رحا مدیا | جواد کاوندی
صادق هدایت در عمق چشمهای سوژهاش در داستان سگ ولگرد، روحی انسانی به تصویر کشیده؛ و با پات، سگ اسکاتلندی تبار داستانش که اینک در سودای ماده سگی از ناز نعمت جدا و ولگرد شده بود، همزاد پنداری میکرد. هدایت خود را در سگ ولگرد به نمایش میگذارد. او پایان داستان خود را به چشمهای میشی سگی دلمرده از گدایی درک شدگی میسپرد. چشمهایی که احتمالا اندکی پس از پایان داستان خوراک سه کلاغ خواهند شد. او این پایان را در امتداد جادهای بیمقصد و بیپایان، پیش از اتمام رها میکند.
سگ در سبک زندگی غربی، موجودی است مناسب تا خلاءهای شخصیتی انسان مدرن را پوشش بدهد. سگ چیزی است که به دلیل وفاداری و تبعیت از صاحب خویش، میتواند زمینه یافتن پدیدههای نایافتههای انسان در زیست اجتماعیاش را فراهم سازد. سگ در غرب بی آنکه پی نیکان گرفته باشد، در جرگه مردم گشته، ازین رو جدا کردن سگ از حلقه ایشان، یعنی کاستن امری ضروری که با فقدان آن دیگر فقدانها فعلیت مییابد.
اما این روند حتی در خود غرب هم عمومیت نداشته و فرهنگ غالب نیست، تا چه رسد به جامعه ایرانی. خرده فرهنگی است که البته با ساختهای معنایی زندگی غربی همخوانی دارد و ازین رو میتواند به عنوان اولین آوردههای نفوذ یک زندگی غربی در دیگر جوامع باشد. سگهای کوچک و کف دستی کجا با سگهای ایرانی در یک ردیف نژادی قرار میگیرند که گمان کنیم، خوگیری برخی افراد با این سگها نتیجه یک دیالکتیک فرهنگی بومی است. خیر این یک جاده یک طرفه است که قرار است بیهیچ چالشی تمامی خصوصیات خرد خود را در زیست مقلدانه دیگر جوامع وارد سازد.
پدیدههای اجتماعی در چارچوبی از معنا ماهیت پیدا میکنند و به خاطر وجود همین معنای سیال است که چالشهای اجتماعی گاهی تبدل ماهیت داده و به امر دیگری تبدیل میشوند. چیزی که در مسئلهی حجاب شاهد آن بودیم و خط فکری برانداز جمهوری اسلامی در صدد بود تا مسئله حجاب را از حجاب بودگی بدرآورده و آن را نه بهعنوان مسئلهای فرهنگی، بلکه به عنوان مسئلهای سیاسی مبدل کند.
من گمان میکنم مسئله سگ نیز از چنین استعدادی برخوردار است. باید بدانیم سگ در معنایی انضمامی برای صاحبش ضرورت پیدا میکند و در حقیقت آن تعلق خاطر است که در نهایت به همنشینی سگ منجر میشود. آنگاه که این تعلق ضریب اجتماعی بیابد، همنشینی با سگ به همدوشی با آن در سطح جامعه تسری مییابد. سگگردانی در جامعه در حقیقت به معنای معرفی عضو جدیدی از جامعه به همگان است و کسی که معنای آن را درک نکند نمیتواند از مدیریت ابعاد مسئله برآید.
در اینجا با همان ذهنی مواجه هستیم که گمشدههای خود را در چشمهای سگ جستوجو میکند. ابتدا بایستی امر گمگشته را جست، آنگاه ذهنهایی که در صدد نظریهپردازی این نامسئله هستند را عقیم ساخت. من گمان میکنم این یک فرصت مناسبی است تا پدیده اجتماعی سگ را در ساحت انسانی مورد مطالعه قرار داده و ماهیت آن را به مسئلهای دیگر مبدل سازیم.
میشود همدوشی سگ را آینهای برای ذهن غربی برخی ایرانیها قرار داده و از آینه به تصویر و از ذهنیت به ذهن جامعه راه پیدا کنیم؛ چنانچه دشمن از روسری به مشروعیت نظام پل میزد.
واژه سگ را میتوان از معنای مرسوم خود خالی و در چارچوب بینالاذهانی افکار عمومی معنای نمادین جدیدی برایش تدارک دید. در اینجا می توان از مذموم بودن قهری سگ در ذهنیت تاریخی جامعه ایرانی وام گرفته و معنای بینالاذهانی جدید را در ورطه مذمت قرار داد. این سر خطی است که میتوان ذهن اصیل ایرانی را از انفعال در برابر فرآیند مدرنیزاسیون بیرون آورده و ذهنیت جدیدی ایجاد نمود.
لکن اولین قدم آن است که سگهای ولگرد را جمع آوری نمود. این سگها کوچه به کوچه پرسهزده و تمام شهر را به زیر پای خود کشیده و هر آن ممکن است کودکان و یا افرادی که توان دفاع از خود را ندارند، مورد حمله قرار داده و فاجعه ببار آورند. جمع آوری سگهای ولگرد نیاز به پیوست خاصی در حوزه فرهنگی، اجتماعی، حقوقی و … ندارد. این مدیریت میتواند دامنهای از عقیمسازی تا معدومسازی سگها را در پی داشته باشد.
برخلاف سگهای ولگرد، مواجه با سگگردانی ناگزیر به مواجه با انسان خواهد انجامید؛ زیرا در هر حال آن حیوان صاحبی دارد و در حقیقت موضوع اصلی سگ گردانی آن شخص است نه سگ او. در اینجا باید از ظرفیت هنجارهای فرهنگی و قضاوتهای اجتماعی گرفته تا الزامات قانونی و برساختهای رسانهای؛ همه را بسیج کرد تا نظام معنایی مطلوب صورت بپذیرد. نظام معنایی که علاوه بر سگ در صدد است سبک زندگی غربی و کنشگران پارادایمی آن را موضوع مسئله خود قرار بدهد.
اگر بتوانیم از عهده صورتبندی این نظام معنایی برآییم، آنگاه می توان مرز تقابل شناختی فاهمه جمهوری اسلامی با فرهنگ غربی را جابجا کرد. بعید است خرده تولیدکنندگان ایرانی محتواهای غربی با نظام معنایی مد نظر همراهی کنند، زیرا این نظام معنایی هویت و آنگاه موجودیت اجتماعی ایشان را با خطری جدی مواجه خواهد کرد و ایشان به قریحه طبع میبایست از خویشتن حیازت کنند. لکن این حیازت چنانچه پیشتر بیان شد در بستری از شکست فرآیندسازی خواهد شد. ایشان از سویی میبایست در مقابل این نظام معنایی قرار گرفته تا از هویت تاریخی خود دفاع کنند که در این صورت باید از پدیده سگ و لوازمش دفاع کرده و در آن جبهه قرار بگیرند، و یا از خوف قرار گرفتن در این روند رو به شکست اساسا وارد این نزاع نشوند. پر پیداست این هر دو ازین جهت که جبهه چالش آفرین مقابل ما را در موضع انفعال قرار میدهد، میتواند آهنگ رخدادهای آتی را دیگرگون سازد.