یادداشت؛

کاپیتالاسیون در قامت مذاکره

یک ملت اگر حافظه‌ی تاریخی نداشته باشد، محکوم به تکرار اشتباهات است. ایران امروز اگر ماجرای کاپیتالاسیون و خشم ملت در پی آن را از خاطر ببرد، فردا در برابر همان منطق تسلیم‌شده‌ای قرار خواهد گرفت که در گذشته با رنگ «تمدن»، «اصلاحات» یا «توسعه» به میدان آمد.

رحا مدیا | یوسف پورجم

برخی واژگان نه صرفاً یادآور مفهوم، بلکه خاطره‌ای تلخ همانند زخم‌اند. زخم‌هایی سرباز که با هر تکرار، خاطره‌ای تلخ از سلطه، تحقیر یا وادادگی را در جان یک ملت احضار می‌کنند. «کاپیتالاسیون» یکی از این واژگان است. واژه‌ای که در قاموس سیاسی ایران، نه یک قرارداد حقوقی، که نماد عریانی از سلطه‌ی بیگانه و استحاله‌ی اراده‌ی ملی در برابر مطامع قدرت‌های جهانی تلقی می‌شود. اما در ورای معنای ظاهری آن، امروز کاپیتالاسیون جامه‌ای نو به تن کرده است؛ جامه‌ای فاخر به نام «مذاکره». آری، کاپیتالاسیون دیگر به صورت قراردادهای ننگین و آشکار بازنمی‌گردد، بلکه در لفافه‌ی گفت‌وگو، تفاهم‌نامه، همکاری‌های راهبردی و عبارات فریبنده‌ی دیپلماتیک قد علم می‌کند؛ و همین است که ضرورت بازخوانی این پدیده را در قامت مذاکره، دوچندان می‌سازد.

کاپیتالاسیون – از ریشه‌ی لاتین capitulatio به معنای بند و ماده‌ی قراردادی – در اصل، مجموعه‌ای از حقوق و مصونیت‌ها بود که دول استعمارگر برای اتباع خود در سرزمین‌های دیگر قائل می‌شدند. در ایران، نخستین نمود این نظام را می‌توان در عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای دید؛ و اوج آن را در ماجرای اعطای مصونیت قضایی به مستشاران نظامی آمریکایی در دهه‌ی ۴۰ شمسی جُست. آنچه این امتیازها را بدل به فاجعه‌ای ملی کرد، نه‌فقط محتوای‌شان، که زمینه‌ی تحمیل‌شان بود. از سویی، دولتی ضعیف و وابسته، و از دیگر سو قدرتی سلطه‌طلب با روکش تمدن.

شاید بپرسید که چه رابطه‌ای می‌تواند بین چنین امر تکبر آمیزی با مذاکره‌ی اختیارگونه و نشستن پای میز گفت‌وگو باشد؟ بله، در سپهر دیپلماسی مذاکره ابزاری است برای رفع تنش و نیل به منافع مشترک. اما آنگاه که این ابزار بدل به ترفند سلطه‌گر می‌شود، باید در نسبت آن با مفهوم «استقلال» بازنگری کرد. مذاکره‌ای که بر بستر نابرابری، تهدید و اضطرار صورت پذیرد، نه مصالحه، که معامله‌ای تحقیرآمیز است؛ معامله‌ای که در آن، یکی می‌دهد تا بماند و دیگری می‌گیرد تا بتازد. چه تفاوت دارد که یک دولت، با امضای کاپیتالاسیون، مستشار بیگانه را از محاکمه برهاند، یا در پوشش «تفاهم‌نامه امنیتی»، خاک خویش را جولانگاه مشاوران نظامی غیر بومی سازد؟ هر دو، نوعی واگذاری حاکمیت‌اند؛ یکی در قرن نوزدهم، دیگری در قرن بیست‌ویکم.

در دنیای امروز کاپیتالاسیون تنها به قراردادهایی با بندهای حقوقی محدود نمی‌شود. هنگامی که شرکت‌های فراملی، معاف از مالیات و تابع قوانین خود در سرزمین دیگر فعالیت می‌کنند؛ وقتی که نهادهای بین‌المللی حق نظارت و مداخله در امور داخلی کشورها را مطالبه می‌کنند؛ و زمانی که توافق‌نامه‌هایی نظیر FATF یا کنوانسیون‌های خاص، الزاماتی ورای اختیارات مجلس ملی تحمیل می‌کنند، چه می‌توان نام نهاد، جز کاپیتالاسیونی نوین؟ این‌بار نه با صیغه‌ی «مصونیت»، بلکه در قالب «الزام به شفافیت»؛ نه با حضور مستشار، که با کنترل داده‌های مالی و اطلاعاتی.

و مهم اینکه یک ملت اگر حافظه‌ی تاریخی نداشته باشد، محکوم به تکرار اشتباهات است. ایران امروز اگر ماجرای کاپیتالاسیون و خشم ملت در پی آن را از خاطر ببرد، فردا در برابر همان منطق تسلیم‌شده‌ای قرار خواهد گرفت که در گذشته با رنگ «تمدن»، «اصلاحات» یا «توسعه» به میدان آمد. لذا مخاطب آگاه باید از خود بپرسد که چرا قدرت‌های جهانی همواره بر «مذاکره» به عنوان مسیر حل اختلاف تأکید دارند، اما هیچ‌گاه حاضر به برابری در این میز نیستند؟ آیا هدف، تفاهم است یا تثبیت سلطه؟

این سخن نه از سر انکار مذاکره است و نه در ستایش تقابل کور. حقیقت آن است که مذاکره، اگر بر بنیاد عزت، قدرت و منافع ملی استوار شود، می‌تواند گره‌گشا باشد. آنچه باید طرد شود، مذاکره‌ای است که یکی از طرفین آن، از سر ناچاری، تنها برای بقا، به هر امتیازی تن دهد. بازتعریف مذاکره به‌مثابه ابزاری در خدمت منافع متقابل و نه یک‌سویه ضرورتی انکارناپذیر در سیاست خارجی امروز ایران است. و این مهم، جز با اصلاح ساختار تصمیم‌گیری، شفاف‌سازی روندها و اتکا به اراده‌ی ملت حاصل نمی‌شود.

اگرچه کاپیتالاسیون در ظاهر مرده است اما در روح و شاکله‌ی بسیاری از مناسبات کنونی جهان زنده و فعال است؛ در پوشش دیپلماتیک، در قالب تفاهم‌نامه‌ها، در متن مقررات فراملی. امروز این پدیده نه با قشون‌کشی که با قلم و کلمات لطیف بازمی‌گردد. ملت‌ها به‌ویژه آنان که زخم خورده‌ی تاریخ‌اند نباید فریب واژه‌های مصلحت‌جویانه را بخورند. مذاکره نعمت است آنگاه که بر پایه‌ی برابری باشد، اما در غیر این صورت، نه گفت‌وگو، که ابزار تحمیل است. و ای کاش این هشدار شنیده شود، پیش از آن‌که در لابه‌لای کاغذهای تفاهم، باردیگر غرور یک ملت گروگان گرفته شود.

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها