یادداشت؛

 نفوذ؛ قاعده‌ی تاریخی فروپاشی انقلاب‌ها

«نفوذ» نه یک حادثه‌ی امنیتی مقطعی، بلکه یک قاعده در باب سقوط جوامع است؛ قاعده‌ای که امام راحل عظیم‌الشأن با بصیرتی کم‌نظیر از نخستین روزهای نهضت تا واپسین لحظات عمر بابرکت خود، پیوسته بر این خطر انگشت نهادند و هشدار دادند که انقلاب اسلامی از بیرون شکست‌ناپذیر است.

رحا مدیا  | حسین انجدانی

تاریخ انقلاب‌ها نشان داده است که هیچ قدرتی از بیرون، حتی اگر مجهز به پیچیده‌ترین سلاح‌ها باشد، قادر به فروپاشی یک ملت مؤمن نیست؛ شکست‌ها همواره از روزنه‌های درونی آغاز می‌شود. تهاجم آشکار دشمنان، هر اندازه سهمگین، تنها آنگاه کارگر افتاده است که «نفوذ» راه خویش را در بطن ساختار قدرت و اعتماد اجتماعی گشوده باشد. این، قاعده‌ای کلان در فلسفه‌ی تاریخ است: فروپاشی‌ها، بیش از آنکه حاصل هجوم بیرونی باشند، ثمره‌ی رخنه‌های پنهان درونی‌اند. از این منظر، «نفوذ» نه یک حادثه‌ی امنیتی مقطعی، بلکه یک قاعده در باب سقوط جوامع است؛ قاعده‌ای که امام راحل عظیم‌الشأن با بصیرتی کم‌نظیر از نخستین روزهای نهضت تا واپسین لحظات عمر بابرکت خود، پیوسته بر این خطر انگشت نهادند و هشدار دادند که انقلاب اسلامی از بیرون شکست‌ناپذیر است؛ خطر، از آن‌جاست که دشمن جامه‌ی خودی بپوشد، در صفوف مؤمنان رخنه کند و از دروازه‌ی اعتماد، خنجر بر قلب انقلاب فروبرد.

انفجار دفتر نخست‌وزیری در هشتم شهریور ۱۳۶۰، صرفاً یک عملیات تروریستی نبود؛ عینیت‌یافتن همین قاعده بود. منافقین، با نقاب انقلابی‌گری و در پوشش اعتماد، در قلب حاکمیت نفوذ کردند و با همان دست پنهان، پاک‌ترین یاران امام را به شهادت رساندند. انفجار دفتر نخست‌وزیری در حقیقت، تجلی بی‌پروای «نفوذ» در ساختار سیاسی نوپای جمهوری اسلامی بود؛ نفوذی که اعتماد را فریب داد، حفاظ امنیتی را درهم شکست و خنجری از پشت بر انقلاب نشاند. آن روز، جمهوری اسلامی فهمید که دشمن تنها در مرزها نمی‌جنگد؛ او از دروازه‌ی غفلت وارد می‌شود و خون صادق‌ترین یاران را بر زمین می‌ریزد. این حادثه‌ی تلخ نشان داد که انقلاب، اگر در برابر نفوذ صیانت نشود، از درون تهی می‌گردد و دشمن بی‌آنکه لشکر کشد، بر پیکره‌ی آن ضربه می‌زند.

نفوذ در منطق منافقین دهه شصت، صرفاً رخنه‌ی یک عنصر اطلاعاتی در یک نهاد نبود؛ پروژه‌ای کلان بود برای شکستن «اعتماد» و تبدیل سرمایه‌ی اجتماعی انقلاب به شکاف و بدبینی. این سازمان تروریستی، پشت شعارهای دینی و انقلابی پنهان شد، در ارکان اداری و امنیتی رخنه کرد و با همان چهره‌ی نقاب‌دار، به قلب حاکمیت ضربه زد. انفجار هشتم شهریور نه با یک بمب، که با سال‌ها کار مزورانه‌ی نفوذ میسر شد. چهار دهه پس از آن فاجعه، خرداد ۱۴۰۴ بار دیگر این حقیقت را عریان ساخت. حمله‌ی دشمن صهیونی به خاک ایران و شهادت جمعی از فرماندهان عالی‌رتبه و دانشمندان کم‌نظیر هسته‌ای، گرچه با فناوری پیشرفته و قدرت تسلیحاتی و تکنولوژیک دشمن انجام گرفت، اما آنچه ضربه را کارگر ساخت، صرفاً موشک و پهپاد نبود؛ «نفوذ» بود: رخنه در سازوکارهای حفاظتی، نفوذ در سازوکارهای اطلاعاتی و شکاف در زنجیره‌ی اعتماد. دشمن، همچون گذشته، نه از مرزهای مرئی، بلکه از روزنه‌های نامرئی وارد شد. پیوند هشتم شهریور ۱۳۶۰ با بیست‌وسوم خرداد ۱۴۰۴، در همین حقیقت نهفته است: هر دو شهادت، ثمره‌ی یک آفت واحد بودند.

نفوذ، مسئله‌ای فراتر از جاسوسی است؛ نفوذ، «تغییر در هندسه‌ی ادراک امت» و «تبدیل سرمایه‌ی اعتماد به شکاف» است. نفوذ، تغییر ذهنیت‌ها و معادلات درونی است؛ نفوذ آن‌جاست که مدیر و کارگزار ما، به جای ابتناء بر عقلانیت اسلامی و روح جهادی، مرعوب منطق و الگوهای بیگانه شود. نفوذ در دستگاه اداری به معنای نفوذ در فرهنگ تصمیم‌سازی است؛ نفوذ در نظامی‌گری به معنای رخنه در زنجیره‌ی اطلاعاتی است؛ و نفوذ در فرهنگ، یعنی ربودن روایت‌ها و جایگزین کردن روایت دشمن به جای روایت امت. هشتم شهریور، هشدار داد که حتی عالی‌ترین سطح دولت می‌تواند آلوده شود؛ و بیست‌وسوم خرداد آشکار کرد که حتی پیچیده‌ترین سازمان‌های امنیتی می‌توانند هدف رخنه قرار گیرند. بنابراین، صیانت از بقاء انقلاب، بیش و پیش از اتکای صرف به قدرت نظامی و اقتصادی، وابسته به پالایش درونی، تربیت انسان‌های مقاوم و مراقبت مداوم از نفوذ است. چنان‌که فقه سیاسی اسلام تصریح دارد، حفظ بیضه‌ی اسلام نه صرفاً در گرو دفع دشمن بیرونی، بلکه در گرو تطهیر مداوم جبهه‌ی درونی و صیانت از صفوف مؤمنان است.

قاعده‌ی نفوذ همچنان جاری است و سنت ابتلاء انقلاب، همچنان ادامه دارد. در برابر آن، تنها با ساز و کارهای حفاظتی صرف نمی‌توان ایستاد. راه مقابله، بازسازی مستمر روح ایمانی در مدیران، پاسداری از ساده‌زیستی و صداقت کارگزاران، اعتماد به بدنه‌ی مؤمن و انقلابی، و بازتولید مستمر روایت حقیقی در جامعه است. نفوذ را تنها با ساختار امنیتی نمی‌توان مهار کرد؛ نفوذ را باید با بازسازی هویت و ایمان ملی ریشه‌کن کرد. همان‌گونه که نفوذ، هشتم شهریور در میدان سیاست رخ داد و بیست‌وسوم خرداد در عرصه‌ی امنیت و نظامی، امروز اصلی‌ترین جبهه‌ی نفوذ در میدان فرهنگ و ادراکات فعال است.

دشمن با مهندسی روایت‌ها می‌کوشد حافظه‌ی تاریخی ملت را بشکند و امید جمعی را از درون بپوساند. انقلاب اسلامی، اگر بخواهد از این سنت تاریخی مصون بماند، باید «فقه نفوذ» را به مثابه شاخه‌ای مستقل از فقه حکومتی بازشناسی کند. چراکه نفوذ، تنها یک خطر امنیتی نیست، بلکه یک مسئله‌ی فقهی تمدنی است: چه کسانی حق حضور در مراکز حساس دارند؟ مرز میان «سذاجت در گزینش» و «حسن‌ظن ایمانی» کجاست؟ اینها پرسش‌های فقه نفوذ است و بی‌پاسخ ماندنشان، به معنای بازگذاشتن دروازه‌های امت بر دشمن است.

سالگرد شهادت شهیدان رجایی و باهنر، یک «قاعده‌ی هشدار» است: هرجا نفوذ مجال یابد، دشمن بی‌هیچ تهاجم آشکار، قلب انقلاب را نشانه می‌رود. از این رو، خون رجایی و باهنر نه صرفاً یادگاری از دهه‌ی شصت، بلکه «نصّی زنده» است که امروز نیز ما را به بیداری فرامی‌خواند. اگر نظام اسلامی بخواهد در برابر هجمه‌ی صهیونیسم و استکبار پایدار بماند، باید بیش از آنکه به تقویت ابزار سخت بیندیشد، به صیانت نرم از شریان‌های اعتماد و پالایش مستمر نهادهای خود اهتمام ورزد.

اگر قرار است انقلاب اسلامی در برابر هجمه‌ی همه‌جانبه‌ی استکبار و صهیونیسم بایستد، نخست باید حصار درونی خود را استوار سازد. راز بقای انقلاب اسلامی، در بیداری پیوسته نهفته است.

بیشتر بخوانید

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها