کوتاه نوشت؛

پوست موزهای آمریکایی

دیپلمات‌های یقه سفید، چاره‌ی کار را در نشست و برخاست با رده‌‌های بالا دیدند. دیدار با وزیرخارجه و یا یک تماس تلفنی نیم‌ساعته میان رؤسای جمهور، می‌توانست تا حقیقت بی‌اعتمادی به آمریکا را به یک گزاره‌ی تاریخی بدل کند؛ اما فینگلیش زبان‌های امورخارجه، تا به خود آمدند، فهمیدند که گلاه گشاد تعلیق به جای لغو تحریم، بر سرشان قرار گرفته است.

رحا مدیا | علی عسگری، پژوهشگر علوم اجتماعی

یکی از بازی‌های رایانه‌ای که بچه‌های دهه‌هفتادی با آن، خاطره‌های خنده‌دار و شیرینی ساخته‌اند، بازی «همسایه‌ی جهنمی»بود. در این بازی یک مرد میان‌سال با چهره‌‌ی همیشه دمغ مشغول کارهای روزمره‌اش می‌شد که همزمان مرد جوانی، مخفیانه و به دور از چشم‌های همسایه، خرابکاری‌هایی را ترتیب می‌داد تا با عصبانی شدن مرد میانسال، امتیاز بیشتری کسب کند.

در بخشی از بازی، اگر مرد جوان جلوی چشمان همسایه‌ی بی‌اعصاب خود، ظاهر می‌شد، عمرش به دنیا نمی‌ماند و گیمر، بازی را می‌باخت!

حکایت دستگاه دیپلماسی ما در طول چهل و اندی سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، همان اوضاع و احوال مرد میان‌سال بازی است. مردی که همیشه مرحله‌های طی شده را تکرار می‌کرد و بدون توجه به پوست موز‌های قبلی دوباره روی آن سر می‌خورد.

روزی که هاشمی رفسنجانی به هوای برداشته‌شدن تحریم‌ها و امتیاز‌های اقتصادی، به طرف آمریکایی قول آزادی جاسوسان را می‌داد، شاید با خودش گمان می‌کرد که این بار خبری از پوست موز نیست؛ اما همین‌که مرغ از قفس پرید، طرف مقابل زیر میز زد و منکر همه‌ی قول و قرار‌هایش شد.

روز دیگر در دوران اصلاحات‌، بر سر مسائل هسته‌ای با سرمایه‌داران صهیونیستی آمریکا، دیدار‌های خصوصی برگزار کردند تا این بار فال خوشبختی به نام‌شان ثبت شود؛ اما سهم این اعتماد، چیزی جز رقم خوردن فتنه‌های رنگی نبود.

دیپلمات‌های یقه سفید، چاره‌ی کار را در نشست و برخاست با رده‌‌های بالا دیدند. دیدار با وزیرخارجه و یا یک تماس تلفنی نیم‌ساعته میان رؤسای جمهور، می‌توانست تا حقیقت بی‌اعتمادی به آمریکا را به یک گزاره‌ی تاریخی بدل کند؛ اما فینگلیش زبان‌های امورخارجه، تا به خود آمدند، فهمیدند که گلاه گشاد تعلیق به جای لغو تحریم، بر سرشان قرار گرفته است.

پوست‌ موز‌ها، سال‌های سال زیر پای یقه‌ سفیدهای ریش پروفسوری می‌رفت؛ اما دریغ از یک عبرت خشک و خالی. در میان این ساده اندیشی‌ها فقط یک چیز چاره بود و آن، جولان اندیشه‌ی‌ توحیدی در میدان بود. اندیشه‌ای که نه تنها به دنبال مراعات با همسایگان جهنمی خود نیست، بلکه داعیه‌ی برادری با آنها را نیز ندارد و با وعده‌ی صادقش هر شیطان بزرگ و کوچکی را تادیب می‌کند.

وعده‌های صادقی که نشان داد، اگر دست همسایه‌ی جهنمی بسته نشود، به خانه‌ات می‌آید، ترور می‌کند، انرژی هستی‌ات را نابود می‌سازد و از همه مهمتر آشوب داخلی برپا می‌کند.

مردجوان بازی همسایه جهنمی اگر چه بعد از رسوایی، ادب می‌شد؛ ولی جانیان شیک و پیک آمریکایی، هیچگاه از سوی مردان مثلا دمغ و ساده‌اندیش دیپلماسی ما درس عبرت نگرفتند. شاید علت این امر یک چیز باشد و آن، ندیدن عمدی پوست‌ موز‌ها است. پوست‌ موز‌هایی که هر کدام می‌تواند خسارتی جبران ناپذیر را برای کشور رقم بزند.

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها