به گزارش رحا مدیا، مدرسه اندیشهورز رحا به مناسبت آغاز امامت امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف با دکتر محمدجواد نورمحمدی محقق و پژوهشگر علوم اسلامی گفتوگویی داشته و به موضوع شبهات عیدالزهرا پرداخته که در ضمن آن دکتر نورمحمدی تحلیلی از جریان برائتی هم ارائه کرده است.
مشروحی از این گفتوگو را مطالعه میفرمایید.
* با توجه به اینکه در ایام با سعادت به امامت رسیدن حضرت مهدی (عج) هستیم. بهجهت مباحثی که در کشور ایران و در استانهای مختلف مطرح است خدمت شما رسیدیم. جشنهایی که چهبسا مورد رضایت رهبر انقلاب هم نیست ولی دارد برگزار میشود. احساس میشود آبشخور و سرمنشأ برگزاری این جشنها و لعنهای علنی خارج از کشور است و برخی از روحانیون عمامه بهسری که دقت لازم و کافی را ندارند. با نشستی که با برخی از این عزیزان داشتیم، اینها به برخی از روایات استناد و تمسک میکنند. یکی از روایاتی که به آن تمسک میکنند از یکی از ائمه معصوم است که میفرمایند: «اگر کسی مانع لعن دشمنان ما بشود، خودش ملعون است.» بهواسطه این روایت میگویند: «در شرایط فعلی که ما در اوج قدرت هستیم و در ضعف نیستیم که بخواهیم تقیه کنیم، هرکسی بخواهد از وحدت صحبت کند و جلوی لعن را بگیرد، خودش مورد لعن است.» پاسخ حضرتعالی به این افراد چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، انه هو خیر ناصر و معین. در ابتدا تشکر میکنم از محبتی که فرمودید و فرصتی که در اختیار بنده قرار دادید تا بتوانیم درباره بعضی از این مباحث صحبت کنیم. یکی از مشکلاتی که ما در بحث حدیث داریم، این است که در بحث حدیث، نقل حدیث از فهم حدیث سبقت گرفته است. یعنی ما در نقل حدیث آدمهای توانایی هستیم، ولی در فهم حدیث ضعفهایی داریم. به همین خاطر وقتی حدیثی را برایمان نقل میکنند، ما بهسرعت میپذیریم و باور میکنیم و یا در ذهنمان یک تردید شکل میگیرد. بهجای اینکه بتوانیم این روایت را تحلیل کنیم، بفهمیم و ابعاد آن را بکاویم، دچار مشکل میشویم. این یک آسیبی است که در جامعه ما است.
یکی از چیزهایی که اهلبیت عصمت و طهارت در توصیه به راویان حدیث، وقتی که میخواستند به آنها بگویند وقتی حدیثی را دیدید چطور به آن برخورد کنید یا وقتی در موضع تبیین حدیث هستید چکار کنید؛ یکی از چیزهایی که فرمودند این بود: «عَلَیْکُمْ بِالدِّرَایَة لاَ بِالرِّوَایَة» بر شما باد به درک عمیق و درست حدیث. نه اینکه فقط یک روایت را نقل کرده و انتقال بدهید. یکی از مباحث دیگری که در این زمینه مطرح است این است که ما در بحث روایات یک مباحث مختلفی داریم که از جمله آنها بحث تعارض احادیث است. همانطور که این آقایان میگویند: «درباره لعن است که اگر کسی با لعن مخالف کرد خودش را لعن کنید» و در واقع دارند بهشکلی بحث لعن را آنقدر گسترده و پررنگ مطرح میکنند. باید به اینها گفت که این روایات اولاً روایاتی است که معارض دارد.
ما روایتهای متعددی از اهلبیت داریم که به ما میگویند: «اگر میخواهید دشمنان ما را جذب کنید و هدایت کنید، از آخرین حربه استفاده نکنید و آخرین حربه طرد و لعن است.» آیا وقتی شما میخواهید کسی را به مکتب و فکر سالم دعوت کنید، میشود به او بگویید که اولاً تو حرامزاده هستی، ثانیاً کافر هستی، تمام اعمالت هم که باطل است و خدا و رسول هم گفتهاند که تو ملعون هستی، اما حالا بیا با هم صحبت کنیم، شاید من حرفهای خوبی داشته باشم؟ چطور ما اینهمه لعن دربرابر کفار نداریم. اینها چنان لعن بر اهلسنت و عامه را پررنگ کردهاند؟ که وقتی ما به آیات و روایاتمان نگاه میکنیم، میبینیم که این مقدار نه برای کفار و نه حتی برای اهل کتاب مطرح شدهاست. ما برای مسیحیها، یهودیها و اهل کتاب هم اینقدر لعن نداریم. باید انسان وقتی این روایاتی که اینها مطرح میکنند را میبیند، مقداری تأمل کند و با خودش بگوید که این فکر از کجا سرچشمه گرفته است؟ مبدأ این فکر کجاست؟ که برای مبارزه و جدا کردن اهلسنت و شیعه انقدر دارد تلاش میکنند؟ و چه منفعتی از این کار میبرد؟
ما روایاتی داریم که اهلبیت شیعیان را از لعن منع کردهاند. در کتاب «اعتقادات شیخ صدوق جلد یک صفحه 107» و همین طور در کتاب «بحارالانوار جلد 71 صفحه 217» است. راوی میگوید، به خدمت امامصادق (ع) عرض شد: «یابن رسولالله، ما مردی را در مسجد میبینیم که آشکارا به دشمنان شما دشنام میدهد و نامشان را میبرد آن حضرت فرمودند: چه مرض دارد؟ خدا لعنتش کند. ما را در معرض اذیت قرار میدهد.» یعنی اگر این شخص آدمی هم باشد که حسن فاعلی داشتهباشد و دلش میخواهد کمکی به ما بدهد، اما قطعاً کارش حسن فعلی ندارد و دارد به ما ضربه میزند. حضرت فرمودند: «اینطور نمیشود.» پس اگر در آنطرف داریم که لعن کنیم، در اینطرف هم داریم که میگویند لعن نکنید.
نکته مهم دیگر این است که اینها بهجای لعن، سب میکنند. یعنی دارند توهین و ناسزا کردن را بهعنوان لعن به خورد جامعه میدهند. در حالی که تصریح قرآن است که میفرماید: «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْم» آیه قرآن دارد تصریح میکنند که دشمنان خدا و مخالفان خودتان را سب نکنید. چون شما خدایی دارید که آنقدر قداست دارد که نمیارزد شما کسانی را سب کنید که آنها برگردند و خدای شما را بد بگویند. اینها فقط لعن نیست. لعن یعنی کسی را از رحمت خدا دور دانستن. انسان میتواند به دشمن خدا بگوید که تو با اینکار از رحمت خدا دور هستی. تو با این تفکر از رحمت خدا دور هستی. اما ما میآییم این را در مواجههی اجتماعی چنان طرح میکنیم که از بدترین فحشها آن را بدتر میکنیم. این چیزی نیست که اهلبیت میخواهند.
روایات متعددی دربارهی اینها آمده. هم اهلسنت و هم شیعه این را آورده. در کتابهای متقن و در روایات صحاح ما آمده است. بعضی از این روایاتی که مطرح میشود، در مقام تقیه هستند. برای امام شرایطی بوده است. فهم و درک روایت خیلی مهم است. متأسفانه یکسری از کسانی که در این روایات خبره و متخصص نیستند، این روایات را مطرح میکنند و یک جامعه را بهم میریزند. در حالی که پیامبر(ص) برای هدایت آمده و اگر کسی خواست هدایت را در جامعه تحقق ببخشد؛ حداقل چیزی که مطرح است این است که یک فضای آرام و سالمی را ایجاد کند که وقتی کسی دشمن تو است بتواند حرفش بزند و شما بتوانید در یک فضای سالم جواب او را بدهید. به اینها باید گفت که آیا این فضایی که شما ایجاد کردهاید ظرفیت و زمینه هدایت کسی را فراهم میکند؟ قطعاً اینطور نیست. وقتی ما به مقدسات کسی توهین میکنیم، هرچند آن مقدسات از نظر ما مقدس نیستند و حتی باطل هستند، اما وقتی شما میخواهید حرف کسی را از بین ببرید و جواب قانع کننده و محکمی به استدلال او بدهید، لااقل باید در یک فضای حریم و حرمت صحبت کنید. به نظر من میآید که استدلال به این روایات، استدلال دقیق و منطقی نیست.
* جناب استاد تصور شما در رابطه با این افراد چیست؟ آیا دارند از روی ندانستن اینگونه برخورد میکنند و یا نه، یک خیانتی در کار است؟ شاید افرادی که مد نظر ما هستند یک مهره باشند؛ آیا دشمن در این قضیه دخیل است؟ نظر شما در این رابطه چیست؟
ما در بحث تهاجم فرهنگی و در بحث سیاستهای استعماری، یک بحثی به نام پلهای تهاجم داریم. وقتی دشمنان ما میخواهند یک جامعه را نابود کنند، نمیآید مستقیم همه حرفهای خود را طرح کنند. اگر از صدور یک پیام تا رساندن پیام بهدست مخاطبین، بیست واسطه باشد؛ گاهی اوقات از صدور پیام، پنج واسطه از دشمنان هستند ولی پانزده واسطه هم از دوستان هستند. یا مخالف است، یا معاند است ولی هم کیش ما است، یا دوست است و نادان است. کسی که در ابتدا دارد این فکر را مدیریت میکند، قطعاً به صلاح ما فکر نمیکند. اگر واقعاً به صلاح ما و به صلاح گسترش دین فکر میکرد، چرا از بین صدها و هزاران موضوعی که در ترویج فرهنگ اهلبیت و ترویج فرهنگ اسلامی در اقصینقاط جهان جهان امروز میتواند مؤثر باشد، هیچ حرفی نمیزند؟ چرا وقتی دارد مطرح میکند فقط روی این نکته متمرکز است؟ اهلبیت فرمودند: «معارف ما را به مردم بگویید. معارف ما نوری دارد که مردم را هدایت میکند» چرا اینها وقتی پای حرف میشود، بقیه معارف اهلبیت را مطرح نمیکنند؟ سهم لعن دشمنان اهلبیت در مجموعه معارفی که اهلبیت امروز به ما ارائه کردهاند، حداقل در کتب اربعه و در این کتبی که ما داریم چند درصد است؟ چرا اینها اینطور گزینش میکنند؟
یکی از چیزهایی که دشمنان ما در مورد آن به نتیجه رسیدهاند، ایجاد اختلاف قومی، اختلاف مذهبی و تشدید اختلاف مذهبی است. اگر بتوانند این کار را بکنند، میتوانند کشورهای اسلامی را چپاول کنند. قدرت انرژی جهان در امروز در منطقه غرب آسیا است. امروز بیش از دویست سرویس جاسوسی در تمام کشورهای غرب آسیا فعالیت میکند. چون حیات آینده بشر در انرژی، بهدست کشورهای خاورمیانه است. باید این مجموعه بهم ریخته شود. باید ملتهب شود. باید از هم گسسته شود. پس بیاییم اختلاف شیعه و سنی را ایجاد کنیم. چندین مجموعه از خاطرات مستر همفر را ترجمه و چاپ کردهاند. این خاطرات مجموعهای از آییننامهی وزارت مستعمرات به جاسوسهای خود است و در آن میگویند که باید این کار را در کشورهای اسلامی بکنید. در آنجا همفر میگوید: «ما به تمام سفرا و نمایندههای خود در کشورهای اسلامی گفتهایم که تا میتوانید بین شیعه و سنی اختلاف بیندازید.»
وقتی من میبینم یک شخصیتی از نظر ما مطرود است ولی از نظر اهلسنت احترام دارد، بیایم هفتصد صفحه کتاب علیه او بنویسم و روی اسم کتاب بنویسم فاحشه؟! این تفکر در ترویج مکتب اهلبیت نیست. بزرگان و سردمداران اینها قطعاً نمیتوانند بینظر باشند و ما بگوییم که ساده هستند و متوجه نیستند. وقتی او دارد در کشوری مثل انگلستان، استرالیا یا آمریکا کار میکند، زمین میگیرد، امکانات میگیرد، فعالیت میکند و تمام حسابهای بانکی او هست، تمام کارهای او هست و دارند همهجوره او را پشتیبانی میکنند، به او تابعیت میدهند و به او امکانات میدهند، ولی کمترین امکانات را در آلمان به مرکز اسلامی هامبورگ نمیدهند. وقتی انسان این تعارض و این دوگانگی سیاست را میبیند، آیا نباید شک کند که اینها با چه تفکری هستند؟ چطور وقتی شیخ زکزاکی دارد در یک کشوری مثل نیجریه کار میکند با او مبارزه میکنند؟ چون دارند ثروت آن کشور را چپاول میکنند و میبینند که امروز این تفکر شیعه که در ایران جلوی همه منافع آنها ایستاده، ممکن است بهوسیله شیخ زکزاکی در نیجریه تکرار شود. به همین خاطر با او مبارزه میکنند. چرا با شیعه انگلیسی در انگلستان مبارزه نمیشود؟ همان شخص را میبینی که سردمدار موافقت با لعن و مبارزه با مخالفان لعن است. کتاب و مقاله مینویسد. چون شهید مطهری در بحث عاشورا خرافهزدایی میکنند را بهراحتی لعن میکنند. به نظر من میرسد که یک جریان گسترده و عمیق استعماری پشت این حرکتها است که فهم آنها برای ما ضرورت دارد و مهم است.
* برخی مطرح میکنند که این لعن در 1300 و 1400 سال گذشته بوده و هیچکس اینگونه جلوی آن را نگرفته و به مخالف با لعن نپرداخته. آنچه که مطرح میکنند این است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و بهخصوص بعد از اینکه حضرت آیتالله خامنهای به رهبری رسیدهاند این موضوع شکل گرفته و ایشان جلوی لعن را گرفته و به مخالفت با لعن پرداختهاند. آیا اگر ما بخواهیم وقایع و مستندات تاریخی را بررسی کنیم، اینگونه است که جمهوری اسلامی فقط مخالف این لعن بوده، یا در گذشته هم چنین چیزی نبوده و امروز بهجهت حساسیتهایی که وجود دارد و دشمن بر روی آن دست گذاشته و چون رهبر حکیم ما متوجه شدهاند مقابل این قضیه ایستادهاند؟
این بحث یک پیشینهای دارد که لازم است من چند نکته درباره آن خدمت شما عرض کنم. ما امروز در عصری داریم زندگی میکنیم که تفکر شیعه اثنیعشری بهعنوان یک تفکر زندهی پویا بعد از انقلاب اسلامی خودش را نشان داده است. در حالیکه جریان فکری شیعه هفت امامی و اسماعیلی در قبل از انقلاب، جریانی بود که در جهان بهعنوان ظهور و بروز شیعه مطرح بود. یکی از بزرگترین کارهایی که انقلاب اسلامی انجام داد این بود که تفکر شیعه اثنیعشری را در دنیا بهعنوان نماد تشیع مطرح کرد. شما بروید درباره ظهور و بروز شیعه اسماعلیه در قبل از انقلاب و بعد از انقلاب کار کنید. میبینید که قبل از انقلاب چقدر شیعیه اسماعیلیه مطرح بوده. اصلاً آن چیزی که اینها دارند امروز بهعنوان انقلاب اسلامی مطرح میکنند، اینطور نبوده است. یعنی جریان جامعه جهانی در عصر ما سمت و سویی پیدا کرد و تحولاتی در جریان انقلاب اسلامی و همزمان با انقلاب اسلامی در جهان اتفاق افتاد که همسویی این جریانات با انقلاب اسلامی باعث شده که اینها توهم کنند که این مخصوص انقلاب اسلامی است. نه اینطور نیست و اصلاً ربطی به انقلاب اسلامی ندارد.
جهان استکبار در عصر ما به نتیجه رسید که باید امروز جلوی رشد شیعه را بگیرد. یکی از این کارها ایجاد اختلافات مذهبی و یکی هم ایجاد اختلافات قومی بود. ربطی به انقلاب اسلامی ندارد. امروز استکبار دارد این کار را میکند و ربطی به انقلاب اسلامی ندارد. بله، انقلاب اسلامی نظریهپرداز وحدت است. تفکر خیلی سادهای است که دارد مطرح میکند و آن این است که جهانخواران و استکبار امروز در برابر کل هویت اسلام ایستاده و ما باید اختلافات مذهبی درون خود را کنار بگذاریم. باید اول این دشمن بیرونی را دفع کرده و بعد بنشینیم با هم بحث و گفتگو کنیم.
وقتی در گذشته عالمان شیعه مثل مرحوم «سلطان الواعظین» نگاه میکنیم، میبینیم که در دل دشمن رفته و با آنها صحبت کردهاند. مرحوم «سید محمد علی مبارکهای» در ایام حج و در مدینه به لجنهی علمی اهلسنت مدینه رفته و با آنها مناظره کرده است. این سبک از مبارزه علمی جزو کیان شیعه است. شیعه هر چه مبارزه کرده، مبارزه علمی کرده. چون حرف دارد. کسی که حرف ندارد رگهای گردنش را بهطرف نشان میدهد.
وقتی انقلاب اسلامی این را مطرح کرد گفت: «قرار نیست ما خون هم را بریزیم، قرار است همدیگر را هدایت کنیم» بیایید حرفهایتان را بیاورید. قرآن هزاران بار میگوید: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُم» استدلال خود را بیاور. من مرد استدلال و اندیشهام. هنر اسلام این است. نویسنده خارجی کتاب «محمد، پیامبری که باید از نو شناخت»، میگوید: «من به مسلمانان تبریک میگویم که یک دینی دارند که اول حرف آن از خواندن و نوشتن است.» بعد ما با چنین مکتب بزرگ آسمانی بهجای اینکه دشمنان خود را با استدلال بهسمت خود جذب کنیم، میخواهیم با طعن، لعن، فحش و ناسزا از خودمان دور کنیم؟ این جزء سیاست استکباری است؟
انقلاب اسلامی آمد و پردهای از روی بخشی از تفکرات دینی برداشت. این واقعاً مهم است. این تقارن منافع استکبار با رشد شیعه باعث شد که دشمنان ما به این نتیجه برسند که این بحث را مطرح کرده و گسترش بدهند و ربطی به انقلاب اسلامی بهمعنای خاص خود ندارد. بله، جزو اهداف انقلاب اسلامی بود که کل اسلام بر جهان سلطه پیدا کند. «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّه»، «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه» اسلام دین برتر بود، نه با قدرت شمشیر. اعتقاد ما این بود که میتوانیم برتری اسلام را با استدلال مطرح کنیم.
زمانی با یکی از اساتید ما که به ژاپن رفتهبودند صحبت میکردم؛ دیدم ایشان خیلی خوشحال است، علت را پرسیدم، گفتند: «یک نامهای امروز از توکیو برای من آمده. من انقدر از این نامه خوشحال شدهام که میخواهم وصیت کنم این نامه را کفن من بگذارند.» گفتم که چه بوده؟ گفتند: «من به آنجا رفتم و دربارهی آموزههای آیین بودا ده جلسه کنفرانس دادم. منظورم این بوده که میخواستم مقایسهای بین اندیشههای امام علی و آیین، اندیشههای و آموزههای بودا بکنم. وقتی با آنها از اسلام صحبت کردم، گفتند مگر اسلام چیزی غیر از داعش است؟! به آنها گفتم که اینها اصلاً با هم تناسب ندارند. بعد از اینکه من ده جلسه صحبت کردم، امروز از دانشگاه توکیو برایم نامه آمده و گفتهاند: ما از شما تشکر میکنیم. شما نگاه ما را به اسلام عوض کردید». این مکتبی که آنقدر حرف دارد، وقتی ما چنین مکتبی با اینهمه قدرت داریم که «بارون کارا دو وو» در کتاب «متفکران اسلام» میگوید: «وقتی ما کره ماه را تسخیر کردیم، بخشی از این کره را به نام خواجهنصیر زدیم، چون اگر پژوهشهای خواجهنصیر نبود ما نمیتوانستیم به این سطح از رشد علمی برسیم»؛ چرا میخواهیم دشمنان خود را با فحش و لعن که آخرین مراحل مناظرهی یک انسان متفکر با کسی است که زبان نافهم مطلق است مورد خطاب قرار بدهیم؟ به او بگوییم که تو از رحمت خدا دور هستی و بحث با تو فایدهای ندارد. بعد هم بگوییم که ما با هم برادر هستیم، بیا با هم صحبت کنیم. پس تو کی می خواهی او را به دین دعوت کنی؟ به نظر من این کار واقعاً منطقی نیست.
* با توجه به نکتهای که از استاد خود فرمودید که استادتان به کشور ژاپن رفتند؛ به نظر حضرتعالی امروز اولویت جهان تشیع چیست؟ تصور اینها این است که اولویت جهان تشیع این است که ما باید اینها را لعن کنیم. اگر یک انسان غیر شیعه بخواهد در رابطه با تشیع در فضای مجازی و اینترنت جستجو کند، بهقول حضرتعالی بیشتر از قمهزنی و بحث لعن دیده میشود، اما به نظرم جایگاه آنچنان در بحث مهدویت دیده نمیشود. حال با توجه به این نکتهای که شما فرمودید، جایگاه روحانیت و طلاب برای تبیین این موضوع و برای اینکه بخواهند به فرمان رهبر معظم انقلاب عمل کنند، چگونه است و باید چه کاری انجام بدهند؟
در این فضاها و در محدوده اندکی که برای بحث داریم باید یکسری از مباحث را مطرح کنیم. من چند نکته را خدمت شما عرض میکنم. ما در بحث رسالتها و وظایف حوزه و روحانیت، یک چیزی را که امروز باور داریم این است که حوزه یک نهاد علمی، تبلیغی و فرهنگ است. حوزه گذشتهی ما صدها و هزاران رساله علمی در موضوعات مختلف ارائه کرده. اساساً تمدن اسلامی، تمدنی است که حقیقتاً غرب را در برابر علم اسلام و علم دین خاضع کرد. کتاب «ادبیات دانش مسلمین» از آقای «محمدرضا حکیمی» را ببینید. کتاب «تاریخ تمدن اسلامی در قرن چهارم» از «آدام متز» را ببینید. کتابهایی که درباره تمدن اسلامی نوشتهاند را نگاه کنید. آن چیزی که غرب را مغلوب کرد، علم و اندیشه ناب اسلام بود. من معتقدم یکی از مشکلاتی که امروز جامعه روحانیت ما دارد این است که نتوانسته حضور علمی در مجامع جهانی را تثبیت کند. ما نتوانستهایم در حوزه آکادمیک با مجموعه دانشگاههای جهان ارتباط برقرار کنیم و علم اسلامی و شیعی را در آنجا ارائه کنیم. باید اعتراف کنیم که دشمنان ما برای دشمنی ما بسیاری از ابزارها را استفاده کردند و ما متأسفانه در این زمینه غفلت کردیم.
ما برای یک متن زبان پیشرفته در دانشگاه، یک مقالهای را از نوشتهی یکی از دانشجوهای اورشلیم ترجمه میکردیم. موضوع این مقاله «تفاوت استدلالهای کلامی امامصادق و امامرضا (ع) است». آقای «مایر بلاشه» یک کتابخانه پنجهزار جلدی بسیار نفیسی داشته که آن را به دانشگاه اورشلیم تقدیم کرده است. خود او هم یهودی است. یک عده دارند اسلام را میشناسند و حقیقتاً خضوع میکنند. یک عدهای قدرت اسلام را میدانند و دارند برای مبارزه با او آماده میشوند. حوزه امروز باید یک حضور علمی و یک حضور تبلیغی و فرهنگی خوب در دنیا داشتهباشد. هم در دنیای علمی، دانشگاه و مراکز علمی و هم در میان مردم داشتهباشد.
الان مقالات با استاندارد جهانی در حوزه علمیه بسیار اندک است. این یک کاری است که حوزه باید امروز انجام باید. حوزه باید نقش خودش را در احیا و تبیین فرهنگ اسلامی کار کند. یکی از دانش آموختههای فرزانهی حوزه علمیه که حدود ده یا پانزده سال در کشور بوسنی و هرزهگوین بود. بعد که آمد یک جلسهای بود که چندین روز در مورد خاطرات سفر و کارش صحبت میکرد. یکی از چیزهایی که مطرح کرد این بود که میگفتند: «من به این حرف علامه در آنجا رسیدم که گفتند: اگر اروپای امروز اندیشههای ناب شیعی را بفهمد شیعه میشود. وقتی حرف از معارف اهلبیت و معارف شیعه و اندیشههای بسیار لطیف رابطه انسان با خدا در معارف اهلبیت را برای مردم میگفتم، صدها ایمیل و صدها گفتگوی حضوری بود که میگفتند: ما یک عمر است دنبال این معارف میگشتیم. باید کجا اینها را پیدا کنیم؟»
امروز جهان حقیقتاً تشنه معارف ما است. ما در قم یک گنجینهای در مرکز تولیدات علمی داریم که دنیا تشنه و گرسنه اینها است و دارد از تشنگی و گرسنگی میمیرد و یک گنجینهای که دارد تولید میشود ولی بهدست آنها نمیرسد. غذا دارد اینجا از بین میرود و غذاخور هم دارد در آنجا از بین میرود. این بهخاطر این است که حوزه امروز ما بهروز نیست. یک چیزی که من به مسئولین حوزه گفتم و حتی به حضرت آیتالله عراقی که جزء مدیران موفق حوزههای علمیه است نامه نوشتم و گفتم: «باید معاونت رسانه شما در سطح معاونت آموزش شما فعال باشد. شما در مدارس اصلاً معاون رسانه ندارید.» ما درباره ابزار علمی و تحقیقی خودمان مشکل شناختی داریم. دشمنان ما متأسفانه این را خوب فهمیدهاند و دارند در صدها و هزاران کانال مطالب خود را ارائه میکنند. در قالب بازیهای کودکانه، در قالب فکاهی، در قالب چیستان و معما، در قالب مباحث علمی و… این کار را میکنند؛ ولی همه با یک ساختار و زیر ساخت تهاجمی هستند. متأسفانه ما در این زمینه کمکار کردهایم. به نظر میرسد که حوزه باید یک خیزش عمیق برای ارائه حقایق خود به جامعه جهانی کار کند.
* بهعنوان سؤال آخر. آیا التزام به وحدت بین شیعه و سنی بهمعنای عقبنشینی از عقاید حق شیعه است یا خیر؟
قطعاً اینطور نیست. ما اصلاً بحث عقبنشینی دربرابر اندیشهها و مطالب اهلسنت را نداریم. همین الان وقتی ما با بزرگان اهلسنت بحث علمی میکنیم، میبینیم که آنها در مباحث علمی کوتاه میآیند. شیعه در مباحث علمی دربرابر یک شخص یک ابر قدرت است. ما هیچوقت نگفتیم که میخواهیم عقاید خود را کنار بگذاریم. من میگویم: در ابتدا که من میخواهم با شما صحبت کنیم، نباید گارد جنگ بگیرم. بگویم هر چه داری بیاور من هم میآورم. نهایت بحث ما این است که شما نمیپذیرید، من هم نمیپذیرم. حال اگر ما نپذیرفتیم و شما هم نپذیرفتیم، معنا این است که باید بجنگیم تا یکی یا جفتمان نابود شود؟ ما هیچوقت عقبنشینی نمیکنیم. ما وقتی در میان اهلسنت میرویم معتقد هستیم که شما اشتباه میکنید، باید اجازه بدهید که ما از مهر استفاده کنیم. این مکتب من است. وقتی شیخ شلتوت میگوید: «مکتب تشیع بهعنوان یکی از مکاتب است و ما پنج تا مکتب فقهی داریم»؛ یعنی من حق دارم به آنجا بروم و از مهر استفاده کنم. ما با یک مجموعه دانشگاهی به مسجد مکی رفتیم، بعضی از این آقایان دانشگاهیان بزدل و کم تفکر میگفتند که اینجا مهر نگذارید، من گفتم که این حرفها چیست؟ مگر ما قرار است عقب بنشینیم؟ از یک آقایی سؤال کردم که واسطه و رابط بود که چطور است، ایشان گفتند: «شما به آنجا بروید خودشان به شما مهر تعارف میکنند.» میگویند: «شما در دینتان میگویید که مهر بگذارید و ما در مکتب خود میگوییم که لازم نیست از مهر استفاده کنیم.» ما وقتی به آنجا رفتیم میگوییم که میخواهیم مهر بگذاریم و مثل خودمان وضو بگیریم. قرار نیست که ما تقیه کنیم و مثل شما وضو بگیریم و مثل شما نماز بخوانیم. امروز هم که ما داریم در مکه تقیه میکنیم، بهخاطر نافهمی وهابیت است. وهابیت یک مکتب اهلسنت نیست. ما وهابیت را از عامه حساب نمیکنیم. وهابیت یک انحراف از جریان اهلسنت است. خودشان هم به این معتقد هستند. پس بنابراین بحث عقبنشینی نیست و ما اصلاً قرار نداریم که عقبنشینی کنیم. اما اینکه ما فکر کنیم راه اینکه ما میخواهیم تفکرات اهلسنت را نپذیریم این است که باید بجنگیم، درست نیست. ما باید با هم بحث علمی کنیم و وقتی این کار را میکنیم واقعاً جواب میدهد.
یکسری جلسات علمی درباره تفاوتهای علم اصول در اهلسنت و شیعه بود. بحث سد ذرایع، مصالح مرسله، استحسان، قیاس. چند تا آقایان بودیم که به یک مجموعه علمی در سیستان و بلوچستان رفتهبودیم. وقتی بحث میکردیم واقعاً حرف نداشتند و تلاش میکردند که بحث خاتمه پیدا کند. ما به آنها میگفتیم: اینها جواب نمیدهد و اینها دین را به ورطه انحراف میکشاند. آنها بخشی را میپذیرفتند. ما درباره اجتهاد پویایی که شیعه دارد و اهلسنت ندارد با آنها بحث جدی داشتیم. درباره اختلافهای رجالی و حدیثی بین شیعه و سنی بحث کردیم.
گفتیم: شما کسی را مثل ابوهریره که به نص صریح خودتان در صحیح مسلم بخاری بیش از پنجاه حدیث را جعل کرده بهعنوان یک آدم ثقه میشناسید، ما در خودمان حتی کسانی مثل احمد ابن محمد ابن اشعری که وکیل امام بود را بهخاطر برخی از اختلافات از قم بیرون کردیم. ما به محدثین خودمان اجازه ندادیم که تندروی کنند و گفتیم نمیشود به روایات او نمیشود اعتماد کرد. اما شما به کسی که بهاستناد روایت خودتان جعال است اعتماد میکنید. دربرابر اینها حرفی نداشتند. دربرابر خیلی از مباحث دیگر، مثل مباحث کلامی، ادبی، تفسیری و… هم همینطور است. در «الراسخونَ فِی العِلم»، چرا این واو را استیفاف میگیرید، چرا این را از قبلش جدا میکنید، چرا راسخون در علم را از خدا و رسول جدا می کنید؟ وقتی بحثهای علمی مطرح میشد دست اینها خالی بود. وقتی ما میتوانیم با دشمنان خود بحث علمی کنیم که دربرابر قدرت امامصادق(ع) و قدرت امامباقر(ع) سر تعظیم فرود بیاوریم، چرا بجنگیم که بعد برود فحش و ناسزا به اهلبیت ما بدهد؟ اشتباه ما این است. به نظر میرسد که حتی ذرهای عقبنشینی نیست، بلکه یک مبارزه کاملاً علمی و دوستانه است.
* بهعنوان جمعبندی بحث اگر نکته خاصی دارید بفرمایید. استفاده میکنیم.
از این اقدام شایسته و کار خوب خیلی تشکر میکنم. این ابتکارات و این خلاقیتها در حوزه تبیین اندیشه ناب اهلبیت، جزو ضرورتهای جامعه است. باید قدرت اداری، سازمانی و مالی حکومت اسلامی در پشت یک حرکتهای خوبی قرار بگیرد که شیعه و سنی بتوانند عقاید خود را راحت ارائه کنند و دنیای امروز بفهمد که کسی که میخواهد مسلمان بشود، بهترین مکتب چیست؟ شیعه است یا اهلسنت؟ امروز بعضی از این اندیشمندان عرب مباحث جالبی را مطرح کردهاند. یکی از آنها میگوید: «امروز معلوم میشود کدام تفکر از تفکرهای رایج اسلام قدرتمند است. شیعه یا اهلسنت؟ چه کسی امروز دارد از یمن دفاع میکند؟ چه کسی دارد از مقاومت فلسطین دفاع میکند، در حالی که اهلسنت هستند؟ چه کسی دارد از اهل سنتی که دارد در اقصینقاط دنیا مورد ظلم و تجاوز قرار میگیرد دفاع میکند؟ آن تفکر ناب شیعی است. اهلسنت در امروز خواب است. هم بزرگان و هم مردمانشان. بزرگانشان بیشتر که خائن هستند» این تفکر دارد خودش را نشان میدهد.
فردای جامعه جهان اسلام، فردای شیعه است. چون جوانی که دارد نگاه میکند و میبیند که ایران با قدرت پشت مقاومت ایستاده و در یک صف میایستند و نماز میخوانند، رهبر و زعیم جامعه اسلامی بهعنوان زعیم تشیع میآید به یک بزرگ و رهبر مقاومت اهلسنت نماز میت میخواند و اینطور از اسماعیل هنیه تجلیل میشود؛ فردا قدرت برای تشیع است. اگر ما در فردای جهان باشیم و دیگران باشند، خواهیم دید که فردا قدرت تفکر استدلال انقلاب اسلامی در جهان برتر است یا قدرت لعن و نفرین و سب شیعه انگلیسی؟ قطعاً ما این را میدانیم که اسلامِ شیعیِ ناب امام خمینی پیروز است.