بازخوانی کتاب «روزگار قائم‌مقامی»

یادداشت ششم: هم‌گرایی گفتمانی، تذبذب فکری و نقطه افتراق با خط امام

نکته دیگر مورد تصریح امام، ضرر حضور نهضت آزادی در مناصب حکومتی بود؛ تظاهر آنان به اسلام، در حالی که از اسلام و فقه آن اطلاعی نداشتند، چهره‌ای به‌مراتب خطرناک‌تر از منافقین برای آنان می‌ساخت؛ تا جایی که حتی ممکن بود به مرتد دانستن امام معصوم بینجامد. بی‌تردید، اسلامی که در آن عملکرد امام معصوم به نقد کشیده شود، اسلامی التقاطی و باطل است.

هم‌گرایی گفتمانی، تذبذب فکری و نقطه افتراق با خط امامفصل سوم: منتظری و لیبرال‌ها

آنچه در یادداشت پیشین ترسیم شد، روند نفوذ جریان لیبرال در بیت منتظری و تبدیل‌شدن او به نقطه اتکای سیاسی این طیف بود. در ادامه همین مسیر، اکنون باید به یکی از مهم‌ترین و پرهزینه‌ترین نقاط تلاقی این جریان با منتظری پرداخت؛ نقطه‌ای که در آن، اشتراک گفتمانی لیبرال‌ها و منافقین، به حمایت‌های عینی و پیامدهای امنیتی و سیاسی جدی برای نظام اسلامی انجامید.

یکی از مهم‌ترین نقاط اشتراک در رابطه نهضت آزادی با منتظری، حمایت هر دوی آنان از سازمان مجاهدین خلق است که در دهه شصت و بنا به اقتضائات سیاسی، در قالب راهبردی واحد بروز علنی یافت؛ حمایت نهضت آزادی از مجاهدین خلق در ابتدای دهه شصت صورت گرفت و حمایت منتظری نیز در سال‌های پایانی همان دهه انجام شد. سازمان مجاهدین خلق که در ابتدای امر با پوششی مذهبی وارد میدان مبارزه شده بود، توانست اعتماد برخی روحانیون شاخص حامی نهضت امام را نیز جلب کند که در این میان، منتظری به حسب جایگاه فقهی، برجسته‌ترین حامی سازمان محسوب می‌شد. هم‌زمان، سران نهضت آزادی نیز با انگیزه‌ها و سویه‌هایی متفاوت، در جرگه حامیان سازمان مجاهدین خلق قرار داشتند.

در واقع، سازمان با هدف کسب وجاهت شرعی و جذب وجوهات شرعی به سراغ حوزویان مبارز رفته بود و از سوی دیگر، در اندیشه‌های التقاطی خود از نهضت آزادی اثر می‌پذیرفت. رابطه سازمان با نهضت آزادی، مصداق یک «انشعاب متصل» و از سنخ رابطه فکری و تشکیلاتی نهضت آزادی با جبهه ملی بود. در همه ادوار تاریخی و هم‌زمان با حمایت چهره‌های سیاسی و حوزوی از سازمان، امام خمینی(ره) هرگز حاضر نشد کوچک‌ترین حمایتی از آنان داشته باشد؛ رویه‌ای ثابت که ریشه در اندیشه عمیق این رهبر الهی داشت.

نقطه اشتراک منافقین و نهضت آزادی در تِزِ «اسلام منهای روحانیت» است. ادامه این باور غلط را می‌توان در آخرین مانیفست نهضت آزادی مشاهده کرد؛ متنی که توسط ابراهیم یزدی در پاییز ۱۳۹۴ نوشته شد و سندی خدشه‌ناپذیر از باورهای نهضتی‌ها به شمار می‌آید. او ضمن بیان عدم جدایی دین از سیاست، تأکید می‌کند که روحانیت صرفاً می‌تواند به‌عنوان یک پدیده اجتماعی و نه به‌عنوان یک نهاد دینی در جامعه حضور اثرگذار داشته باشد؛ بنابراین، بدون روحانیت نیز می‌توان از ارتباط دین و سیاست سخن گفت.

امام خمینی(ره) در نامه‌ای خطاب به وزیر کشور وقت، خطر تفکر لیبرالی آنان را که استقلال سیاسی و فکری کشور را نشانه گرفته بود، آشکار ساخت؛ همان سخنانی که نهضتی‌ها در بیانیه‌های خود همواره بر آن تأکید می‌کردند. نکته دیگر مورد تصریح امام، ضرر حضور نهضت آزادی در مناصب حکومتی بود؛ تظاهر آنان به اسلام، در حالی که از اسلام و فقه آن اطلاعی نداشتند، چهره‌ای به‌مراتب خطرناک‌تر از منافقین برای آنان می‌ساخت؛ تا جایی که حتی ممکن بود به مرتد دانستن امام معصوم بینجامد. بی‌تردید، اسلامی که در آن عملکرد امام معصوم به نقد کشیده شود، اسلامی التقاطی و باطل است. امام همچنین بار دیگر به پیوند فکری و معنوی نهضتی‌ها و منافقین طعنه زده و منافقین را «فرزندان عزیز مهندس بازرگان» معرفی می‌کند.

نکته‌ای که در تمامی نامه‌ها و سخنان منتظری دیده می‌شود، اتهام بی‌اطلاعی به امام و یادآوری مکرر تذکرات پیشین خود درباره پیامدهاست؛ دقیقاً همان ادبیاتی که نهضت آزادی نیز در نامه‌هایش تکرار می‌کرد. منتظری همواره خود را آگاه و مطلع از اوضاع معرفی می‌کرد و امام را ناآگاه و بی‌اطلاع می‌دانست. بررسی تطبیقی مواضع رسمی نهضت آزادی و منتظری، از هماهنگی گفتمانی حداکثری آنان حکایت دارد.

منتظری و نهضتی‌ها به‌خوبی می‌دانستند که اگر امام روحیه تأثیرپذیری و انفعال در برابر چهره‌ها یا باندهای نفوذی داشت، پیش‌تر باید در برابر این فشارها کوتاه می‌آمد؛ همان‌جا که امام، علی‌رغم همه نامه‌ها و توصیه‌ها، اندکی روی خوش به سازمان مجاهدین خلق نشان نداد و در فضایی که بسیاری از افراد با مبارزه مسلحانه موافق بودند، این روش را فاقد کارایی و بی‌نتیجه می‌دانست؛ تجربه تاریخی نیز درستی این تحلیل را اثبات کرد.

منتظری، با وجود برخورداری از بسط ید و اختیارات ویژه، در جایگاه قائم‌مقام رهبری، به‌جای پاسخ‌گویی، بیشترین نقد و مطالبه‌گری را متوجه دیگران و به‌ویژه امام می‌کرد و در مجامع عمومی، بدون ملاحظه، مواضع خود را اعلام می‌داشت. سخنان او اغلب مصداقی از سیاه‌نمایی سیستماتیک تلقی می‌شد. حتی اگر برخی انتقادها منشأ واقعی هم داشت، شخص دوم کشور نمی‌توانست و نباید در مقام پرسشگری و نقد، بی‌تفاوت از کنار مسئولیت‌های خود عبور کند. این رویکرد در حالی مشاهده می‌شد که شبکه نمایندگان قائم‌مقام در تمامی دستگاه‌های مؤثر کشور، اعم از امنیتی و اجرایی، حضور فعال داشتند.

نقطه مشترک در کارنامه سیاسی و فکری منتظری با برخی نحله‌ها و گروهک‌های سیاسی زاویه‌دار، از جمله نهضت آزادی، «عدم ثبات فکری و سیاسی»، «تناقض‌نمایی» و «برخوردهای دوگانه» بود؛ عملکرد نهضت آزادی و منتظری نشان می‌دهد که تذبذب مواضع، به روش و سیره عملی آنان بدل شده بود.

نداشتن عمق فکری و سیاسی لازم و درک دقیق از سیره و اندیشه امام خمینی(ره)، زمینه اصلی این آشفتگی بود. نشانه‌های این تذبذب را می‌توان آنجا دید که نهضتی‌ها خود را هم‌طراز امام می‌دانستند و در پی ارائه نقشه راه به او بودند؛ جریانی که تا واپسین لحظات در پی بقای سلطنت بود، پس از دستیابی به قدرت، از ولایت و امامت سخن گفت و سپس، هنگامی که ماهیت لیبرالی‌اش افشا شد، به نقد ولایت فقیه روی آورد. مشابه همین تذبذب، در عملکرد منتظری نیز قابل مشاهده است؛ او تا زمانی که قائم‌مقام رهبری بود، به ترویج ولایت فقیه می‌پرداخت، اما پس از عزل، از نظارت فقیه و اقتدار حداقلی سخن گفت. چگونه می‌توان پذیرفت کسی که در جایگاه قائم‌مقامی به ولایت فقیه معتقد است، پس از کنار رفتن، به قرائتی کاملاً متفاوت برسد؟

سرگذشت حسینعلی منتظری، روایت تلخ لغزش نخبگانی است که به‌جای تکیه بر بصیرت انقلابی و تبعیت از ولایت، اسیر تحلیل‌های نادرست، فشارهای پیرامونی و اعتماد به جریان‌های مسئله‌دار شد. این تجربه تاریخی هشداری جدی است که نشان می‌دهد حتی سابقه، علم و جایگاه فقهی، بدون ثبات فکری و التزام عملی به خط امام، نمی‌تواند مانع سقوط در ورطه خطا شود. امید آن است که این مسیر پرهزینه، چراغ عبرتی باشد برای همه آنان که امروز و فردا، در بزنگاه‌های تاریخی، میان «حق» و «تحلیل‌های فریبنده» باید یکی را انتخاب کنند.

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها