یادداشت؛

15خرداد نقطۀ عطفی در تاریخ

۱۵ خرداد نه صرفاً یک روز تقویمی، بلکه لحظه‌ای گفتمانی و هویتی در تاریخ است؛ لحظه‌ای که در آن جامعۀ ایرانی، با عبور از محافظه‌کاری تاریخی خود، تصمیم گرفت با تکیه بر منابع الهیاتی و عقلانیت دینی، وارد میدان تحولات اجتماعی و سیاسی شود.

رحا مدیا | علی رشیدی

رخداد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به‌مثابه‌ی زایش یک پارادایم جدید در سیاست‌ورزی دینی بود؛ که در نهایت، بنیادهای نظام سیاسی کشور را دگرگون ساخت. اگرچه در ظاهر، این واقعه، واکنشی به بازداشت امام خمینی _ پس از ایراد نطق تند و صریح ایشان در عصر عاشورا _ بود، اما در بطن خود، حاصل انباشت تضادهای عمیق تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و معرفتی میان دو پروژۀ متقابل _ پروژه‌ی سکولار و مدرن‌سازی وابسته به غرب به رهبری پهلوی، و پروژه احیای هویت دینی با محوریت روحانیت شیعه _ در ایران قرن بیستم بود.

شکاف بنیادینی که میان حاکمیت و توده‌ی متدین جامعه پدید آمده بود، عامل اصلی شکل‌گیری این بحران تاریخی شد. رژیم پهلوی _ به‌ویژه در دوره محمدرضا شاه _ با الگوبرداری سطحی از مظاهر تمدن غرب، مسیر مدرنیزاسیونی را در پیش گرفت که ماهیت آن نه توسعه پایدار، بلکه غرب‌زدایی از فرهنگ و هویت اسلامی ایرانی بود. پروژه‌ه‌ای نظیر «انقلاب سفید»، که شامل اصلاحات ارضی و حق رأی زنان بود، هرچند به ظاهر مدرن‌سازی را هدف می‌گرفت، اما بدون مشارکت نخبگان سنتی، دینی و مردمی طراحی و تحمیل می‌شد. این پروژه‌ در عمل، به تضعیف ساختارهای سنتی و دینی جامعه، تخریب اقتصاد کشاورزی، و وابسته‌سازی اقتصادی و سیاسی کشور به غرب می‌انجامید. در این میان، امام رحمة‌الله با تحلیل ریشه‌ای از وضعیت کشور، این اصلاحات را نه در سطح، بلکه در عمق، تهدیدی برای موجودیت اسلام و استقلال ایران تلقی کرد. برخلاف بسیاری از علمای وقت که در مواجهه با تحولات رژیم پهلوی موضعی محتاطانه و محافظه‌کارانه داشتند، ایشان با صراحت، تقابل با استبداد و استعمار را وظیفه‌ای شرعی و تاریخی دانستند. سخنرانی عاشورای ۱۳۴۲ در مدرسه فیضیه، که در آن امام شاه را به صراحت مورد خطاب قرار داد و او را عامل آمریکا و اسرائیل معرفی کرد، نه‌تنها مرزهای جسارت در گفتمان روحانیّت را جابه‌جا کرد، بلکه برای نخستین‌بار پس از مشروطه، روحانیت شیعه را در جایگاه پیشتاز اعتراضات اجتماعی علیه سلطنت مطلقه قرار داد. و اینگونه می‌توان از آن به عنوان نقطۀ‌ عطفی بنیادین در تاریخ معاصر ایران، یاد کرد.

بازداشت امام در سحرگاه ۱۵ خرداد، با موجی بی‌سابقه از واکنش مردمی روبه‌رو شد. در تهران، قم، ورامین، مشهد و چندین شهر دیگر، توده‌های مردمی با حضور در خیابان‌ها خواستار آزادی رهبر دینی خود شدند. اهمیت این واکنش نه فقط در گستردگی آن، بلکه در ترکیب هویتی آن بود. مردم، از اقشار مختلف و عمدتاً با انگیزۀ دینی، برای دفاع از مرجعی به پا خاسته بودند که خود را مدافع اسلام، استقلال و عدالت معرفی می‌کرد. در این لحظه تاریخی، نوعی اتصال معنوی و فکری، میان «مرجعیت» و «مردم» شکل گرفت که تا آن زمان در ساختار قدرت ایران تجربه نشده بود. رژیم پهلوی، که تصور می‌کرد مشروعیت سنّتی روحانیت به پایان رسیده است، با خشونتی بی‌سابقه به سرکوب قیام پرداخت. صدها نفر از مردم بی‌دفاع، خصوصاً در اطراف تهران و شهرهایی چون ورامین، در گلوله‌های نیروهای امنیتی به خاک افتادند. اما آنچه از دل این سرکوب برآمد، نه سکوت، بلکه تشدید آگاهی سیاسی دینی در میان توده‌ها و حتی در خود بدنۀ حوزه‌های علمیه بود. از این منظر، می‌توان ۱۵ خرداد را لحظه‌ای دانست که آگاهی دینی از «مرحلۀ دفاع سنتی» از کیان مذهب، به مرحله «کنش انقلابی و تحول‌خواهی سیاسی» گذار کرد. یکی از آثار مهم این رخداد، دگرگونی جایگاه تاریخی روحانیت در عرصۀ عمومی بود. تا پیش از آن، روحانیت عمدتاً در مقام مرجع فقهی و اخلاقی ایفای نقش می‌کرد. اما پس از ۱۵ خرداد، با الگوگیری از امام، مفهوم جدیدی از روحانیِ کنشگر و فقیه انقلابی پدید آمد که نه‌تنها بر کرسی تدریس و فتوا، بلکه بر منبر روشنگری سیاسی و اعتراض اجتماعی نیز حضور دارد. این تغییر هویتی، خود را در گسترش پایگاه اجتماعی امام و افزایش نفوذ گفتمان سیاسی دینی در دهه‌های بعد نشان داد.

جرقه‌ی شکل‌گیری هسته‌های اولیه انقلاب در میان جوانان مذهبی را نیز میتوان، از رخداد 15خرداد یافت. نسل جدیدی از طلاب و دانشجویان، با تأثیرپذیری از مواضع امام خمینی و مشاهدۀ جسارت ایشان در برابر رژیم، به سوی فهمی نوین از دین سوق داده شدند؛ فهمی که در آن، دین نه‌فقط ابزار تهذیب فردی، بلکه بنیان حرکت جمعی برای عدالت و کرامت انسانی است. همین جریان در سال‌های بعد، در قالب نهادهایی همچون هیئت‌های مؤتلفه، انجمن‌های اسلامی، و محافل فکری متعهد رشد یافت و به نیروی اجتماعی و فکری اصلی انقلاب اسلامی57، تبدیل شد.

آری، در آخر باید گفت، ۱۵ خرداد نه صرفاً یک روز تقویمی، بلکه لحظه‌ای گفتمانی و هویتی در تاریخ است؛ لحظه‌ای که در آن جامعۀ ایرانی، با عبور از محافظه‌کاری تاریخی خود، تصمیم گرفت با تکیه بر منابع الهیاتی و عقلانیت دینی، وارد میدان تحولات اجتماعی و سیاسی شود. این حرکت، در ادامه خود، به انقلاب اسلامی انجامید. چنین لحظاتی در تاریخ، نه زیادند و نه تکرارپذیر؛ اما اگر درست فهمیده شوند، می‌توانند مسیر یک ملت را برای نسل‌ها روشن کنند.

علی رشیدی در رحا

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها