اشتباه بزرگ داشت:
1- اعتماد و اتکا به قدرت خارجی به حدی که کشور را بدون آنان نمیتوانست تصور کند.
2- عدم اعتماد و فاصله گرفتن از بدنه مذهبی جامعه و روحانیت.
از این باب شاید نتوان به مصدق ایراد گرفت که چرا به آمریکا اعتماد کردی چرا که تا آن روز آمریکا هیچ پرونده سیاه و مخدوشی در ایران نداشت و آنچنان که امروز چهره پر نفاقش آشکار و روشن است، آن روز نبود، آن روزها هیچکدام از جنایتهایی که در پروندهاش بر علیه ایران انجام دادهبود وجود نداشت اما تعجبآور است بعد از این همه خدعه و نیرنگباز در زمانه ما سیاستمداران پیدا میشوند که راه حل کشور را کدخدا آمریکا، میدانند و اگر نگوییم خائنانه، ساده لوحانه بهدنبال کدخدا برای عکس یادگاری و حل مساله هستند، قطعاً اگر مصدق امروز زیست میکرد همان کاری را با آمریکا میکرد که با انگلیس در زمان خود کرد چرا که خباثت انگلیس و طمع او به منابع این سرزمین را دیدهبود و در جهت حفظ منافع و تمامیت ارضی ایران بود که تمامقد مقابل انگلیس ایستاد و از کنسولگری تا سفارت انگلیس را تعطیل کرد و کارشناسانش را از کشور اخراج کرد.
عدهای هم در جریانات سیاسی کشور با نوشتن نامه چشم امید به قبله آمال خود امریکا بستهاند شاید که تکه گوشتی برایشان بیندازد اما غافل هستند و یا خائن که نمیخواهند قبول کنند امریکا دوست ما نیست.
اگر مصدق امروز بود همان گونه که در دوران نخست وزیریاش با انگلیس برخورد کرد با آمریکای امروز بلکه بدتر و شدیدتر برخورد میکرد.
و در آخر پای کلام امام خود بنشینیم و درس بگیریم تا پشیمان نباشیم.
ضربه خوردن مصدق از اعتماد به آمریکا
بعضیها هستند که میگویند حالا یکجوری، مثلاً یکذرّه، با آمریکا کنار بیاییم، شاید دشمنیشان کم بشود؛ نه، حتّی به آنهایی هم که به آمریکا اعتماد کردند، به آمریکا امید بستند، به سراغ آمریکا رفتند برای کمک گرفتن، رحم نکردند؛ [مثل] چهکسی؟ دکتر مصدّق.
دکتر مصدّق برای اینکه بتواند با انگلیسیها مبارزه کند و در مقابل انگلیسها بایستد به خیال خودش، رفت سراغ آمریکاییها؛ با آنها ملاقات کرد، مذاکره کرد و درخواست کرد؛ [به آنها] اعتماد کرد. کودتای بیستوهشتم مرداد نه بهوسیلهی انگلیس [بلکه] بهوسیلهی آمریکا در ایران انجام گرفت، علیه مصدّق. یعنی حتّی به امثال مصدّق هم اینها راضی نیستند؛ اینها نوکر میخواهند، سرسپرده میخواهند، توسریخور میخواهند؛ مثل چهکسی؟ مثل محمّدرضای پهلوی؛ اینجور آدمی میخواهند؛ که بر این کشورِ پُرنعمتِ پُربرکتِ ثروتمندِ حسّاسی که از لحاظ موقعیّت جغرافیایی حسّاس است، از لحاظ تواناییهای گوناگون حسّاس است، حکومت کند؛ یک نفری باشد دستبسته و تسلیم آنها؛ آمریکاییها این را میخواهند؛ اگر نشد، میشوند دشمن.(11 آبان 96 بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان)
جدایی از مردم و مکر انگلستان؛ عامل انحراف مشروطیت و شکست نهضت ملی شدن نفت
مسأله اصلی ما، مسأله مردم است؛ حضور مردم، میل مردم، اراده مردم، عزم راسخ مردم. این را باید عرض کنیم؛ در همه تحولات و جنبشهای گوناگون اجتماعی بزرگ، نقش مردم، نقش معیار است.
یعنی گسترش یک تحول، گسترش یک فکر، گسترش نفوذ یک مصلح اجتماعی، وابسته به این است که با مردم چقدر ارتباط داشتهباشد. هرچه ارتباط او و آن جریان و آن جنبش و آن تحول با مردم بیشتر باشد، امکان موفقیت او بیشتر است؛ اگر از مردم منقطع شد، دیری نخواهد پائید، کاری نخواهد کرد.
البته در تاریخ کشور ما جابهجاییهای قدرت، آمدن سلسلههای سلاطین و رفتن آنها، به مردم ارتباطی نداشتهاست؛ لیکن همین سلسلههای حکومتی و سلطنتیای که در طول تاریخ ما وجود داشتهاند، هر کدام از آنها که توانستهاند رابطهی خودشان را با مردم به یک نحوی محکم و گرم و دوستانه کنند، پایداریشان، موفقیتشان در ادارهی کشور و در عزت ملی بیشتر بوده است؛ هر کدام، از مردم منقطع شدند، همهچیز را از دست دادند؛ که نمونهی اتمّ آن، سلسلهی قاجار و سلسلهی منحوس پهلوی در این دورههای اخیر است. ما یک تجربه مشروطیت را داریم در دوران نزدیک خودمان، و یک تجربهی ملی شدن صنعت نفت را. در این دو، مردم حضور داشتند، شرکت داشتند؛ عامل پیروزی هر دو نهضت، مردم بودند؛ ولی از مردم جدا شدند. در نهضت مشروطیت، انگلیسها با مکر و کلک خودشان، با حیله و خدعهی خودشان، آمدند بر امواج مشروطیت سوار شدند، مردم و رهبران مردمی را کنار زدند؛ مشروطیت سر از قلدری رضاخان درآورد.
در قضیهی صنعت نفت و ملی شدن نفت هم در اول دههی ۳۰ شمسی در کشورمان، مردم عامل بودند، مردم مؤثر بودند، حضور آنها موفقیتآور بود؛ لیکن دیری نپایید که از مردم جدا شدند، به مردم پشت کردند؛ کودتای آمریکایی آمد امور را قبضه کرد و کشور را مجدداً به استبداد کشاند.(20 مهر 1390 بیانات در اجتماع بزرگ مردم کرمانشاه)
پینوشت:
1.شهرام نورمحمدی و معصومه حسنپور، تحلیلی بر زمینهها و نیروهای درگیر در کودتای 28 مرداد 1332،مجله پژوهشهای علوم انسانی، سال چهارم، شماره 19، بهار 1392، ص 150.
2.بریان لپینگ، سقوط امپراطوری انگلیس و دولت دکتر مصدق، ترجمه محمود عنایت، تهران، نشر کتابسرا، 1365، ص 56.
3.هر ترومن رئیس جمهوری دمکرات آمریکا بر این باور بود حکومتهای ملیگرا بهتر میتوانند به دکترین امنیت ملی امریکا در راستای راهبرد سد نفوذ و مهار کمونیسم کمک نمایند. از این رو در قالب «اصل چهار» ترومن نیز کمکهای اقتصادی و نظامی زیادی به کشورهای در معرض کمونیسم از جمله ایران ارائه شد. دکتر مصدق نیز با اتخاذ یک سیاست تاکتیکی و ایجاد فضای باز سیاسی برای فعالیت حزب توده سعی داشت امریکاییها را در درک خطر توسعه کمونیسم در ایران دچار اشتباه محاسباتی نماید.
4.بهدلیل مجاورت ایران با شوروی و دسترسی این کشور به آبهای آزاد خلیجفارس، مقامات امریکایی تحولات سیاسی ایران را با حساسیت زیادی دنبال میکردند.
5.شهرام نورمحمدی و معصومه حسنپور، همان، ص 152.
6.حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1378 ، ص 55.
7.باقر عاقلی، روز شمار تاریخ ایران، ج ۱، تهران، نشر گفتار، 1۳۷۴، ص 470.
8.خاطرات علی امینی، به کوشش یعقوب توکلی، تهران، حوزه هنری، ۱۳۷۷، ص 71.
9.مارک گازیورسک، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه جمشید زنگنه، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران،1371، ص 27.
10.اصرار مصدق مبنی بر تمدید لایحه اختیاراتش، عدم اجرای قاطع احکام شرعی توسط دولت، کیفیت عزل و نصبها و… از موارد اختلافی مصدق و کاشانی بود.
11.مهدی مهرعلی زاده، بستر شناسی، جایگاه و تحلیل دو سند تازه یاب از رهبران نهضت ملی درباره کودتای 28 مرداد، مجله تاریخپژوهان، شماره 1، بهار 1384، ص 166.
12.محمد ترکمان، نامههای دکتر محمد مصدق، تهران، نشر هزاران، 1374 ، ص 242.
13.حاج مهدی عراقی، ناگفتهها، به کوشش محمود مقدسی و مسعود دهشور و حمید رضا شیرازی، تهران، نشر رسا، 1370، ص 87.
14.مهدی مهرعلی زاده، همان، ص 176.
15.ضیاء کاظمی از دینی، سرلشکر محمد دفتری و نقش او در کودتای 28 مرداد 1332، مجله تاریخ معاصر ایران، شماره 26، تابستان 1382،ص 59.
16.مهدی مهرعلی زاده، همان، ص 176.
17.طرفداران بقایی از افرادی بودند که به خانه مصدق یورش بردند.
18.شهرام نورمحمدی و معصومه حسنپور، همان، ص 162.
19.ضیاء کاظمی از دینی، همان، ص 60.
20.همان، ص 61.
21.شهرام نورمحمدی و معصومه حسنپور، همان، ص 164.
22.مهدی مهرعلی زاده، همان، ص 167.
23.http://www.iichs.ir/News/755