یادداشت شفاهی؛

قلب؛ نقطه عزیمت فهم در اندیشه دینی

نظام تعلیم و تربیت ما در آموزش و پرورش یک نظام آموزش ذهنی است؛ نه یک نظام پرورش قلبی. در حالی که از ادبیات دینی این را بر نمی‌آید. ذهن یک مرحله میانی در فهم انسان است. نقطه عزیمت فهم در اندیشه دینی، قلب است.

رحا مدیا | حجت الاسلام دکتر احمد رهدار

نخبه کیست؟ قرآن نخبگان را با چه وصفی یاد می‌کند؟ در ادبیات معصومین، روایات و تاریخ اسلام نخبه به چه کسی گفته‌شده؟ در مجموع اینطور برداشت شده که در دوره معاصر از نخبه نوعی تلقی می‌شود که آن تلقی در ادبیات دینی و فهم تاریخ اسلامی وجود ندارد. مثلاً الان در بنیاد نخبگان در بخش دانش‌آموزی، مرکزی است که دانش‌آموزان تیزهوش و با استعدادی که آن‌جا می‌روند و دوره مقدماتی را می‌گذارنند، معمولاً بچه‌هایی هستند که در المپیاد رتبه آورده‌اند.

نتیجه این شده که وقتی بچه‌های مؤمن و اهل دین و نماز در آنجا وارد می‌شوند، سکولار و بی‌دین خارج می‌شوند؛ زیرا شاخصه‌هایی که در آنجا برای بحث نخبگی گذاشته شده، شاخصه‌هایی در حد نمره، عدد و هوش ذهنی و… است. در ادبیات دینی نخبه این‌گونه یاد نشده است. در واقع مفهوم عام نخبگی در ادبیات دینی خود واژه مؤمن است.

یرکی مؤمن مصداق بارزی از نخبگی است

طیفی از روایات هست که مؤمن را به‌عنوان زیرک و اهل فتانت معرفی می‌کند. جوهر استدلال این روایات این است که وجه نخبگی مؤمن را در این می‌دانند که آن‌قدر هوش محاسباتی دارد که دار موقت را با دار خلود عوض نکند؛ یعنی چنان بصیرتی دارد که به میدان خلود فکر کند، نه به میدان فرار.

مرحوم آیت الله شیخ علی صفائی حائری در کتاب «اخبات» مقایسه‌ای میان مؤمنین، محسنین، مخبتین و ادبیاتی که این واژه‌ها را می‌رساند، کرده است. گویا آن‌ها درجات خاصی از ذیل همین عنوان عام هستند. نخبگی با خود ایمان پیوند دارد.

فرهیختگی در ایمان است

رهبر انقلاب در دوره کرونا و بعد از زمانی که مسئولین با کلی تدبیر و با جعل یکسری قوانین و پروتکل‌هایی، بعضی از مکان‌های عمومی که حکم به بستن آن‌ها داده‌بودند باز کردند، فرمودند که اگر قرار باشد بازار با استفاده از یکسری پروتکل امکان باز شدن داشته‌باشد، علی القاعده مسجد و حرم هم می‌توانند با یک پروتکل‌هایی باز شوند. این واژه را به کار بردند و فرمودند: «از قضا اهل مسجد و اهل حرم که وصف عمومی آنها ایمان است و مؤمنین هستند، این‌ها برای رعایت این پروتکل‌ها شایسته‌تر هستند؛ چون فرهیخته‌تر هستند.»

ایشان اصطلاح فرهیختگی ایمانی را مطرح کردند. هر جایی که ایمان است، چون خود آگاهی هم است، فرهیختگی است. ایمان جز در بستر خودآگاهی حاصل نمی‌شود. اگر ما استادی داشته باشیم که کارویژه‌هایی در میدان تخصص دانشگاهی خود دارد؛ ولی کف شاخصه‌های ایمانی را ندارد، بعید است که به چنین آدمی نخبه بگوییم. حتی اگر تخصص دانشگاهی او از دیگران هم‌سر باشد. این همان دعوایی است که از اول انقلاب افرادی مانند شهید چمران، شهید آیت و شهید دیالمه مطرح کرده و در مورد آن بحث کردند.

در آنجا با یک ادبیات دیگری بحث شد و دوگانه تعهد_تخصص مطرح شد. گفتند اگر امر دایر شود که مسئولیتی را به‌غیر متخصص بدهیم یا به متخصصی که غیر متعهد است؛ تقریباً صریح‌ترین و شفاف‌ترین بحث را در این خصوص شهید چمران دارد و با صراحت می‌گوید: «مسئله ما تعهد است، نه تخصص». یک دلیل ساده‌ای هم می‌آورد. می‌گوید: «اگر شخصی که ما مسئولیتی را به او پیشنهاد می‌کنیم، تعهد داشته‌باشد، به‌دلیل تعهدی که دارد، اگر تخصص نداشته‌باشد قبول نمی‌کند.» می‌گوید من شایسته این کار نیستم. چون متعهد است؛ قبول نمی‌کند.

نخبه بودن فقط به آی‌کیو و ای‌کیو نیست

ما باید یک جایی تکلیف خود را با مفهوم نخبگی روشن کنیم. الان در مدارس سمپاد، تعدادی از بچه‌های مستعد، به‌لحاظ آی‌کیو و ای‌کیو در آنجا هستند، ولی چون ما نخبگی را در همین دو گانه‌ی آی‌کیو و ای‌کیو تعریف کردیم و هیچ شاخصه دیگری را مشخص نکردیم، نتیجه‌ای که در این مدارس می‌گیریم بسیار حداقلی، و حتی شاید با توجه به هزینه‌ای که در آنجا می‌کنیم، ضرر است. تعداد قابل توجهی از بچه‌های تیز هوش ما در مدارس تیزهوشان، در سمپاد، شاخصه ایمانی را به‌اندازه نعمت استعداد هوشی که خداوند به این‌ها داده، ندارند. گویا نگران هم نیستیم که مثلاً بچه‌های دانشگاه شریف به‌اندازه استعدادی که در آی‌کیو و ای‌کیوی خود دارند، در ایمانشان این اندازه استعداد نباشد. تا چه اندازه امید داریم که این صحنه را به نفع انقلاب، بشریت و انسانیت جلو ببریم. به نظر، کار سخت خواهد بود. بلکه چه‌بسا، برداشت از منظومه فکری دینی این است که این کار عقیم خواهد بود و جواب نخواهد داد.

اشکال ساختاری تعلیم و تربیت در ترجیح مناسبات ذهنی

اشکال کار جایی است که ما در نظام تعلیم و تربیت به‌جای پایه قلب، روی پایه ذهن سرمایه‌گذاری کرده‌ایم. نظام تعلیم و تربیت ما در آموزش و پرورش یک نظام آموزش ذهنی است؛ نه یک نظام پرورش قلبی. در حالی که از ادبیات دینی این بر نمی‌آید. ذهن یک مرحله میانی در فهم انسان است. نقطه عزیمت فهم در اندیشه دینی، قلب است. در آیات قرآن علم و یقین با قلب گره می‌خورد. هر جایی سخن از نزول وحی است، نزول به قلب است. نسبت علم و قلب، یقین و قلب، وحی و قلب. چیزی به نام ذهن نیست.

در ذهن، گرایش جهت یافته در قلب، پرورش گزاره‌ای پیدا می‌کند و در دست و پا و… تجلی بیرونی پیدا می‌کند. بعضی از اساتید بزرگوار سه‌گانه: «قلب، قول، قدم» را جعل کردند. برخی از مراکز دیگر سه‌گانه‌ی «میل، ذهن، عین» را مطرح کرده‌اند. این سه‌گانه‌ها آشکارا به این توجه دارند که نقطه عزیمت معرفت بشر قلب است.

الان در جامعه ما نخبه کسی است که مناسبات ذهنی قوی دارد، نه کسی که مناسبات قلبی قوی داشته‌باشد؛ یعنی در واقع ما در سنجه‌های نخبگانی خود توانسته‌ایم حیث دانشی را وسط بیاوریم و محاسبه کنیم ولی حیث تزکیه‌ای در کار نیست.

ما باید بیش از آنکه نگران فعل و انفعالات ذهنی بشر باشیم، باید نگران فعل و انفعالات قلبی بشر می‌بودیم و انسان‌ها را هم باید در نسبت قلب و ذهن ارزیابی کنیم؛ نه فقط در نسبت بحث‌های ذهنی.

تنظیم: بابک شکور زاده

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها