تلبس و مانور اجتماعی؛

بررسی قدرت مانور اجتماعی در میان طلاب ملبس و غیر ملبس

یک طلبه برای عبادت یا انجام امور معنوی خود یا مراجعه خصوصی مردم به وی شاید نیازی به تلبس نداشته‌باشد؛ لکن امر هدایت مردم می‌طلبد که روحانی در میان مردم حضور فعال داشته‌باشد؛ و عمومی بودن و اجتماعی بودن دین، می‌طلبد کارشناس مذهبی، در تمام شئون زندگی خود زی طلبگی داشته‌باشد و لباس روحانیت بخشی از سبک زندگی حوزوی ما است.

رحا مدیا | حامد عبدالهی

اگر این گزاره را پذیرفته باشیم که لباس روحانیت، همان لباس کار و بخشی از هویت ما است، آنگاه می‌پذیریم که باید به الزامات حرفه‌ای این لباس و شغلی که برگزیده‌ایم پایبند باشیم.

واژه شغل درباره کسوت روحانیت به‌معنای استخدام و اشتغال در ساعت کاری و کسب درآمد نیست؛ شغل روحانیت همان شغل معلمی هدایت و شغل انبیا است. در این صورت باور خواهیم داشت که دست کم در ساعاتی از شبانه‌روز که به شغل حرفه‌ای خودمان مشغول هستیم باید ملبس باشیم.

از آنجا که طلبگی و آخوندی امری اجتماعی است، تصور مانور اجتماعی یک روحانی بدون لباس ویژه این کار، امری غیر حرفه‌ای و دور از مبانی، اصول، شیوه‌ها و برنامه‌های این شغل است.

یک طلبه برای عبادت یا انجام امور معنوی خود یا مراجعه خصوصی مردم به وی شاید نیازی به تلبس نداشته‌باشد؛ لکن امر امامت و ولایت و هدایت مردم می‌طلبد که یک روحانی در میان مردم و صحنه‌های اجتماعی حضور فعال داشته‌باشد؛ به دیگر سخن، عمومی بودن و اجتماعی بودن دین، می‌طلبد رجل دینی و یک کارشناس مذهبی در تمام شئون زندگی خود زی طلبگی داشته‌باشد و لباس روحانیت بخشی از سبک زندگی حوزوی ما است.

اکنون به یک پرسش بنیادین می‌رسیم که پاسخ به آن می‌تواند رویکرد ما را در تصویرسازی اجتماعی از خودمان مشخص کند. آیا می‌خواهیم به رسالت حوزوی خود بپردازیم یا تنها می‌خواهیم عنوانی از طلبگی را یدک بکشیم؟

می‌توان موارد نادری از استثنائات را در نظر گرفت مانند بیماری یا عذری که به اصل تبدیل نشود و پذیرفت که تعداد بسیار اندکی از طلاب، امکان تلبس نداشته‌باشند اما این ماییم و تلبس به لباس کارمان.

روشن است که تلبس به یک لباس حرفه‌ای، محدودیت‌هایی برای شخص ایجاد می‌کند اما گاهی مغالطه‌ای شکل می‌گیرد که حضور غیر ملبسِ طلبه در جامعه را از نظر مانور اجتماعی بهتر و کارآمدتر می‌داند! این فرار از محدودیت نه‌تنها به اتیان تکلیف حوزوی نمی‌انجامد، ناخودآگاه سبکی ناتراز و ناموزون از هویت حوزوی در جامعه ارائه می‌دهد.

پس اگر تلبس را جزئی از هویت طلبگی و حضور اجتماعی را جزئی از رسالت حوزوی خود بدانیم به‌جای آنکه نقشه راه را به‌اشتباه بپوییم و بهانه برای آسودگی خود بجوییم و به طلبگی تظاهر کنیم، با اطمینان بیشتر در اجتماع حضور می‌یابیم و یقین خواهیم داشت که حضور یک طلبه معمم در میان مردم برکات بسیاری خواهد داشت.

بیش‌تر مردم به دین و مظاهر مذهب باور دارند حتی اگر با روشان از عمق معرفتی برخوردار نباشد. همان گونه که به مناسک دینی و سنتی احترام می‌گذارند و از هرچه بوی معنویت دارد لذت می‌برند. اصلاً برای همین است که گاه در دام خرافات می‌افتند یا گرفتار شیادان دین فروش می‌شوند. از همین رو بیشتر مردم، انتظار دارند روحانیت را در میان خودشان ببینند حتی اگر به هر دلیلی از روحانیت دلخور باشند یا طلبه را تنها به‌اندازه یک سنگ صبور ببینند و بس! اعتمادی که به‌صورت سنتی میان مردم و علما وجود داشته، هنوز هم هست. این شعار نیست؛ واقعیتی است که می‌توان در خاطرات هر ملبسی، راستی‌آزمایی کرد.

بد نیست یک خاطره را اینجا مرور کنیم. یکی از فضلا نقل می‌کرد که در پایانه مسافربری تهران برای تجدید وضو رفته‌بودم. مردی کراواتی آمد از کنارم رد شد و فحاشی کرد و به دستشویی رفت. چند لحظه بعد برگشت و کیفش را به من سپرد و دوباره وارد دستشویی شد! یعنی با همه دشمنی که با این قشر داشت اما می‌دانست مطمئن‌تر از یک شیخ نمی‌تواند پیدا کند!

وقتی از حضور اجتماعی یک معمم در میان مردم سخن می‌گوییم بدان معنا نیست که همه مردم قرار است به ما احترام بگذارند. مگر شخص پیامبر خدا از شر برخی از مردم در امان بود؟! پیامبر حتی گاهی از دست اطرافیانش عذاب می‌کشید تا جایی که آیه نازل می‌شد که مسلمانان! پیامبر مرا نیازارید!

ولی همان قرآن درباره پیامبر می‌فرماید: «وَمِنۡهُمُ ٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلنَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٞۚ قُلۡ أُذُنُ خَیۡرٖ لَّکُمۡ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَیُؤۡمِنُ لِلۡمُؤۡمِنِینَ وَرَحۡمَةٞ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡۚ وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ رَسُولَ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ» ترجمه روشن است پس می‌پردازیم به نکته کلیدی این آیه! “گوش بودن” برای گوش بودن باید با مردم بود. برای با مردم بودن باید طلبه بود. برای طلبه مردمی بودن باید معمم بود. مانور اجتماعی طلبه بدون لباس حرفه‌ای امکان ندارد.

طلبه‌ای که نزد مردم، لباس روحانیت نپوشد مانند کسی است که ادعای پزشکی دارد اما طبابت نمی‌کند در حالی که یک عالم ربانی، طبیب دوّارٌ بطبه است. منتظر نمی‌ماند که به سراغش بیایند می‌گردد تا به تکلیفش عمل کند.

پس اگر در حوزه درس خواندیم و خود را پشت کارهای علمی یا معنوی پنهان کردیم، بخش عمده‌ای از تظاهر دینی، مکتبی و هدایتی خود را از دست می‌دهیم. کارکرد اجتماعی نداریم و یک‌کلام، پاسخ‌گو نیستیم. ما باید مانور اجتماعی داشته باشیم تا مردم به چشمشان باور کنند که هستیم. به‌قول ظریفی که می‌گفت ما طلبه‌ها به سری که درد نمی‌کرد دستمال بستیم.

در پایان بد نیست یک خاطره از سال‌های 58 و 59 نقل کنیم از یکی از شهرهای شمالی کشور که در سال‌های آغازین پیروزی انقلاب، به‌دست گروه‌های چپ و سمپادهای کمونیست‌ها و توده‌ای افتاده‌بود. یکی از مبلغان پرشور و فعال و انقلابی، تصمیم گرفت این بار به‌جای مناطق محروم، طلاب را به آنجا گسیل کند. طلبه‌ها عازم شدند و وقتی به شهر رسیدند، طبق عادت از او پرسیدند به کدام روستا و محله و مسجد باید بروند. مرحوم شهید حسن جابریان به آن طلبه‌های جوان و معمم گفت این تبلیغ با دیگر تبلیغ‌ها که منبر می‌رفتید یا بیل و کلنگ دست می‌گرفتید فرق دارد. اینجا باید از صبح تا شب با لباس پیغمبر در خیابان‌ها قدم بزنید تا دوست و دشمن بدانند این خطه از کشور و انقلاب جدا نشده است. همین ابتکار باعث شد که شهر به آرامش رسید و ترس به دل بوقچی‌ها و هیاهو گران افتاد و شبانه منطقه را از لوث خود پاک کردند.

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها