یادداشت؛

از «مذاکره‌گرایی» تا ضرورت تغییر در هندسه دیپلماسی

تجربه جنگ تحمیلی در میانه روند مذاکره، به‌خوبی این واقعیت را آشکار کرده است. در این شرایط، اولویت باید بازتعریف دیپلماسی در چارچوبی قدرتمند و بازدارنده باشد. توانمندسازی نظامی و فناورانه در کنار نوسازی گفتمان دیپلماتیک از حالت انفعالی به سمت رویکردی مقتدر، می‌تواند هندسه تعامل ایران با جهان را دگرگون سازد.

رحا مدیا | علی صالحی

در شرایط پیچیده و پرتنش نظم نوین بین‌الملل، بخشی از جریان‌های فکری داخل کشور همچنان بر راهبرد مذاکره با ایالات متحده آمریکا تأکید دارند. این رویکرد که با گفتمان مقاومت بیگانه است، تلاش دارد حل چالش‌های کشور را از طریق گفت‌وگو با قدرتی دنبال کند که به‌روشنی سیاست‌های خصمانه و توسعه‌طلبانه خود را ادامه می‌دهد. بی‌توجهی این جریان به واقعیات میدانی، به‌ویژه تجربه جنگ ۱۲ روزه، نشان می‌دهد که تصور دستیابی به راه‌حلی برد-برد با دشمنی چنین آشکار، ساده‌انگارانه است.

ایالات متحده در عمل نه‌تنها بازیگری مستقل نیست، بلکه همواره به‌عنوان مجری سیاست‌های رژیم صهیونیستی عمل می‌کند. در هرگونه مذاکره‌ای، منافع تل‌آویو در اولویت آمریکاست. از این منظر، اعتماد به آمریکا بدون در نظر گرفتن این حقیقت بنیادین، خطایی راهبردی خواهد بود که می‌تواند پیامدهای جبران‌ناپذیری به دنبال داشته باشد. با وجود این واقعیت‌ها، برخی نخبگان سیاسی همچنان مذاکره را ابزاری برای عادی‌سازی روابط با غرب قلمداد کرده و آن را مسیر اصلی حل بحران‌ها می‌دانند. این در حالی است که تجربه گذشته نشان داده مذاکرات نه‌تنها گرهی از تحریم‌ها نگشود، بلکه همواره، آن‌ها را تشدید نیز کرد؛ همان‌گونه که رهبر انقلاب نیز هشدار داده‌اند. اصرار بر مذاکره در شرایطی که دشمن علناً به اقدامات خرابکارانه و خصمانه دست می‌زند، از اعمال تحریم‌های فلج‌کننده گرفته تا همکاری با رژیم صهیونیستی در جنگ علیه ایران نمی‌تواند نشانه عقلانیت باشد.

این رفتار، بیش از آنکه از دیپلماسی هوشمندانه نشأت بگیرد، پالس ضعف به دشمن تلقی می‌شود. دشمنی که حتی در اوج مذاکرات، زیرساخت‌های هسته‌ای ایران را هدف قرار می‌دهد و به‌جای پرداخت هزینه، به‌دنبال اطمینان از موفقیت حملاتش است. ادامه گفت‌وگو با این توجیه که «باید به دنیا نشان دهیم اهل گفت‌وگو هستیم»، در جهانی که منطق حاکم بر آن بر پایه زور و قانون جنگل استوار بوده، نوعی عقب‌نشینی و خودتسلیمی است.

مذاکره، اگر ضرورت داشته باشد، باید با چارچوب، محتوا و زبانی نوین و برآمده از اقتدار ملی صورت گیرد. این طرف مقابل است که باید برای مذاکره احساس نیاز کند، نه اینکه ایران پیوسته در پی اثبات صلح‌طلبی خود باشد؛ آن‌هم پس از تجربه‌ای چون برجام که بدون رفع تحریم‌ها اجرا شد، یا در بحبوحه مذاکراتی که هم‌زمان با حملات نظامی علیه ایران همراه بود. باید پذیرفت که دشمن، مذاکره را نه به‌عنوان یک فرآیند دیپلماتیک، بلکه به‌مثابه ابزاری برای اعمال فشار، تضعیف حاکمیت ملی و تغییر رفتار ایران در منطقه می‌بیند. در حالی‌که برخی در داخل، همچنان مذاکره را راهکار برون‌رفت از فشارها می‌دانند، طرف مقابل با نگاهی راهبردی به‌دنبال مشروط‌سازی تصمیمات و سیاست‌های کلان جمهوری اسلامی است.

البته دیپلماسی، بخش لاینفک از قدرت ملی است و هیچ کشوری نمی‌تواند از آن صرف‌نظر کند؛ اما دیپلماسی زمانی مؤثر خواهد بود که در بستر قدرت تعریف شود. با افشای نیات و تاکتیک‌های دشمن، بازنگری در مسیر گذشته ضروری به‌نظر می‌رسد. نخبگان باید دریابند که دوگانه‌ی «جنگ یا مذاکره» دیگر کارایی تحلیلی ندارد و صرفاً به ابزاری برای مدیریت افکار عمومی از سوی برخی جریان‌ها تبدیل شده است.

تجربه جنگ تحمیلی در میانه روند مذاکره، به‌خوبی این واقعیت را آشکار کرده است. در این شرایط، اولویت باید بازتعریف دیپلماسی در چارچوبی قدرتمند و بازدارنده باشد. توانمندسازی نظامی و فناورانه در کنار نوسازی گفتمان دیپلماتیک از حالت انفعالی به سمت رویکردی مقتدر، می‌تواند هندسه تعامل ایران با جهان را دگرگون سازد. تحقق این هدف، نیازمند اصلاح رویکرد سیاست‌گذاران و بیان بی‌پرده واقعیت‌ها برای مردم است.

در نهایت، تنها با اتکا به قدرت ملی، انسجام داخلی، دیپلماسی فعال و مقاومتی هوشمندانه می‌توان از گردنه‌های دشوار منطقه‌ای و بین‌المللی عبور کرد. تجربه‌های تاریخی نشان داده‌اند که هرگاه ایران به ظرفیت‌های درونی خود تکیه کرده، نه‌تنها بحران‌ها را پشت سر گذاشته، بلکه در عرصه چانه‌زنی بین‌المللی نیز جایگاه بالاتری یافته است.

علی صالحی در رحا

guest
0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها