صدسالگی حوزه؛

حوزه علمیه ایران و رؤیای جهانی‌شدن

این روزها حوزه علمیه در یکصدسالگی بازتأسیس خود قرار است با اجرایی‌کردن پیام مهم رهبر انقلاب، نیاز امروزین خود را به بررسی بنشیند و سهم خود را در ساخت جهان آینده بکاود. حوزه امروز در تقلای‌ حراست از هویت خود است تا آنچه در جهان رخ می‌دهد، نخست؛ تاب‌آوری خود را اثبات کند. سپس؛ با درایت و مدیریتِ همه ارکان و اجزاء حوزوی‌اش به رؤیایی باشکوه دست یابد.

رحا مدیا | علی اسفندیار

این روزها حوزه علمیه قم، شاهد جشن یکصدسالگی بازتأسیس خود است، فصل جدیدی از حوزه که قرار است با اجرایی‌کردن پیام مهم رهبر انقلاب اسلامی، نیاز امروزین خود را به بررسی بنشیند و سهم خود را در ساخت جهان آینده بکاود. حوزه علمیه امروز در تقلای‌ حراست از هویت خود است تا آنچه در جهان رخ می‌دهد، نخست؛ تاب‌آوری خود را اثبات کند. سپس؛ با درایت و مدیریتِ همه ارکان و اجزاء حوزوی‌اش به رؤیایی بالنده و باشکوه دست یابد.

در این مجال به ظرافت‌هایی در مسیر تحقق حوزه‌ی علمیه پیشرو و بالنده اشاره می‌شود.

تجربه تلخ جهانی

بهره‌مندی از تاریخ و سرنوشت مکاتب و ادیان در جهان، می‌توان حوزه علمیه قم را در افق‌گشایی‌های جهانی یاری برساند. در این میان نمی‌توان تجربه تلخ و تاریخیِ دینداری مسیحی و فروپاشی کلیسا در عصر روشنگری را نادیده گرفت. بی‌تردید تجربه و رکود کلیسای قرن هجدمی و سلطه انقلاب صنعتی، سرمایه‌ی عظیم در تجربه دینی انسان مدرن و مدرنیته‌زده است.

بی‌تردید مزایای فقه شیعی و سنت‌های حوزوی، سبب حیات دائمی بدنه حوزه‌ها است؛ اما این وصف ذاتی تضمین‌کننده‌ی گستره بالندگی نخواهد بود. حوزه علمیه اگر بخواهد از حالت رونده به پیشروبودن ارتقای حرکت و حالت دهد، ناچار به روزآمدی و رویکردها‌ی آینده‌پژوهانه است. حوزه علمیه عصر پسامدرن با این عقبه فکری و هویتی و درس‌های تاریخی، سزا نیست از شکست و درماندگی مکاتب دینی در ادوار مختلف چشم بپوشد.

آنچه برای کلیسا رخ داده است اصل کلیسا و کتاب مقدس آن نبود؛ بلکه شکاف اجتماعی عمیق و خلأ توسعه متن دینی متناسب با پیشرفت‌های بشری بود. این دو آسیب، ممکن است هر دین و آئینی را گرفتار سهل‌انگاری و کوتاه‌نگری‌های خود کند.

از این سو، آنچه خوشبینانه است، زمان‌شناسی مکتب قم در مواجهه با تطورات معرفتی جهان و نقد کارکردگرایانه و انقلابیِ شیوه حکمرانی قدرت‌ها است. فقه پویا و نظریه ناب ولایت فقیه توانسته، توجه نظریه‌پردازان و آکادمی‌های دنیای غرب را به خود بکشاند. دنیایی که در مواجهه با انقلاب اسلامی؛ گاهی مغلوب، گاهی مبهوت، گاهی عصبانی و گاهی دشمنانه برخورد می‌کند، نشان از تقلای پرهیز از استیلا و برتری نیافتن گفتمان حاکم غیرغربی بر خود است و بوی بهم‌ریختگی نظری و کارآمدی اندیشه‌های مارکس و نیچه و هزاران فحول متفکر مادیگرای دیگر، مشامش را می‌گزد.

تجربه شیرین ایرانی

آنچه این روزهای فضای تبلیغی و علمی حوزه از آن غفلت می‌شود، وجه «ایرانی‌بودن حوزه علمیه قم» است. از مؤلفه‌های ماندگاری حوزه علمیه قم، تقریب اصالت‌های ذاتی_اجتماعی ایران و اسلام است، آنچه شهید استاد مطهری در خدمات متقابل اسلام و ایران به وضوح بیان کرده است، درخور بازخوانی‌های گوناگون معرفتی، فرهنگی و جامعه‌شناسانه است.

این که ظرفیت هوش ایرانی را در تربیت عالمان تحول‌گرا و سخت‌کوش نباید نادیده گرفت، این که مهد ایران حلقه‌ای برای نگین‌شدن ترویج دین اصیل محمدی و آموزه‌های انسانی الهیِ اهل بیت طاهرین علیهم السلام شده، این که ایرانیان به دست‌یافتن علم در ثریا تمجید و تشویق شدند؛ همه‌ از فرصت‌های طلایی طلاب و فضلای ایرانی است که در لجنه‌های درون حوزوی جای کنکاش وکاوش دارد.

حوزه علمیه قم، فارسی‌ترین حوزه علمیه جهان اسلام است. از این منظر موفق‌ترین پایگاه علمی فرهنگی است که به صورت مستقیم با فرهنگ و سنن ایرانی بالنده شده است؛ ازین رو مبلغان و روحانیانش هر چه فارسی‌تر به بیان و تبیین بنشینند، پاکی‌ها رواج بیشتری می‌یابد و باورهای جامعه ایران دستخوش اغیار نخواهد شد.

حوزه علمیه امروز، در دل پژوهش‌ها و تجربه‌های تبلیغی خود به ویژه در دوران انقلاب اسلامی، ظرفیت‌های بین ادیانی را احیا کرده است. حوزه عصر انقلاب، اهل گفت‌وگو است و هرگز با عمامه‌پرانی حذف نمی‌شود که هیچ، بیش از همه اصناف و گروه‌های اجتماعی دیگر؛ اهالی حجره و مباحثه و فقه را راهی میدان شهادت و مقدس‌ترین دفاع می‌کند.

چرا اکنون باید به نسبت فرهنگ ایرانی و حوزه علمیه قم اندیشید؟ صدسال قدمت حوزه علمیه قم آن هم بازتأسیس، آن هم گوی سبقت را از سامرا و نجف و حله گرفتن، آن هم جامعه‌پذیری نهاد مرجعیت و دانش‌آموختگانش، نشانی آشکار بر اقبال و میل اجتماعی اقوام گوناگون به محبت اهل بیت(ع) و معنویت معیار است. دانش و اخلاق و سیره حوزویان توانسته جای خودش را در بین جامعه ایرانی باز کند و مردمان همواره در رویارویی با سلطه استعمار به وجود علمای شیعی دلگرم بودند، این باور اجتماعی برای عصر صدساله حوزه علمیه اکسیری است که باید حراست و مراقبت شود. این اعتماد اجتماعی در حالی شکل گرفته است که جامعه ایرانی، حوزه‌ علمیه‌ی ایمن در اعتقاد و امین‌ در مشارکت اجتماعی را پیش روی خود دیدند؛ این سرمایه اجتماعی نباید تبدیل به سوء مصرف شود.

روحانیان و مبلغان دینی از دیرباز و پیش از تأسیس دارالفنون و ورود دروس غیربومی، پیشرو در گسترش سواد و مکتبخانه در ایران بودند. در بلاد مختلف حضور مشکل‌گشا داشتند؛ در درون همان زیست اجتماعی، شجاع‌ها و دلاوران و اهالی فرهنگ سر بلند کرده و فکر ایرانی را برای مبارزه با استبداد و استعمار مهیا می‌کردند.

با این حال و مقال باید گفت که سزاست زبان و آئین فرهنگ فارسی در سپهر تبلیغی حوزه علمیه جای گیرد، هم از آن جهت که خود ایرانی هستیم و هم از آن رو که در دل مخاطبان هشتاد میلیونی تنفس می‌کنیم. رسم و رسوم گفت‌وگوی معیار با انسان هوشمند ایرانی ظرافت‎های پیچیده و شیرینی دارد. هر جا شایعه‌ها علیه روحانیت دست به انگاره‌سازی می‌کند، رد پای بی‌زبانی و بی‌زمانی حوزه در مواجهه با مخاطب ایرانی هویدا می‌شود.

اکنون حوزه علمیه به دست طلاب و علمای ایرانی صدساله شد، با هوش سرشاری که قدر و منزلت معصومان را به جلالت نشسته و طلای معارف پاک محمدی و علوی را در ساخت رؤیای ایرانی سهیم کرده‌اند.

به نظر می رسد، نباید هشدار رهبر انقلاب را که سال 84 دقیقا 20 سال پیش به روحانیان توصیه کردند، نادیده گرفت، توصیه‌ای که همزمان با آغاز رستاخیز فضای تبلیغات نوین در جامعه ایرانی بیان شده است؛ البته بسیاری از متولیان تبلیغی و حوزویِ آن زمان بسترهای پویا و آینده‌ساز را برای این ماجرا فراهم نکرده‌اند. رهبر انقلاب در آن دیدار تصریح کرده بودند که «امروز وسایل نوشتاری و گفتاری به قدری متنوع و زیاد است که اگر روحانیت دین از این قافله عقب بماند، قطعا یک خسارت بزرگ تاریخی برای او پیش خواهد آمد.» و مخاطب ایرانی، در دسترس‌ترین مخاطب برای حوزه علمیه قم است، برای او باید بکاود و بنویسد و به نمایش بگذارد؛ فراتر از منبر!

حاصل آن که حوزه علمیه با دو رویکرد کلانِ کنشگرایانه روبه‌رو است، دو ظرفیت بزرگی که او را سربلندتر خواهد کرد و امتداد و افتخار خواهد بخشید؛ یک جا باید بنشیند و صمیمت پیشه کند و یک جا سزاست برخیزد و قیام عالمانه و شجاعانه داشته باشد. اول؛ نشستن و همدمی و همزبانی با ایرانیان ثریااندیش. دوم؛ برخاستن و قیام در رویارویی با مدل انسان غربی به همراهی و یاریگری همان ایرانیان تربیت‌یافته در سپهر شیعی.

تا قعودِ مبتنی بر فهم انسان ایرانی نباشد، قیامِ خوش‌فرجامی را علیه حاکمان و انسان هالیوودی غرب، نباید متوقع بود.

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها