یادداشت؛

تحلیل یا تقلیل؟! | نقدی بر داوری غیرمصنفانه صادق‌نیا

یادداشت آقای مهراب صادق‌نیا با عنوانی طنزآمیز و نیش‌دار، تلاش دارد تا نوع مواجهه‌ی حوزه‌های علمیه با فناوری‌های نوین، به‌ویژه «هوش مصنوعی» را در امتداد تاریخی از تحریم میکروفون تا درس‌های آنلاین تحلیل کند. ادعای اصلی نویسنده این است که حوزه‌های علمیه در برابر هر فناوری نوظهور، ابتدا با ترس و انکار مواجه می‌شوند، سپس به بهره‌برداری از آن می‌رسند.

رحا مدیا | محمد حائری شیرازی

یادداشت آقای مهراب صادق‌نیا با عنوانی طنزآمیز و نیش‌دار، تلاش دارد تا نوع مواجهه‌ی حوزه‌های علمیه با فناوری‌های نوین، به‌ویژه «هوش مصنوعی» را در امتداد تاریخی از تحریم میکروفون تا درس‌های آنلاین تحلیل کند. ادعای اصلی نویسنده این است که حوزه‌های علمیه در برابر هر فناوری نوظهور، ابتدا با ترس و انکار مواجه می‌شوند، سپس پس از مدتی به بهره‌برداری از آن می‌رسند. در نگاه نخست، این روایت ممکن است روایتی تاریخی و تحلیلی به‌نظر آید، اما با تأمل بیشتر روشن می‌شود که یادداشت مذکور حاوی اشکالات متعددی در سطح تحلیل، فهم نهاد حوزه، و نسبت آن با فناوری است که در ادامه به طور فشرده بررسی می‌شود.

نخستین نقد به این یادداشت، مربوط به مفهوم‌سازی نادرست آن از «ترس» است. نویسنده در سرتاسر متن، مواجهه‌ی تأمل‌برانگیز و سنجیده‌ی حوزه با فناوری‌های نوین را به «ترس» تعبیر می‌کند. این نگاه، نه تنها سطحی است، بلکه نسبت به سنت معرفتی حوزه ناآگاه یا بی‌اعتناست. حوزه‌های علمیه به‌مثابه یکی از قدیمی‌ترین نهادهای فکری در تمدن اسلامی، در برابر پدیده‌های نوظهور، پیش از هر چیز به سنجش مبانی، ابعاد، آثار و نسبت آن پدیده با ارزش‌های دینی و انسانی می‌پردازند. این مواجهه‌ی سنجیده، هرچند ممکن است با احتیاط همراه باشد، اما از جنس تأمل عقلی و اخلاقی است، نه واکنش‌های هیجانی یا از سر وحشت و ترس.

مسئله‌ی دوم، قیاسی است که نویسنده میان بلندگو و هوش مصنوعی برقرار کرده است. این قیاس، اساساً خطاست؛ زیرا تفاوت میان این دو، تفاوتی از زمین تا آسمان است. میکروفون، تنها ابزاری برای تقویت صوت است، اما هوش مصنوعی یک پارادایم پیچیده‌ی تکنولوژیک و معرفت‌شناختی است که در دل خود پرسش‌هایی بنیادین در باب ماهیت انسان، اختیار، آگاهی، اخلاق، و حتی دین را مطرح می‌کند. فروکاستن هوش مصنوعی به سطح یک ابزار ساده، یا تکرار همان الگوی تاریخی بلندگو و اینترنت، نشان از عدم درک عمق مسئله دارد. مواجهه‌ی حوزه با پدیده‌ای مانند AI، نه از جنس ابزارسازی صرف، بلکه از سنخ مواجهه با یک جریان تمدنی و معرفتی است.

از سوی دیگر، در یادداشت مذکور نوعی بی‌انصافی تاریخی در تحلیل روندهای تطور حوزه مشاهده می‌شود. برخلاف تصویر ارائه‌شده، حوزه‌های علمیه در دهه‌های گذشته نه‌تنها منزوی یا متحجر در برابر فناوری نبوده‌اند، بلکه از نهادهای پیشگام در تولید دانش نرم‌افزاری، پلتفرم‌های آموزش مجازی، دیجیتال‌سازی متون دینی و توسعه‌ی ابزارهای پردازش زبان طبیعی بوده‌اند. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور)، نمونه‌ای برجسته از تلاش‌های حوزه در این زمینه است. بنابراین، ادعای تأخیر یا تعلل حوزه در پذیرش فناوری‌ها، نیازمند شواهد دقیق‌تر و بی‌طرفانه‌تری است.

یکی دیگر از بخش‌های مسئله‌دار یادداشت، تلقی «بازاندیشی» به‌عنوان پیامد ترس است. بازاندیشی در سنت حوزوی، برخلاف تلقی نویسنده، نه پدیده‌ای ناگهانی و اضطراری، بلکه رکن بنیادین گفتمان اجتهاد است. اجتهاد، یعنی بازنگری مستمر در نسبت نصوص، واقعیت، و مسائل نوپدید. حوزه علمیه، برخلاف بسیاری از نهادهای آموزشی دیگر، از آغاز بر پایه‌ی تفکر انتقادی و انعطاف‌پذیر استوار بوده است و اساساً بقای آن، مرهون همین پویایی در مواجهه با تحولات اجتماعی و فکری است.

از همه مهم‌تر، در پایان یادداشت، نویسنده از «چالش اقتدار مرجعیت سنتی» توسط هوش مصنوعی سخن می‌گوید. این گزاره نیز بیش از آنکه تحلیلی باشد، حاوی داوری شتاب‌زده و رسانه‌ای است. اقتدار مرجعیت دینی، بر پایه‌ی رابطه‌ی اخلاقی، معرفتی و اعتقادی با جامعه‌ی مؤمنان استوار است؛ رابطه‌ای که ریشه در اعتماد دینی، حجیت شرعی و عقلانیت فقهی دارد. هیچ الگوریتمی، هرچند پیشرفته، نمی‌تواند جایگزین این نوع از ارتباط وجودی و تاریخی شود. حتی اگر در آینده هوش مصنوعی بتواند به تولید پاسخ‌های فقهی یا تفسیر متون بپردازد، باز هم این فرآیند، زیر نظر مجتهدین و در خدمت مرجعیت خواهد بود، نه در رقابت با آن. از این‌رو، بزرگ‌نمایی چالش‌های AI برای مرجعیت، بیش از آنکه دغدغه‌ای علمی باشد، نوعی بازی با واژه‌ها برای جلب توجه مخاطب عام است.

در نهایت، باید گفت که حوزه‌های علمیه اگرچه همچون هر نهاد عاقلی، در مواجهه با پدیده‌های نوین، با دقت، احتیاط و بررسی ورود می‌کنند، اما هرگز از درک و تعامل با جهان معاصر عقب نمانده‌اند. چه‌بسا در بسیاری از موارد، فراتر از دستگاه‌های رسمی، فهمی عمیق‌تر از ماهیت تحولات داشته‌اند. یادداشت‌هایی از این دست، اگر بخواهند به بهانه‌ی نقد، حوزه را با زبان طنز و تحقیر به تصویر بکشند، نه‌تنها گرهی از آینده‌ی حوزه و دین نمی‌گشایند، بلکه چهره‌ی یک نهاد تاریخی و عمیق را به تصویری سطحی و رسانه‌ای تقلیل می‌دهند.

هوش مصنوعی نه دشمن دین است و نه ناجی بشر. آنچه اهمیت دارد، مواجهه‌ای عالمانه، اخلاق‌محور و مسئولانه با آن است؛ مواجهه‌ای که حوزه علمیه در گذشته بارها نشان داده توان و بینش آن را دارد. از این‌رو، توصیه می‌شود اگر نقدی بر حوزه وارد است، از سر دلسوزی و با اتکای به تحلیل علمی بیان شود، نه با زبان تخفیف و روایت‌های نازل.

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها