گفت‌وگو؛

نگاه شیخ فضل‌الله نوری به بحث تعلیم و تربیت دختران

عامل اصلی مخالفت شیخ فضل‌الله نوری با مدارس نوین دخترانه نه زن‌ستیزی وی بود، نه ضدیت با علم بود و نه اینکه ایشان منافع شخصی خود را در خطر می‌دید. ایشان نسبت به اهداف مدارس نوین آگاه بود؛ و علمای شیعه وظیفه اصلی خود را پاسداری از چهارچوب‌های دینی می‌دانستند.

به گزارش رحا مدیا، مدرسه اندیشه‌ورز رحا به مناسبت سالروز شهادت عالم مجاهد، مجتهد شهید، علامه شیخ فضل الله نوری گفت‌وگویی ترتیب داده با دکتر زینب تاجیک؛ عضو هیئت علمی پژوهشکده زن و خانواده و در آن به موضوع مخالفت علامه شهید با تأسیس مدارس نوین برای دختران پرداخته است.

مشروح این گفت‌وگو را مطالعه فرمایید.

* آیا آنجور که شایع شده شیخ فضل الله نوری نظراتی ضد زنان داشته‌اند و مخالف هرنوع پیشرفت و علم‌آموزی آنان بوده‌اند؟

یکی از نقاطی که شیخ فضل‌الله نوری(ره) همیشه مورد هجمه قرار گرفته و یکی از شبهاتی که در ارتباط با ایشان مطرح می‌شود این است که ایشان را یک فرد ضد زنی که مانع هرگونه پیشرفت و در واقع علم آموزی دختران و زنان بوده معرفی می‌کنند. در پژوهشی که بنده داشتم، روشی را که برای تحلیل، بررسی و ارزیابی قرار دادن این قضیه انتخاب کردم، روش تاریخ مفهومی است. چون معمولاً وقتی این نسبت‌ها به شیخ فضل‌الله داده‌می‌شود، نوع فضایی که در آن زمان دارد معرفی می‌شود که زنان در یک فضای خیلی بسته و تاریکی بودند و در واقع موجودات خیلی پستی   بودند.

در نشریاتی که در آن زمان به‌دنبال نشان دادن اهمیت مدارس نوین بودند، عبارت‌هایی در ارتباط با زنان گفته‌می‌شود. مثل «موجودات مفلوک و موجودات پست‌تر از حیوان». در واقع سعی می‌شود که وضعیت زن آن زمان و در واقع زن جامعه پیشامدرن، آنقدر تقلیل‌گرایانه و آنقدر تحقیرآمیز معرفی بشود تا زمینه‌ای فراهم شود که زن ایرانی وارد دنیای مدرن شود. پس روشی که من در اینجا انتخاب کردم، روش تاریخ مفهومی است.

می‌توانیم بگوییم یکی از روش‌های نسبتاً جدیدتری است که به مطالعات تاریخی می‌پردازد. در واقع می‌خواهم بگویم برای اینکه ما به فهم دقیق‌تری و روشن‌تری از نوع برخورد شیخ فضل‌الله با علم آموزی و به‌خصوص تعلیم و تربیت نوین دختران و مدارس جدید دختران برسیم، باید ماهیت این مدارس به‌درستی برای ما فهم شود. بفهمیم اگر شیخ فضل‌الله نوری با امری مخالفت کرده، حقیقت امر چه بوده؟ به این واسطه می‌توانیم به یک فهم دقیق‌تر و عمیق تری از شیخ فضل‌الله برسیم.

در ابتدا خیلی مختصر در ارتباط با شیوه تاریخ مفهومی توضیحی می‌دهم و در ادامه نشان می‌دهم زمانی که مدارس نوین دخترانه وارد ایران می‌شده، یک نوع تغییر مفهومی در مفهوم تعلیم و تربیت اتفاق‌افتاده. شیخ فضل‌الله نوری با توجه به دغدغه‌ای که نسبت به هویت دختر ایرانی و دختر مسلمان ایرانی داشته، برای ورود دختران به این مدارس مخالف بودند. به‌طور کلی می‌توانیم بگوییم تاریخ مفهومی یک روش تاریخی است که به‌دنبال فهم تطورات یک مفهوم در سیر تاریخی است. در روش تاریخ مفهومی ما می‌خواهیم از دریچه تحول مفاهیم به کنه واقعیت‌های اجتماعی نزدیک شویم. و یک فرایندی است که در خلال این فرآیند به ما نشان‌می‌دهد که اولاً مفاهیم مهم و بنیادی در طول تاریخ چه تغییرات و چه تطوراتی داشتند و چه عواملی باعث ایجاد این تغییرات شده  است؛ اما در این خلاصه نمی‌شود. در ادامه و در مطالعات تاریخ مفهومی ما به‌دنبال این هستیم که بفهمیم این تغییرات مفهومی چه اثرات اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی داشته‌است. می‌خواهیم از دریچه تاریخ مفهومی به کنه واقعیت اجتماعی و به کنه واقعیت فرهنگی نزدیک بشویم.

یکی از اتفاقاتی که زمان ورود مدارس نوین در ایران دارد می‌افتد، اعم از مدارس دخترانه و پسرانه، یک تغییر مفهومی است که در تعلیم و تربیت اتفاق می‌افتد. و بازیگران سیاسی دارند از این روش استفاده می‌کنند و با دست گذاشتن روی مفهومی که نزد مردم ایران فهمی نسبت به آن وجود داشته و یک قداستی بوده و مردم آن را پذیرفته‌بودند، برای اینکه ایدئولوژی جدید خودشان را گسترش بدهند دارند از این سوءاستفاده می‌کنند و متناسب با این معنای جدید در مناسبات اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی کنند.

ما باید به تمام مخالفت‌هایی که بسیاری از علمای دین، از جمله شیخ فضل‌الله نوری داشتند، با توجه به این تغییر مفهومی نگاه کنیم. اما در زمان پیشامدرن، یعنی قبل از اینکه مدارس نوین دخترانه وارد ایران بشود، فهم و تلقی ایرانیان از تعلیم و تربیت چه بوده؟ می‌توانیم بگوییم فهمی که در آن زمان از تعلیم و تربیت وجود داشته تحت‌تأثیر نگاه یونانی به تعلیم و تربیت بوده‌است. مثلاً ارسطو تعلیم و تربیت را مجموعه‌ای از اعمال می‌دانسته که توسط خانواده یا دولت که باید برای ایجاد فضائل اخلاقی و مدنی در فرد ایجاد شود. فارابی هم تعلیم و تربیت را به معنی ایجاد فضائل نظری و خلقی و صناعات و متربی می‌دانسته که هدف نهایی آن رسیدن به سعادت زندگی فردی و زندگی اجتماعی است. من دیگر نظر و دیدگاه سایر متکلمان و مربیان مسلمان را نمی‌خواهم. فقط می‌توانم خلاصه بگویم که آن چیزی که در ایران قبل از ورود تجدد از تعلیم و تربیت فهمیده می‌شود همین بوده‌است. یعنی یکسری علومی به متربی یا به آن دانش‌آموز در خلال تعلیم و تربیت آموخته شود که براساس آن استعدادهای فرد کشف شود و برای انجام فعالیت‌های اجتماعی خودش آماده بشود. هم جنبه فردی و هم جنبه اجتماعی داشته‌است. فهمی که در ارتباط با تعلیم و تربیت قبل از مدارس نوین در ایران وجود داشته تقریباً همین بوده، یعنی این تعلیم و تربیت در نسبت به خداوند و در نسبت با جامعه اسلامی فهمیده می‌شده‌است. البته این خیلی ارتباطی با بحث ما ندارد، اما به‌دلایل خیلی زیادی نظام تعلیم و تربیت ایران در دوره قاجار، از این هدف والای خود دور شده بود. بررسی این موضوع شاید به چندین جلسه نشست احتیاج داشته‌باشد.

ما می‌بینیم که در نظام تعلیم و تربیتی که در آن زمان وجود داشته، اعم از نظام مکتب‌خانه‌ای، آموزش‌های خصوصی و حتی می‌توانیم بگوییم که در حوزه‌های علمیه، یک گسست با جامعه داشته‌است. یعنی پاسخگوی نیازهای فردی و اجتماعی نبود. به‌خصوص در ارتباط با آموزش دختران، آن چیزی که در مکتب‌خانه‌ها و در تدریس خصوصی به دختران آموزش داده می‌شد، متناسب با نیازهای زن آن روز نبود. چون ما در دوره قاجار شاهد این هستیم که نقش‌های زنانه دارد تغییر می‌کند. حتی نقش مادری تغییر پیدا می‌کند و نوع نگاه به اینها دارد تغییر پیدا می‌کند. اما ما هیچ‌کدام از اینها را در نظام تعلیم و تربیت مکتب‌خانه‌ای نمی‌بینیم. یعنی نه پاسخ‌گوی نیازهای زنان روز بوده و نه زن را برای ایفای نقش‌های خودش آماده می‌کرد. یکی از عواملی هم که باعث شد این تغییر مفهومی در تعلیم و تربیت اتفاق بیفتد، همین ضعف نظام آموزش سنتی بود. اما آن اتفاقی که می‌افتد، یعنی بعد از ورود مدرنیته و مدارس نوین ما شاهد این هستیم که منظور از تعلیم و تربیت در واقع یک نوع تغییر به مدرنیزاسیون و تجدد طلبی بوده‌است. یعنی وقتی که بانیان، آن افراد و آن مؤسسین مدارس نوین دارند صحبت از تعلیم و تربیت می‌کنند، منظورشان دیگر کشف استعدادهای فرد در جهت وظایف فردی خود نسبت به خالق خود و وظایف خود نسبت به جامعه اسلامی فهم نمی‌شود. بلکه اینها دارند یک نظام تعلیم و تربیتی را تأسیس می‌کنند که فرآیند تجددزدگی در ایران را هموارتر بکند. کاملاً موضوع مشخصی است که به‌طور کلی تعلیم و تربیت و آموزش در هر جامعه، یک نقش بی‌همتا و بی بدیلی دارد. به همین خاطر است که ما می‌بینیم که معمولاً نظام تعلیم و تربیت محل نزاع جناح‌ها و ایدئولوژی‌های مختلف قرار می‌گیرد و تسط بر نظام آموزش، پرورش و تعلیم و تربیت به معنی تحمیل ارزش‌ها و آرمان‌های جدید است. ما از کجا می‌توانیم این نشانه‌های تعلیم و تربیت را بفهمیم؟ یعنی این ادعایی که من دارم مطرح می‌کنم تحت عنوان اینکه دارد یک تغییر مفهومی در این زمان شکل می‌گیرد، از موارد مختلفی قابل پیگیری است. یکی اینکه اساساً افرادی که آمدند.

* آیا امیرکبیر که دارالفنون را تأسیس کردند به نتایج و آثار آن توجه نداشتند؟ 

یکی از افرادی که می‌توانیم بگوییم که زمینه این تغییر و تحول را فراهم کردند، شاید امیر کبیر و تأسیس مدرسه دارالفنون بود. یکسری عواملی است که این تغییر مفهومی را تسریع می‌کند و زمینه آن را فراهم می‌کند. آشنایی ایرانیان با غرب و مدارسی که کاملاً به شیوه غربی تأسیس می‌شود، این روند را تسریع می‌کند. شاید خیلی از افراد مانند امیرکبیر صراحتاً به‌دنبال این تغییر مفهومی و ایجاد آن تجدد در جامعه نبودند، اما آن روندی که در خلال دارالفنون اتفاق می‌افتد به این تغییر مفهومی کمک می‌کند. همان‌طور که خدمت شما عرض می‌کردم ما می‌توانیم در چند مورد نشانه‌های این تغییر مفهومی را بررسی کنیم. یکی بانیان مدارس و مؤسسین مدارس بودند. اینکه وقتی آنها واژه تعلیم و تربیت و آموزش را برای دختران و پسران مطرح می‌کردند، منظورشان چه بوده‌است. مورد بعدی نشریاتی است که نقش بسیار مهمی در ایجاد مدارس جدید و این تغییر مفهومی داشتند. مورد بعدی که قابل پیگیری است و به داده‌های بسیار جالبی در این مورد می‌رسیم، برنامه‌های آموزشی و کتب درسی است. تغییراتی که در آنها و در رویکرد آنها اتفاق می‌افتد. اما در ارتباط با نظر مؤسسین و اینکه تعلیم و تربیت را به چه معنی به کار می‌بردند. همان‌طور که می‌دانید مدارس نوین ابتدا توسط میسیونرها در ایران تأسیس می‌شود. یکی از آنها در ارتباط با این مدارس اینطور می‌گوید: «ما باید در تمام مسیر تبشیر تربیت دینی را بین کوچک‌ترها پی‌ریزی کنیم. زیرا کارمان روشی بر خلاف محیط است و ما باید مسائل مختلفی را در دست داشته‌باشیم. عمده فعالیت خود را در کشورهای اسلامی صرف می‌کنیم. ما باید در خلال تعلیم و تربیت در مدارس نوین، کاری کنیم که مسائل اسلامی در روح اطفال شکل نگیرد و روح آنان را تسخیر کنیم.» کاملاً مشخص است. وقتی در این متنی که خدمت شما خواندم از عبارت تعلیم و تربیت استفاده می‌کند و آن را دقیقاً مسائل اسلامی قرار می‌دهد، که منظور او از تعلیم و تربیت، دین‌‌ستیزی و تجددخواهی است. در واقع اینها سعی می‌کردند که از عبارت تعلیم و تربیت استفاده‌کنند. چون یک‌بار معنایی مثبت نزد ایرانیان و مسلمانان داشته‌است. اما پشت آن معنایی که از آن فهم می‌کردند و مطابق با این معنا برنامه‌ریزی می‌کردند اهداف دیگری داشتند.

بسیاری از افرادی که مدارس میسیونری در ایران تأسیس کردند، این مدارس را یک قدم و یک کار خیلی مهم برای تغییر باورها و ارزش‌ها در ایران می‌دانستند. موسیو بوره یکی از این افراد در ارتباط با تعلیم و تربیت به شیوه غربی صراحتاً گفته: «به آیین محمدی که به‌عنوان یک مذهب ضد طبیعی و ضد اجتماعی است و به‌ناچار باید در ایران از بین برود، جز با صلاح علم نمی‌توان حمله کرد. دانش و تعلیم و تربیت ما در روح کسانی که آنها را تربیت می‌کنیم اثر خواهد کرد و نسبت به اسلام شک بر می‌انگیزد و همین کفایت می‌کند. بقیه کارها را زمان انجام خواهد داد.» اینها اظهارنظرهایی است که خود مؤسسین این مدارس خیلی صراحتاً منظور خود را از تعلیم و تربیت گفته‌اند. این نظرات کاملاً نشان‌می‌دهد که ما در اینجا با یک تغییر مفهومی روبه‌رو هستیم. آن معنایی که ما از تعلیم و تربیت از دوران پیشامدرن و قبل از ورود مدارس نوین از تعلیم و تربیت می‌فهمیدیم، با آن معنایی که در نظر مؤسسین این مدارس بوده کاملاً متفاوت است. ما در اینجا شاهد یک برابرانگاری تعلیم و تربیت با مدرن‌سازی، غربی‌سازی و تجدد‌طلبی در مدارس نوین هستیم.

ممکن است این اشکال مطرح بشود که این تغییر مفهومی که شما از آن صحبت می‌کنید صرفاً در ارتباط با مدارس خارجی بوده که در ایران تأسیس‌شده. اما وقتی ما نظرات ایرانیانی که مدارس دولتی و ملی را در ایران تأسیس کردند می‌بینیم، می‌بینیم که این روند کاملاً ادامه دارد و حتی شاید در نظر برخی از این افراد، شدت و حدت بیشتری هم گرفته. مثلاً آخوندزاده که خودش یکی از بانیان مدارس نوین بوده، تا حدی به‌دنبال غربی‌سازی و دین‌ستیزی بود که یکی از مهمترین کارهایش، تغییر الفبای فارسی به انگلیسی است. آخوند‌زاده صراحتاً می‌گفت: «دسترسی به علوم و فنون جدید و پیشرفت ایران با خط الرسم جهان اسلام ممکن نیست.» یا ملکم‌خان که یکی دیگر از بانیان مدارس نوین بوده به‌دنبال این بوده که یک نظام آموزشی کاملاً غیر دینی و با سبک اروپایی در ایران تأسیس کند و صراحتاً می‌گفت: «ما باید نظام تعلیم و تربیتی را پایه‌ریزی کنیم که هرگونه تعلیم و تربیت را از اختیار نهاد دین، نمایندگان و علمای دینی به‌طور کلی خارج کند و دین در نظام تعلیم و تربیت ایران باید به حاشیه برود.»

این موارد نشان‌می‌دهد که یک تغییر مفهومی در حال رقم خوردن است. یعنی افرادی که به‌دنبال تأسیس مدارس نوین بودند با به خدمت گرفتن معنای تعلیم و تربیت به‌دنبال انجام اهداف خودشان در ایران بودند. این یک نکته خیلی مهمی بود که شاید خیلی از افراد در آن زمان متوجه آن نشدند. تنها اشخاص تیزبین مثل شیخ فضل‌الله نوری بود که به این موضوع علم پیدا کرد و نسبت به آن حساسیت نشان داد و به همین دلیل با آنها مخالفت کرد.

چند نمونه از صحبت‌های مدارس نوین را در ارتباط با مدارس دخترانه خدمت شما می‌گویم. «جان باسِت» که یکی از مهمترین افرادی بود که مدارس دخترانه را در ایران تأسیس کرد، جملاتی دارد که برای شما می‌خوانم. ایشان گفتند: «هیچ‌چیزی به‌جز فواید اتخاذ شده توسط مدارس میسیونرها صورت نگرفته. در خلال تعلیم و تربیت دختران هنوز هیچ تغییر چشم‌گیری در قوانین اسلام و سنت‌های اجتماعی ایران صورت نگرفته. میسیونرها تا اندازه‌ای در ایجاد مدارس کارهایی انجام داده‌اند، اما به هر حال اکثر زنان نفع این نوع آموزش را می‌فهمند. تأثیر میسیونرهای زن در مدارس نباید دست کم گرفته شوند. دیر یا زود شمار زیادی از مردم تحت‌تأثیر این مدارس قرار خواهند گرفت. اما نمی‌توان انتظار داشت برای تغییر رادیکالی جایگاه زن در ایران تمام کارها به‌سرعت انجام پذیرد.» یکی دیگر از بانیان این مدارس صراحتاً گفته: «معلمان در مدارس آمریکایی تهران تمام تلاش خود را می‌کنند تا نوع الگوی سنتی ایرانی را عوض کنند.»

این مطالبی که خدمت شما عرض کردم، نشان دهنده رویکرد و این تغییر مفهومی است که دارد در خلال تأسیس مدارس دخترانه اتفاق می‌افتد. مدارس دخترانه میسیونری در ایران دو هدف خیلی مهم داشت. در ابتدا اینها به تغییر دین در ایران فکر می‌کردند و شاید یکی از اهدافشان این بود. اما خیلی زود متوجه شدند که به هر حال دین اسلام انقدر در ایران ریشه‌دار است که به‌راحتی نمی‌توانند این کار را انجام دهند. به همین دلیل تغییرات اجتماعی و فرهنگی در دستور کار اینها قرار گرفت. ما اینها را در خلال برنامه‌های آموزش و کتب درسی می‌بینیم.

یکی از مهمترین منابع درسی و کتب درسی که در خلال مدارس ملی، دولتی و مدارس خارجی دختران در ایران اتفاق می‌افتد، تدریس زبان‌های خارجی است. ما می‌دانیم که آموزش زبان به هر حال تا حدی مسائل فرهنگی را هم به‌همراه خواهد داشت. به همین دلیل است که وقتی ما می‌خواهیم مطالعات دینی داشته‌باشیم، حتماً قبل از آن ادبیات عرب را هم یاد می‌گیریم. این باعث انتقال یکسری ارزش‌ها و امور فرهنگی هم است. به همین دلیل یکی از مهمترین دروسی که به درس تمام دختران اضافه می‌شود، زبان‌های خارجی است. اما نکته مهم این است که در خلال این درس، یک دور تغییر هویت هم دارد اتفاق می‌افتد. مثلاً در اکثر این مدارس یکی از متونی که به‌عنوان درس زبان خارجه برای دختران انتخاب می‌شود، بخش‌هایی از کتب مقدس است. این واقعاً شک‌برانگیز است که چرا دختران در جامعه‌ای که دین رسمی آن شیعه است و همه مسلمان هستند، باید درس انگیسی آنها بخش‌هایی از کتب مقدس باشد. یا برخی از متون فلسفه غربی که نوع نگاه به عالم و هستی‌شناسی غربی را یاد می‌دهد. اینها مطالبی است که در خلال درس زبان انگلیسی گفته‌می‌شود.

درباره تأثیر معلمان خارجی، تاج السلطنه که دختر شاه بوده و تحت‌تأثیر این معلمان قرار می‌گیرد، صراحتاً می‌گوید: «بعد از این کلاس‌های زبان اولین کاری که کردم این بود که حجابم را کنار گذاشتم. بعد تحت‌تأثیر معلمان زبانم به‌راحتی از همسرم جدا شدم. به‌خاطر اینکه قوانین اسلام در ارتباط با ازدواج را زن‌ستیزانه می‌دیدیم و به‌خاطر آن سبک پوشش غربی که داشتم، یعنی آستین‌های تنگ و لباس‌های تنگ، نماز خواندن را کنار گذاشتم.» این نشان‌می‌دهد که این کلاس‌های زبان صرفاً به‌دنبال این نبودند که به دختران آموزش زبان بدهند تا دختران بتوانند از متون ارزشمند علمی غربی‌ها استفاده‌کنند، بلکه آنها در این کلاس‌ها به‌دنبال یک تغییر هویت در دختران بودند.

یکی از مطالبی درسی دیگر که در این مدارس اضافه می‌شود، خانه‌داری و فرزند پروری است. در نگاه اول ممکن است که بگوییم خیلی خوب است و جای مشکلی ندارد. به هر حال می‌دانیم که در این زمینه و در آن زمان، ضعف‌هایی هم وجود داشت. یکسری مسائل بهداشتی و خانه‌داری در مکتب‌خانه‌ها آموزش داده نمی‌شد و این نقطه ضعف وجود داشت. بانیان مدارس نوین از تک تک این نقطه‌ضعف‌ها بهترین استفاده را می‌کردند. در خلال دروسی که می‌گذارند، مثل هنر خانه‌داری، کتاب‌هایی که تدریس می‌شود کاملاً غربی است. یک نکته‌ای که خیلی برای خود من جالب بود این بود که، در درس هنر خانه‌داری یک اتاقی را در نظر گرفته‌بودند و کاملاً آشپزخانه‌هایی با شیوه زندگی غربی فراهم کرده‌بودند و عملاً سبک زندگی غربی را در بسیاری از مدارس یاد دختران می‌دادند. می‌خواهم بگویم اگرچه که نقطه ضعف‌هایی که وجود داشت و آنها به‌خوبی نقطه‌ضعف‌ها را شناخته‌بودند، اما اتفاقی که می‌افتد این است که تمام اینها دارد در راه از بین بردن هویت ایرانی اسلامی دختران استفاده می‌شود. این نشان دهنده ماهیت مدارس نوین دخترانه است. چون خیلی‌ها اینطور القا می‌کنند و می‌گویند: «غربی‌ها دلشان به حال دختران و زنان ایران سوخته‌بود. آنها آمدند و سرمایه‌گذاری کردند و به زنان و دختران ایران لطف کردند که اینها را وارد این مدارس کردند و زنان را از آن وضعیت رقت‌بار رها کردند.» اما وقتی ما دقیق‌تر به این موضوعات نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که آنها اهدافی داشتند و تمام مدارس دخترانه در خدمت آن اهدافشان بود. هدفشان هم ایجاد تجدد و مدرن‌سازی جامعه ایران بود. به‌خوبی این نکته را فهمیده‌بودند و خودشان صراحتاً می‌گفتند. مثلاً تقی زاده در جایی می‌گوید: «اگر ما می‌خواهیم جامعه ایرانی به‌سمت ترقی و پیشرفت حرکت کند، این اتفاق نمی‌افتد مگر اینکه حدود خانه در ایران تغییر کند و حدود خانه در ایران تغییر نمی‌کند، مگر اینکه زنان ایرانی و تعلیم و تربیت دختران در ایران تغییر پیدا کند.»

بنابراین می‌توانیم بگوییم که مدارس نوین دخترانه دارد تحت‌تأثیر این تغییر مفهومی اتفاق می‌افتد. تعلیم و تربیت در این مدارس چیزی جز دین‌گریزی و سنت‌گریزی به دختران ایرانی یاد نمی‌داده‌است. هدف آنها ایجاد یک هویت کاملاً جدید در دختران ایرانی در گسست کامل از دین اسلام و سنت‌های ایرانی‌‌اسلامی بود.

نشریات یکی از مواردی است که روند تغییراتی که می‌خواسته در ایران اتفاق بیفتد را به‌شدت تسریع می‌داده‌است. در ارتباط با آموزش و تعلیم و تربیت دختران هم این اتفاق‌افتاده بود. یعنی نشریات گام به گام مدارس در این تغییر و تحولات نقش داشتند. یکی از خط‌هایی که در نشریات در آن زمان به‌شدت دنبال می‌شود این است که جامعه متمدن با زن متمدن و زن تحصیل‌کرده شناخته می‌شود. زن تحصیل‌کرده به شیوه غربی. جامعه‌ای که زن تحصیل‌کرده به شیوه غربی نداشته‌باشد، جامعه‌ای است که دارد پسرفت می‌کند و به تعبیر خودشان جامعه‌ای است که تمام درهای پیشرفت آن بسته شده و هیچ‌کار مفیدی نمی‌تواند در آن جامعه انجام بگیرد. در نشریات به تحصیل و آموزش زنان نماد‌گونه نگاه می‌شود. این نگاه نماد‌گونه زمینه‌ای را فراهم می‌کند تا این تغییرات اتفاق بیفتد.

یکی دو نمونه از مواردی که در روزنامه «ایران نو» درباره اهمیت تعلیم و تربیت دختران ذکر شده را برای شما می‌خوانم. در این روزنامه در سال 1327 شماره 78، اینطور آمده: «بر هر زی‌بصری لازم است که در صدد تعلیم و تربیت و انتظام حدود خانه خود باشد تا به‌واسطه نظم و ترقی، تمام خانه‌های شهر صاحب ترقی و تمدن و ثروت شود. ترقی و آبادی و نظم هر خانواده تنها به‌واسطه اُناسیه است و این نعمت عظیمی است که اصول ترقی است و در مملکت ما اکسیر است. تا چند عضو شریف خود را معیوب و علیل و خانه خود را ویرانه می‌طلبید. آیا می‌دانید تا طایفه نسوان تربیت نشوند، ترقی و تمدن در مملکت غیر ممکن است؟» نکته جالب توجه این است که منظور از آن ترقی و تمدن هم دقیقاً غرب‌زدگی و دقیقاً تجدد‌طلبی است.

یک خط دیگری که به‌شدت در نشریات دنبال می‌شود، مقایسه زن ایرانی و زن اروپایی است. علناً گفته‌می‌شود که زن ایرانی در خلال این تعلیم و تربیت باید کاملاً شبیه زن غربی بشود. زن غربی در نشریات به‌عنوان یک الگو برای زن ایرانی معرفی می‌شود که راه رسیدن به این الگو همان نظام تعلیم و تربیت رسمی بوده‌است.

این تغییر و تحولاتی که من خیلی مختصر خدمت شما عرض کردم که دارد در ایران در خلال مدارس دخترانه اتفاق می‌افتد، خیلی هم راحت نبوده‌است. یعنی از همان ابتدا که مدارس میسیونری تأسیس می‌شود و دختران مسلمان برای اولین بار وارد این مدارس می‌شوند و بعد از آنکه مدارس دولتی و مدارس ملی تأسیس می‌شود، مخالفت‌ها و مقاومت‌های زیادی اتفاق می‌افتد. بسیاری از مدارس ویران می‌شوند، به دختران و معلمان این مدارس تعرض‌ها و توهین‌هایی می‌شود و مانع حضور آنها در مدارس می‌شود. اما اتفاقی که در طول تاریخ افتاده این است که معمولاً این مقاومت‌ها بسیار فروکاهشی بیان می‌شود. مثلاً گفته‌می‌شود علمایی که آمدند با این مدارس مخالفت کردند، چون افراد زن‌ستیز و ضد علمی بودند، با این مدارس مخالفت کردند. یا معمولاً در کتب تاریخی که خیلی به شیوه غربی هم نوشته‌شده، اینطور وانمود شده که چون این افراد منافع خودشان را در خطر می‌دیدند با این مدارس مخالفت کردند.

اگر بخواهیم یک صورت‌بندی در ارتباط با نوع مواجهه با این مدارس دخترانه داشته‌باشیم، می‌توانیم این مخالفت‌ها را به دو دسته کلی تقسیم کنیم. یکسری از افرادی که با این مدارس مخالفت کردند، آنقدر افراد سنت‌زده‌ای بودند که هر‌گونه حضور اجتماعی زن را مساوی بی‌عفتی می‌دانستند و مانع هرگونه حضور اجتماعی زن بودند. اما واقعیت این است که علت مخالفت افرادی مثل شیخ فضل‌الله این نبود. چون ما شاهد این هستیم که دختران قبل از این مدارس، در مکتب‌خانه‌ها و حتی در سطوح بالای حوزه علمیه درس می‌خواندند. یعنی در واقع این امکان را داشتند که به مدارج بالای علمی برسند. پس اینکه ما بخواهیم بگوییم که مخالفت افرادی مثل شیخ فضل‌الله نوری صرفاً برای زن‌ستیزی و برای در خطر افتادن منافع خودشان بود، با توجه به داده‌هایی که خدمت شما عرض کردم، اصلاً نمی‌تواند یک تفسیر درستی باشد.

شیخ فضل‌الله نوری در جلسه‌ای که با ناظم‌الاسلام کرمانی داشته، علت مخالفت خودش را بیان می‌کند. ایشان می‌گویند: «تو را به حقیقت اسلام قسم می‌دهم. آیا مدارس جدید خلاف شرع اسلام نیست؟ آیا ورود به این مدارس اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه عقاید دختران را سخیف نمی‌کند؟.» آن چیزی که ما از تحلیل صحبت‌های شیخ فضل‌الله و علت مخالفت‌هایی که ایشان بیان می‌کند می‌فهمیم، می‌توانیم بگوییم که شیخ فضل‌الله نوری در هیچ‌کجا نگفته است که دختران وارد این مدارس نشوند، چون دختران شایسته علم‌آموزی نیستند. هیچ‌جایی گفته نشده که اسلام با علم‌آموزی زنان مخالف است. آن دال مرکزی و دال اساسی که شیخ فضل‌الله نوری مطرح می‌کند که با مدارس نوین دخترانه مخالفت کند، چند مورد است. یکی از این موارد ترس از هویت‌سازی برای دختران است. در همین جمله کوتاهی که از ایشان خدمت شما عرض کردم، صراحتاً به کلاس‌های زبان اشاره می‌کند. می‌گوید که در کلاس‌های زبان دارد عقاید دختران تغییر می‌کند و هویت‌سازی جدیدی برای دختران اتفاق می‌افتد. یعنی بسیاری علت مخالف خودشان را در از بین رفتن و سست شدن پایه‌های اسلام تأکید می‌کنند.

این تحقیقات تغییرات مفهومی یک روش تقریباً جدیدی است و شاید صد سالی است که متداول شده. شاید به این عنوان مطرح نکردند، اما با تحلیل مضمون مطالبی که از علت مخالفت شیخ فضل‌الله و بسیاری از علمای دینی به آن می‌رسیم این است که این علما به این تغییر مفهومی و اهداف پشت پرده‌ای که در ارتباط با این مدارس و به‌خصوص هویت‌سازی که برای دختران در خلال این مدارس وجود داشت، آگاه بودند. یک شاهد مثال دیگری خدمت شما عرض کنم. گفته شده در ابتدا شیخ فضل‌الله به تأسیس این مدارس کمک کرد. چون در ابتدا آنقدر واضح و روشن نبود که چه اهدافی پشت پرده این مدارس است. اما به‌مرور حمایت شک‌برانگیز افرادی که مؤسسین اینها بودند که همه یا خودشان غربی بودند یا افرادی بودند که کاملاً تفکرات غربی داشتند، مشخص شد. اکثر مؤسسین مدارس دختران، یا خودشان تحصیلکرده غرب بودند یا داشتند توسط افرادی هدایت می‌شدند که آنها تحصیلکرده غرب بودند. در واقع مدارس نوین دختران کاملاً برگرفته از مدارس موسیونری و اروپایی تأسیس شد. وقتی که افرادی مثل شیخ فضل‌الله این حمایت‌ها را دیدند، حساسیت به‌جایی برای اینها ایجاد شد. وقتی هم که بیشتر تحقیق کردند و بیشتر با اهداف اینها آشنا شدند، صراحتاً در مقابل این مدارس ایستادند و حتی فتوا دادند که «اشکال شرعی دارد که دختران وارد این مدارس بشوند.» یا حتی فتوایی از نجف صادر می‌شود که دنبال این بودند که دروس زبان خارجه را به‌طور کلی از مدارس ایران حذف کنند. با توجه به همان تغییراتی که در زبان خارجه در ارتباط با هویت‌سازی و دین‌ستیزی داشت اتفاق می‌افتاد. اگر ما با همین مطالعات تاریخ مفهومی اینها را بررسی کنیم، می‌توانیم به نتایج دیگری برسیم. جدای از آن مطالبی که در کتاب‌های تاریخی نقل‌شده.

اگر بخواهم خلاصه‌ای را خدمت شما عرض کنم، آن عامل اصلی که باعث ایجاد مقاومت و مخالفت شیخ فضل‌الله نوری در ارتباط با مدارس نوین دخترانه بود، نه زن‌ستیزی شیخ فضل‌الله نوری بود، نه ضدیت با علم بود و نه اینکه شیخ فضل‌الله نوری اهداف شخصی خود و منافع شخصی خود را در خطر می‌دید. ایشان از جمله افرادی بود که با حساسیتی که نسبت به این تغییر مفهومی و نسبت به اهداف مدارس نوین، به‌خصوص مدارس نوین دخترانه کاملاً آگاه بود. به‌دلیل اینکه علمای شیعه وظیفه اصلی خود را پاسداری از چهارچوب‌های دینی می‌دانستند؛ به‌خصوص برای دانش‌آموزان، جوانان و نوجوانان، در مقابل این مدارس مقاومت خیلی خوبی انجام دادند. اگرچه که این مقاومت‌ها خیلی به جایی نرسید. این مدارس تأسیس‌شده و روز به‌روز بیشتر می‌شود. حتی در زمان پهلوی یکسری متون دیگر به این مدارس اضافه می‌شود. حتی می‌خواهم بگویم مدارس ما بعد از انقلاب اسلامی هم خیلی از مدارسی که در زمان ورود تجدد به این وارد شد، شاید خیلی فاصله نگرفته. در خیلی از موارد کارشناسان امر می‌گویند: «آموزش و پرورش و نظام تعلیم و تربیت ما، با نظام تعلیم و تربیت اسلامی فاصله بسیار زیادی دارد.»

نکته‌ای هم که نباید از آن غافل شویم این است که بسیاری که از علما که به‌حق در مقابل این مدارس مقاومت و مخالفت کردند، خودشان هیچ ایده ایجابی برای حل مشکلات نظام تعلیم و تربیت نداشتند. اینکه خودشان نمی‌توانستند یک مدل ایجابی متناسب با ارزش‌های ایرانی‌اسلامی ارائه بدهند، تا حدی زمینه را فراهم کرد که این تغییر مفهومی اتفاق بیفتد و مدارس نوین دخترانه بتوانند کادرسازی را انجام بدهند و ما نتایجه آن را می‌بینیم. یکی از مهمترین نتایجی که مدارس دخترانه داشت، همان جریان کشف حجاب بود. پررنگ‌ترین و در واقع مهمترین نقش را در کشف حجاب، مدارس دخترانه و بانیان مدارس دخترانه داشتند. کاملاً نشان دهنده همان تغییر مفهومی است که دارد در عبارات تعلیم و تربیت اتفاق می‌افتد.

* ما شیخ فضل‌الله را چهره شاخصی می‌دانیم که با ساخت مدارس مدرن برخورد کرد. آیا ما در کنار شیخ فضل‌الله، از علمای تراز آن زمان شخص دیگری را هم داشتیم که با این مسأله برخورد کرده باشد، مواجهه‌ مستقیم و نظری با این مسأله داشته‌باشد یا خیر؟

به‌طور کلی می‌توانیم روحانیان را به دو دسته تقسیم کنیم. یکسری افراد روحانی مثل رشدیه که کاملاً پذیرفته‌بودند و نقش خیلی مهم و اساسی برای ورود این مدارس به ایران داشتند. رشدیه یکی از مهمترین افراد و اولین افرادی است که دارد در تغییر مدارس نقش ایفا می‌کند و این مدارس را وارد ایران می‌کند. در مدارس دخترانه هم خانواده او، یعنی همسر، خواهر و دختران او مهمترین افرادی بودند که در آن مدارس بودند. با وجود اینکه یک خانواده کاملاً مذهبی بودند، اما مدارس نوین دخترانه را تأسیس کردند. رشدیه و امثال او مدعی بودند که می‌توانیم هم ارزش‌های مدرن و هم ارزش‌های اسلامی را بپذیریم. یعنی اینها قابل جمع است. یعنی می‌خواهم بگویم هر کسی هم که به‌دنبال تأسیس مدارس دخترانه بود، اینطور نبود که بگوییم آدم ضد دینی بود. اما نوع خوانشی که از دین داشتند، متفاوت با آن خوانش اصیلی بود که ما شاید الان از دین بپذیریم. اما یکسری از افرادی که نام بردم، مثل تقی‌زاده و مثل ملکم‌خان، خیلی واضح مشخص است که به‌دنبال دین‌‌ستیزی و سنت‌گریزی بودند. در ارتباط با مخالفین هم الان شخص خاصی مد نظرم نیست که مثل شیخ فضل‌الله نوری انقدر مخالفت کرده باشد. تمرکز اصلی من بر نشان دادن این تغییر مفهومی بود و اینکه از مقاومت‌ها یک بازخوانی مجددی بر اساس این تغییر مفهومی داشته‌باشیم. اما قطعاً مهمترین و شاخص‌ترین فرد این گروه خود شیخ فضل‌الله نوری بودند.

یکی از دوستان چند منبع مرتبط می‌خواستند. یک کتاب خیلی خوب که در این زمینه نوشته‌شده، کتاب «آموزش، دین و گفتمان اصلاح فرهنگی در دوره قاجار» است. نوشته «مونیکا ام رینگر» و ترجمه مهدی حقیقت‌خواه. کتابی خیلی عالی است که اهداف مدارس نوین را به‌خوبی نشان داده. کتاب دیگری که خیلی قابل استفاده‌است، کتابی است به‌نام «نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن»، از «دیوید مناشری» که یک نویسنده اسرائیلی است. این کتاب با ترجمه محمدحسین بادامچی و عرفان مصلح است. این دو کتاب، کتاب‌های خیلی خوبی هستند. کتاب‌های خانم هما ناطق مثل «کارنامه فرهنگی ایران» از نشر خاوران، زوایای این تغییر فرهنگی در ایران را خیلی خوب نشان‌می‌دهد. اگر دوستان در ارتباط با تاریخ مفهومی هم دنبال کتاب یا اثری باشند، کتاب «تاریخ مفهومی: بنیان‌های نوین نظریه تاریخ»، نوشته «راینهارت کوزلک». به‌طور کلی مطالعات تاریخ مفهومی با نام کوزلک شناخته می‌شود. این کتاب با ترجمه عیسی عبدی است. این کتاب می‌تواند در ارتباط با روش تاریخ مفهومی، اطلاعات بهتر و جامع‌تری را در اختیار دوستان قرار بدهد.

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها