رحا مدیا | محمد حائری شیرازی
یکی از پدیدههای متمایز در تاریخ امامت شیعه، مسئله امامت امام محمد تقی علیهالسلام در سنین کودکی است؛ موضوعی که در تاریخ اسلام از جهات گوناگون، خاص و شایان تأمل است. امام جواد(ع) در حدود ۶ یا ۷ سالگی به امامت رسیدند، و این امر، هم در میان جامعه شیعه و هم در فضای سیاسی عباسی واکنشهایی متفاوت به دنبال داشت. در میان برخی شیعیان، بهویژه آنان که در مناطق دورتر از مدینه زندگی میکردند، این پرسش پدید آمد که آیا امکان دارد یک کودک خردسال مسئولیت امامت را که جایگاهی خطیر و سنگین است، بر عهده گیرد؟ در این فضا، سنتهای عقلی و اجتماعی که بزرگی سن را نشانه بلوغ فکری و علمی میدانستند، با آموزهای متفاوت از مکتب شیعه مواجه شدند؛ آموزهای که در آن، امامت مقامی الهی است که بر مبنای علم، عصمت و نصب الهی تعیین میشود، نه صرفاً ملاکهای عرفی و تجربی.
از سوی دیگر، حکومت عباسی نیز این شرایط را فرصت مناسبی پنداشت تا با بهکارگیری تاکتیکهای سیاسی، جایگاه امام را تضعیف کند یا دستکم از نفوذ سیاسی ایشان بکاهد. مأمون عباسی با ازدواج دخترش با امام جواد(ع) میکوشید رابطهای ظاهراً دوستانه ایجاد کرده و در عین حال، امام را تحت کنترل قرار دهد. اما دیری نپایید که علم، بصیرت و شخصیت بینظیر امام جواد(ع) در خردسالی، نه تنها تردیدها را برطرف ساخت، بلکه جایگاه امامت را بیش از پیش مستحکم کرد. نمونه بارز این امر، مناظره تاریخی امام با یحیی بن اکثم، قاضیالقضات دربار بود. در این مناظره، امام با طرح پاسخهایی دقیق و چندلایه به سؤالی فقهی، توان علمی خویش را به رخ کشید و به همگان فهماند که امامت، میراثی صرفاً خانوادگی یا نمایشی تشریفاتی نیست، بلکه مقامی است الهی که حامل آن، از دانش لَدُنّی برخوردار است. این وقایع، تأییدی بر مبنای اعتقادی شیعه بود که همانگونه که پیامبری چون حضرت عیسی(ع) در گهواره سخن گفت و نبوت خود را اعلام کرد، امامی نیز میتواند در کودکی امامت را بر دوش گیرد و آن را با شایستگی کامل اداره کند.
الگوی امام جواد(ع) برای جوانان معاصر
در نگاهی فرهنگی و اجتماعی، سیره امام جواد(ع) میتواند الگویی تربیتی برای نسل جوان امروز باشد. جوانی و حتی نوجوانی، با همه انرژی و شادابیاش، اگر با ایمان، علم و اخلاق همراه باشد، ظرفیت اثرگذاری عمیقی دارد. شخصیت امام جواد(ع) نمونهای است از این حقیقت که جوانان نیز میتوانند در میدانهای علمی و معنوی، پیشگام باشند و حتی در برابر قدرتهای بزرگ، با استدلال و حکمت ایستادگی کنند. این پیام بهویژه در دنیای امروز که گاه جوانان به دلیل کمتجربگی یا عدم اعتماد جامعه به حاشیه رانده میشوند، اهمیت دوچندان مییابد. الگویی مانند امام جواد(ع) نشان میدهد که باید به جوانان فرصت داد، آنان را با معارف اصیل پیوند زد، و اعتماد به تواناییهایشان را در نهادهای تربیتی و اجتماعی نهادینه کرد.
از منظر فردی نیز، زندگی امام جواد(ع) سرشار از الگوهای کاربردی است. سادهزیستی، وقار، صبر در برابر فشارهای سیاسی و تربیت شاگردان، بخشی از سیره ایشان است که میتواند چراغ راهی برای جوان مسلمان باشد. جوانی که دغدغه تعالی دارد، با مطالعه سیره این امام بزرگوار درمییابد که پیشرفت و نقشآفرینی نه در گرو سازش با قدرت، بلکه در گرو شناخت جایگاه خویش در پرتو ایمان و علم است. به بیان دیگر، امام جواد(ع) به همه نوجوانان و جوانان آموخت که قدرت حقیقی، نه در سن و نه در منصب، بلکه در صداقت، بصیرت و اتصال به مسیر الهی نهفته است.
در پایان، تأمل در زندگی امام جواد(ع) میتواند نسل امروز را به بازخوانی نقش خود در جامعه، بازسازی هویت دینی و احیای اعتماد به نفس فردی سوق دهد. جوانان با الهام از ایشان، میتوانند دریابند که حتی در دورهای پر از شک و چالش، میتوان راهی روشن، عزتمندانه و مؤثر در پیش گرفت؛ راهی که از معرفت میگذرد و به مسئولیت می رسد.
یکی از رویدادهای تأثیرگذار که در منابع تاریخی و حدیثی شیعه نقل شده و مؤید علم امامت و کرامت روحی امام جواد(ع) در سنین نوجوانی است، ماجرای قاسم بن عبدالرحمان میباشد. وی از پیروان مذهب زیدیّه بود و در سفرش به بغداد، با صحنهای اجتماعی و اعتقادی مواجه شد که نگاه او را متحول ساخت. در خیابانهای بغداد، ازدحام مردم برای دیدن امام جواد(ع) توجه او را جلب کرد. ذهن او، که تحت تأثیر باورهای زیدیّه بود، چنین اندیشید که چگونه ممکن است اطاعت از چنین جوانی واجب باشد؟ اما در همان لحظه، امام بدون اینکه سخنی از او شنیده باشد، آیاتی از قرآن را بر زبان جاری ساختند که دقیقاً با اندیشه قلبی او تطابق داشت: «فقالوا أبشرًا منّا واحدًا نتّبعه إنّا إذاً لفي ضلالٍ وسُعُر»؛ و آنگاه که در دل خود، امام را ساحری دانست که از درون مردم آگاه است، حضرت آیه دیگری را تلاوت کردند: «أ ألقي الذكر عليه من بيننا بل هو كذّاب أشر». این برخورد، او را به شدت متأثر کرد و در نتیجه آن، از عقیده پیشین خود برگشت و به امامت امام جواد(ع) اعتراف نمود.
این روایت، نهتنها گواهی تاریخی بر علم غیبی امام جواد(ع) است، بلکه سندی روشنگر برای اثبات مقام امامت در سنی پایین میباشد. در نگاهی عمیقتر، این ماجرا نشان میدهد که امامت صرفاً پدیدهای عقلگرا یا تجربی نیست، بلکه در کنار دلایل نقلی و علمی، تجربههای معنوی و برخوردهای شهودی نیز در تبیین آن نقش دارند. ماجرای قاسم بن عبدالرحمان در واقع نماینده بسیاری از جستوجوگران حقیقت است که در مواجهه با نوری از جنس امامت، به حقیقت راه میبرند و بر باورهای پیشین خود تجدیدنظر میکنند. این واقعه، برگی زنده از تاریخ ولایت است که پیوند عقل و دل را در شناخت امام جواد (ع) به زیبایی به تصویر میکشد.